«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

شمشیر نقد به از چرب زبانی!

آنگاه که نیاز باشد، چون سیمرغ پر خواهم کشید!

به بهانه ی پیشگفتار

رفیقی۱ برایم ای ـ میل فرستاده و از آن میان نوشته است:
«... بطور فردی و در کنار حزب نوشتن و گفتن همین قدر که میتواند سودمند باشد، جنبه های منفی نیز دارد. به هر حال دوستان بسیاری چون شما را می شناسم که می توانند به نیرومندی حزب کمک کنند، ولی متاسفانه ترجیح می دهند در خارج از تشکیلات کنشگری کنند. همین که شمشیر نقد حزب را در خارج از آن به روی حزب نکشند، جای سپاس دارد.» (از ای ـ میل دریافتی ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۲)

در درستی سخنان وی درباره ی سازنده تر و سودمندتر بودن کار گروهی در سنجش با کار تکروانه، کمتر آدمی گمان دارد و یادآوری وی را رویهمرفته درست و بجا می دانم. زیرا کار تکروانه، بویژه در پهنه ی سیاسی با لغزش های بیش تری می تواند همراه باشد و به هر رو، جایگزین کار سازمانداده شده ی گروهی نیست و نخواهد بود.

بخشی از پاسخم به وی، چنین است:
«نکته ای را که با شما همداستان نیستم، آنگونه که خود نوشته اید: ”شمشیر نقد“ است که باید همیشه باشد و بکار برده شود؛ برای همه و بویژه برای حزب یا سازمانی مدعی نمایندگی طبقه کارگر! چنان حزبی از راه این نقد، اشتباهات خود را بازمی شناسد و بهبود می بخشد. چنان نقدی، کژروی ها را راست می کند و جلوی آن را می گیرد ... از دید من، ”شمشیر نقد“  را از درون نیز همواره بُرنّده و تیز باید نگاه داشت و به شایسته ترین ساز و کارهایی اندیشید که دیدگاه هر عضو حزب به خوبی از آن راه در حزب بازتاب یابد. روشن است که منظورم نقد علمی است و از آن شیوه ها و ساز و کارها، ”پلورالیسم“ و روش های لیبرالیستی که به شدت با گسترش آن در حزبی کارگری مخالفم، نیست.» (پاسخ با ای ـ میل ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۲)

اکنون، بیش از یک هفته از حاشیه نویسی هایم (comment) درباره ی نوشتاری با عنوان «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»۲ می گذرد. به دلیل سخنان آن رفیق، رهایش کرده بودم؛ ولی می بینم که  درست تر، شکافتن و نشان دادن ناراستی ها و نادرستی هاست؛ این تنها راهی است که می توان به بهبود کارها و سمتگیری های سیاسی کمک نمود و هرچه می اندیشم، سخن رفیقی دیگر را درست تر می بینم که مدت ها پیش تر گفته بود:
«آنچه درست یا نادرست می دانی، به هنگام بگو!»

***

نوشتار «نامه مردم» به بهانه ی دوران ۸ ساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد و نقد آن نگاشته شده است. بخش عمده ای از آن، بازگویی اخبار روزانه ای است که بسیاری از آدم ها و بیگمان برخی خوانندگان «نامه مردم» پیش تر از آن ها آگاهی یافته اند. در بخشی دیگر به آمارهایی اشاره شده، بی آنکه نتیجه گیری روشنی از آن ها بدست دهد یا رهنمودی روشن در بر داشته باشد. از سمتگیری اجتماعی ـ اقتصادی روشن به سود طبقه کارگر و دیگر لایه های اجتماعی زحمتکش، سخنی در میان نیست و تنها به «کوتاه کردن دست چپاولگران، از جمله فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی از شریان های اقتصادی کشور، چرخش به سمت بازسازی تولید ملی، حمایت از قشرهای محروم و عادی سازی روابط و پایان دادن به سیاست تحریم‌های مخرب امپریالیستی»۳ اشاره ای کلی، نارسا، گنگ و تا اندازه ای نادرست شده است.

دریافت سردرگم، احتیاط آمیز و نادرست طبقاتی، نه از دیدگاه طبقه ی کارگر که از جایگاه لایه های میانی بر سر تا پای نوشتار سایه افکنده و آن را تا اندازه ای به نوشتارهای «راه توده» مانند می نماید. با خود می اندیشم:
«بی جهت نیست که نمی توانند گریبان شان را از چنگ این جریان دوزخی رها کنند. آن ها، انگشت شان را در سوراخ سنبه های همینگونه نوشتارها که شمارشان نیز کم نیست، می تپانند و آن را به سود سیاست راست روانه ی خود بکار می گیرند. کمی هم به این زبانزد مانند است که می گوید:
شتر سواری دولا دولا نمی شود!»

آنچه از کلّ نوشتار در می یابم، بزرگنمایی بیش از اندازه ی دوران ۸ ساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد تا به آن اندازه است که هم دوران پیش از وی و هم اکنون که «حسن آقا» هنوز سرِ کار نیامده، زرزرش درباره ی حجم کارهای ناکرده و بهبود ندانمکاری ها و نابکاری های آن یکی، گوش هر کسی و حتا "مقام مُعظّم" را نیز می آزارد در سایه قرار می دهد و می پوشاند. انگار، اجرای برنامه ی نولیبرالی سرمایه امپریالیستی از همین ۸ سال پیش آغاز شده است!

با خود می اندیشم:
«... شاید چون این نوشتار، بررسی دوران ۸ ساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد را به عنوان چارچوب برگزیده، چنین از آب درآمده است.» ولی، نه! چنین آماج و چارچوبی در نوشتار دیده نمی شود. از آن گذشته، اگر حتا چنین نیز بود، بازهم نوشتار از چارچوب علمی و اسلوب بررسی دیالکتیک ماتریالیستی پا بیرون نهاده و دوران ۸ ساله را از متن تاریخی و روند پیش و پس از آن که دوره ی کنونی است، بیرون کشیده است. آیا چنین برخوردی از روی ندانمکاری است یا آماجی دیگر در سر داشته اند؟ نگاهی دوباره و این بار با درنگ بیش تر، این گمان را که برخورد از روی نادانی است به کناری می نهد. نه! از روی نادانی نیست؛ و اگر هم باشد، آن را نه نادانی که افقِ کوتاهِ طبقاتی باید نام نهاد. این افق کوتاه در بند زیر بگونه ای برجسته خودنمایی می کند:   
«به ‌این آمار تکان دهنده بیش از ۳ میلیون بیکار و ده ها میلیون شهروندی را که در زیر خطر فقر زندگی می کنند باید افزود تا ابعاد فاجعه ای که ولی فقیه رژیم و دولت برگمارده او به میهن ما تحمیل کرده اند را دریافت.»۴ 

در نوشتار دیگری که به تازگی در تارنگاشتم درج کرده ام، در این باره، چنین آمده است:
«... پایه و بنیاد ضرورت سرنگونی رژیم نیز بویژه در واپسین دوره ای که با نام رییس جمهور مهرورزِ  بزرگ سرمایه داران جهان و سیب زمینی پیاز پخش کن در میان مردم بینوا گره خورده در واقعیت بسیار اسفناک گره زدن هست و نیست اقتصاد و سیاست ایران به کشورهای بزرگ امپریالیستی و به فرجام رساندن سیاست نولیبرالی سرمایه داری امپریالیستی در کشور ما نهفته است؛ کاری که در دوره های پیش از وی با همه ی کوششی که از سوی جناح های بورژوا لیبرال صورت گرفته بود، نتیجه ی دلخواهی اینچنین به بار نیاورده بود. با این همه، بزرگنمایی بیش از اندازه ی گند و گه کاری های دوره ی ۸ ساله ی احمدی نژاد و شکاندن همه ی کاسه کوزه ها به سر وی که این روزها با شدت هرچه بیش تر جریان دارد و از سوی مزدوران و پادوهای رسانه ای جناح بورژوازی لیبرال حاکمیت و همه ی کسانی که در بیرون کشیدن «آخوند ریش حنایی» از "کلاه جادو" نقش داشته اند، دامن زده می شود با آماج پنهان نمودن ندانمکاری ها و تبهکاری های انجام یافته از سوی دولت های پیش از وی و بازنمودن جای پای تازه برای دولت لیبرال آینده است تا به بهانه ی آن، بی برنامگی اقتصادی ـ اجتماعی خود را پوشش داده و توده های سرگردانی که منتظر گشایشی در اوضاع بسیار نابسامان کنونی هستند را سر بدوانند.»۵

در بخش دیگری از نوشتار «نامه مردم» آمده است:
«از نظر منافع طبقاتی، [دولت احمدی نژاد] کارگزار سرمایه داری بوروکراتیک تنومند شده در دستگاه فاسد دولتی و خصوصاً فرماندهان سپاه و دستگاه های انتظامی کشور بود که در هشت سال گذشته به میمنت حاکمیت این دولت همچون اختاپوسی بر حیات اقتصادی کشور چنگ انداخته و میلیارد ها دلار سرمایه کشور را به تاراج برده اند ...»۶ 

پیش از آنکه به نارسایی ها و ناراستی های عبارت برگرفته شده در بالا بپردازم به یکی دو اصطلاح نادرست بر سر زبان ها افتاده که خاستگاه بیش تر آن ها، گاهنامه ی مزدور «راه توده» است، اشاره می کنم. اینجانب، کاربرد عبارت هایی چون «سرمایه داری نظامی» و «سرمایه داری بوروکراتیک» را نادرست، نارسا و غیرعلمی می دانم. دلیل آن هم روشن است؛ به عنوان نمونه، در دم و دستگاه دیوانسالار (بوروکراسی) هیچ کشوری، ساز و کار سرمایه داری به شکل فرآوری کالا و حتا سوداگری آن برقرار نیست؛ حتا بورس بازی نیز در بسیاری موردها بیرون از این دم و دستگاه صورت می پذیرد و اگر در موردهایی در بخشی از دستگاه دیوانسالار صورت پذیرد، بازهم پاره تن آن بشمار نمی آید. در اینجا، ما با دستگاه دیوانسالاری سر و کار داریم که کارچاق کنِ «سرمایه» است. خود همین حقیقت، چنانچه نگاهی دوباره به نوشته ی یاد شده از «نامه مردم» افکنده شود، نشاندهنده ی گزافه گویی و بزرگنمایی بیش از اندازه درباره ی آن است. دیوانسالاران کارچاق کن هر اندازه که از راه بند و بست ها پول به جیب بزنند، هنوز سرمایه دار بشمار نمی آیند؛ آن ها تنها پولی به جیب زده اند که بخودی خود، سرمایه نیست؛ به این دلیل ساده که سرمایه، پول در گردش است. آن ها کارگزار و کارچاق کن بزرگ بازرگانان و سوداگرانی چون بابک زنجانی و عسگر اولادی هستند. آن ها در چارچوب کاری که چاق می کنند و پولی برای آن می ستانند، سرمایه دار به شمار نمی روند و چنانچه پول بدست آمده از این راه ها را در جایی سرمایه گذاری کنند، از چارچوب ساز و کار بالا بیرون است. همینگونه، شاید بتوانیم، عبارت «سرمایه ی نظامی» را به آرش سرمایه ای که در صنایع و بخش نظامی بکار افتاده، بکار بریم؛ ولی نمی توانیم بگوییم:
«سرمایه داری نظامی»؛ زیرا در آن صورت، ماهیت یکپارچه ی سرمایه داری را به عنوان یک سامانه، تکه تکه نموده به مانش هایی نادرست از نظر علمی که بیگمان سوء استفاده های دیگری نیز در پی دارد، بخش نموده ایم. برای آنکه جُستار روشن تر شود، می توان به سرمایه داری پیش از پیدایش انحصارات و پس از آن اشاره نمود که در اینجا آشکارا با دگرگونی و حتا دگردیسی در ماهیت سرمایه پس از پیدایش انحصارات روبرو هستیم و می توانیم «سرمایه داری امپریالیستی» را از سرمایه داری پیش از آن بازشناسیم. به همین ترتیب، مانش هایی چون «سرمایه داری ملی»، «سرمایه داری وابسته (کمپرادور)» از آرش ویژه ی خود و تعریفی علمی برخوردارند.

با آنچه گفته شد و با اندکی درنگ در جمله های بازگوشده از نوشتار «نامه مردم» با گزافه گویی و گفتاری سفسطه آمیز (آمیزه ای از راست و ناراست) روبرو هستیم؛ زیرا نخست و پیش از همه، رشوه بگیران و کارچاق کن های دیوانی (و نه سرمایه داری بوروکراتیک!) هر اندازه هم که بگیرند، نمی توانند بیش از آنکه رشوه می دهد (سرمایه دار سوداگر یا صنعتگر یا ...)،، درآمد داشته باشند. افزون بر آن و تا آنجا که آگاهی من اجازه می دهد به آمارهای درستی که چه اندازه پول و سرمایه در دست این یا آن آدم و این یا آن دستگاه دیوانسالار گردآمده، دسترسی نداریم. یادمان باشد که در این زمینه ها از سوی بورژوازی لیبرال ایران از گذشته تاکنون برای پوشاندن چپاول بی اندازه ی خود، دانسته و آگاهانه آمارهای بسیار نادرست و از دید من گزافه گویانه ای درباره ی نقش «سپاه پاسداران» در اقتصاد کشور بیرون داده شده و از سوی پادوهایی چون گاهنامه های بی آبرویی چون «راه توده» و «پیک نت» تبلیغات گسترده ای پیرامون آن که اندازه های راستین آن به درستی شناخته نیست، راه اندازی شده است.

شیوه ی برخورد نادرست و غیرعلمی نوشتار «نامه مردم» به جُستار با بزرگنمایی دستگاه دیوانسالاری، کارچاق کن ها، رشوه بگیران و پااندازان لایه ی بالایی آن دستگاه، خواسته یا ناخواسته، چپاولگران اصلی، همانا بزرگ سرمایه داران سوداگری که گام بگام ـ و در برخی نمونه ها چون بابک زنجانی به شکلی مافیایی ـ جای سرمایه داری وابسته ی رژیم گذشته را پر نموده اند، در سایه قرار می دهد. آیا چنین اشتباهی در تحلیل از سرِ نادانی است یا ریشه در جای دیگری دارد؟

نوشتار «نامه مردم»، دولت احمدی نژاد را «از نظر منافع طبقاتی، کارگزار سرمایه داری بوروکراتیک تنومند شده در دستگاه فاسد دولتی و خصوصاً فرماندهان سپاه و دستگاه های انتظامی کشور ...» می بیند و بازهم چون دیگر موردهایی اینچنین دیدگان خود را بر این حقیقت ساده می بندد که پدیده ی احمدی نژاد و دولت وی، پیش از آنکه کارگزار این یا آن بخش از سرمایه داری باشد، فرآورده ی دوره ی بحران فراگیر اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی در کشورمان است؛ دوره ای که به دلیل ها و انگیزه های گوناگون و از آن میان، واماندگی نیروهای چپ در پیشبرد برنامه ای راهبردی، رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در همان هنگام که راست ترین برنامه ی اجتماعی ـ اقتصادی گرانبارشده از سوی نهادهای بین المللی امپریالیستی (بگونه ای عمده: بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) را به اجرا درمی آورد، ناچار بود برای فریب توده های برانگیخته، صورتکی چپ نما بر چهره ی خویش بگذارد؛ روندی کمابیش چون رشد و گسترش فاشیسم در اروپای پیش از «جنگ جهانی دوم»:
چپ نمایی در پهنه ی سیاست و راست روی در پهنه ی اقتصاد!

به این ترتیب که به آن در اینجا بیش از این نمی پردازم، نارسایی آن فرمولبندی خشک به اندازه ای بسنده، روشن است؛ گرچه در این باره، نوشتار «نامه مردم» حتا به «فاکت» های روز و از آن میان، این نکته که چرا دستگاه ولایت فقیه با به میدان آوردن «عالیجناب بوقلمون» به میدان و سپس تاخت زدن وی با نماینده ی جن گیران حکومتی، سرانجام توانست گریبان خود را از دست این جریان رها کند، توجه نمی کند!

با همه ی این ها، نکته ی چشمگیر در نوشته ی برگرفته شده از «نامه مردم»، یکسو نهادن مردم و دولت آینده ی آخوند بیرون آمده از «کلاه جادو» در برابر احمدی نژادی است که با قلنبه سلنبه گویی درباره ی دوره ی وی به همان شیوه های معمول در رسانه های باخترزمین از متن تاریخی خود کنده شده و تا جایگاه «اهریمن رانده شده از بارگاه خداوندی» (شیطان رجیم) بالا برده می شود:
«... کسر بودجه بی سابقه، ارائه بودجه کشور بر اساس آمارهای دروغین درآمد ها و خرج ها، ناپدید شدن صدها میلیاردها تومان درآمد ارزی، فساد بی سابقه دستگاه دولتی و سیاست ‌های فاجعه بار اقتصادی، متکی بر مدل نولیبرالی و دیکته شده از سوی مراکز مالی سرمایه مالی جهانی، از جمله صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، از جمله دشواری های تکان دهنده‌ای است که دولت آینده و میلیون‌ها شهروند محروم میهن ما با آن رو به رویند. حسن روحانی، رئیس جمهوری که در طول هفته های آینده پست ریاست جمهوری و مدیریت دولت را از احمدی نژاد تحویل خواهد گرفت، در سخنانی که در جریان جلسه بسته با نمایندگان مجلس ایراد کرد، ضمن اشاره به وضعیت فوق العاده بحرانی کشور، از جمله گفت:
”البته در حضور نمایندگان که از آمار و ارقام واقعی باخبرند، نیازی به ارائه آمار و ارقام نیست و نیازی نیست که بگوییم شرایط کشور چگونه است. اما این اولین بار است که پس از دوران جنگ تحمیلی در دو سال متوالی، رشد اقتصادی ما منفی است. این برای اولین بار است که در کنار رشد اقتصادی منفی، کشور با تورم بسیار بالایی مواجه است. بیشترین تورم در منطقه و شاید در جهان. اینکه کشور با تورم چهل و دو درصد و بیکاری مواجه است... “»۷

گویی، «نامه مردم» به عنوان ارگان مرکزی حزبی که هنوز تاج هایی از گل های سرسبز بهاری چون روزبه، سیامک، وکیلی، سیمین و رحمان و بسیاری دیگر بر سر دارد به یاری آخوند امنیتی و دم و دستگاه پشتیبان وی شتافته است! آخوند نابکاری که هنوز نیامده، برای کارهایی که قرار نیست به انجام برساند، سوگندهایی که "امامزاده" را برای به انجام رساندن شان گواه گرفته و پوشاندن شل کن سفت کن های
در پیش، زمینه چینی می کند؛ ولی، آیا جای هیچگونه شگفتی است که بنویسم: شگفتا که «نامه مردم» نیز پای در این چاله می گذارد؟

آیا نوشتار «نامه مردم» با پیش بینی احتیاط آمیزی که نداشتن سنگپایه ای استوار بر تئوری و پراتیک مارکسیسم ـ لنینیسم را نیز به نمایش می گذارد، جای پایی برای شرکت خود در بازی های آینده گروه نولیبرال تازه بر سر کار آمده، پیش بینی و فراهم می کند؟ اگر چنین باشد، چه نامی بر چنین سیاستی باید نهاد؟

اکنون به پشنهاد آن رفیق در ای ـ میلی دیگر بازمی گردم که نوشته است:
«... حزب نیازمند اندیشه و قلم رفقایی چون شما است.» (از ای ـ میل دریافتی ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۲)

یادم رفت بپرسم که آیا این پیشنهادِ خود وی است یا از سوی حزب، چنین پیشنهادی را در میان می گذارد؛ ولی به هر رو چه تفاوتی می کند؟ سپس با خود می اندیشم:
«... با آنکه در دو سه سال گذشته، واژه ها و عبارت های تازه ای در ”نامه مردم“ دیده می شود؛ ولی همچنان رگه های نیرومندی از لیبرال دمکراسی، همراه با سردرگمی و گاه دوپهلو گویی، در جایی چیزی ارزنده بر زبان راندن (همایش مسکو) و در کردار همچنان به راست زدن و رُک و پوست کنده سخن نگفتن در سیاست این حزب دیده می شود ...» سیاستی که نه مرغ است و نه شتر و شاید آن را به شکلی نمادین بتوان «سیاست شترمرغی» نام نهاد.

با خود می گویم: 
«... اگر آن ها با همه ی نادانی شان می توانند با چشم بندی، خرگوش از ”کلاه جادو“ بیرون آورند و شماری از مردم را به کف زدن و سپاس از کاری هنوز انجام نشده وادارند، این ها با همه ی دانش و بینش داشته و نداشته شان، هنوز سرگرم بیرون کشیدن شترمرغ شان هستند؛ ولی، هر اندازه تردست باشی، مگر می توان شترمرغی از کلاه بیرون کشید؟!»

و. ای. لنین، سخنی نیکو دارد که یادآوری آن در اینجا، پر بیراه نیست. وی می گوید:
«برای آنکه انسان بتواند در هر مورد معین سر از کار درآورد، باید مغز داشته باشد. اهمیت سازمان حزبی و رهبران حزبی شایسته ی این عنوان از جمله در همین است که بتوانند با کار طولانی، سرسخت، گوناگون و همه جانبه، بیانگران اندیشمند منافع طبقه ی مربوطه*، دانش لازم، تجربه ی لازم و افزون بر دانش و تجربه، شم سیاسی لازم برای حل سریع و صحیح چالشهای سیاسی پیچیده، پدید آورند.
* در هر طبقه ای، حتی در کشوری که حد اعلای روشنگری در آن انجام گرفته باشد، حتا در میان پیشروترین طبقه ای که اعتلای همه ی نیروهای معنویش در نتیجه ی اوضاع و احوال زمان به مدارج بسیار عالی رسیده باشد، همیشه بیانگرانی از این طبقه وجود دارند که اندیشمند نیستند و توانایی اندیشیدن ندارند؛ و تا زمانی که طبقات برجای مانده اند و جامعه ی فارغ از طبقات بر بنیاد خود تحکیم نپذیرفته، استوار نشده و تکامل نیافته است، چنین کسانی هم ناگزیر وجود خواهند داشت. اگر جز این می بود، نظام سرمایه داری هم، ستمگر توده ها نمی بود.»۸ 

بیگمان، دشواری ما هم اکنون از آنچه آن دانشمند انقلابی بر زبان رانده، بیش تر است؛ زیرا ما نه تنها بیانگرانی از طبقه ی کارگر نداریم که از رهبرانی با شناختی درخور از خواست های امروز و فردای این طبقه نیز برخوردار نیستیم؛ رهبرانی که حزب توده ایران را دچار دشواری های بسیاری نموده و آن را به شاخه ای از درخت پرشاخه، ولی نه چندان سبز جنبش کارگری و کمونیستی ایران، فروکاسته اند.

در پایان و به عنوان گونه ای نتیجه گیری و کاری سودمند به همه ی اعضاء و هواداران حزب توده ایران پیشنهاد می کنم که چندین شماره ی پی درپی (به عنوان نمونه: ۱۰ شماره) از «نامه مردم» را برداشته و نوشتارهای عمده ی آن را تنها از این دیدگاه که تا چه اندازه از اخبار روزهای گذشته پر شده و چه اندازه، رهنمودهای کاری یا بررسی های تئوریک و راهنما دربر دارد، بسنجند. سپس، کلاه خود را قاضی کنند و ببینند که آیا چنین روزنامه ای آن ها و بویژه خوانندگان گاهنامه در ایران را که بسیاری از اینگونه اخبار را یا پیش تر شنیده اند و یا اگر هم نشنیده باشند، بیش از آن روی پوست خود لمس می کنند، خشنود و به مهم ترین رهنمودهای روز ساز و برگ می دهد یا نه؟

دومین پیشنهادم را با دست اندرکاران «نامه مردم» در میان می گذارم. مگر نه اینکه کنگره ای پس از دوسال کار برگزار شده و برنامه ای تدوین و تصویب شده است؟ اکنون، این برنامه آذین بخش گوشه ای از تارنگاشت «نامه مردم» و برخی از تارنگاشت های ماهواره ای است. آیا بجای نوشتن نوشتارهای بیمایه ای که «حسنقلی، آنجا این را گفت» و «حسینقلی پاسخ وی را چنین و چنان داد»که در همین نوشتار مورد بررسی، نمونه ای از آن با بازگویی پرچانگی های «آخوند ریش حنایی» و حتا یادآوری اینکه «به دلیل نزدیکی به اذان مغرب، آنها را طرح نمی‌کنم و در فرصت دیگر با مجلس در میان می‌گذارم...»۹به میان آمده، بهتر نیست، بند بند نکته های در میان نهاده شده در برنامه ی مصوب حزب در نوشتارهایی که بویژه به چالش های گوناگون زحمتکشان، چون دستمزد، بیکاری، حقوق کار، عدالت اجتماعی، ستم جنسی و ... پرداخته می شود، ریز و خرد شود و از این راه، ریزِ برنامه را به میان هواداران حزب و توده های زحمتکشان در ایران برد تا هم زمینه ی گفتگوی بیش تر درباره ی برنامه ی حزب فراهم شده و هم اشکال های آن را بررسی نموده، بهبود بخشید؟     

ب. الف. بزرگمهر    سوم امرداد ماه ۱۳۹۲

پانوشت

۱ ـ کاربرد واژه ی «رفیق» در نوشته ها و یادداشت هایم، تنها نشانه ی همسویی اندیشه با این یا آن به شکلی کلی و نه درچارچوبی مشخص است!

۲ ـ «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»، «نامه مردم»، شماره ۹۲۵، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲

۳ ـ همانجا

۴ ـ همانجا

۵ ـ «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نزدیک تر می شود!»، ب. الف. بزرگمهر، یکم امرداد ماه  ۱۳۹۲

۶ ـ  «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»، «نامه مردم»، شماره ۹۲۵، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲

۷ ـ همانجا


۸ ـ «بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم»، و. ای. لنین، برگردان محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، چاپ ششم، سال ۱۳۸۷

۹ ـ «دشواری های تکان دهنده اقتصادی و کارنامه سیاه دولت برگماردة ولی فقیه!»، «نامه مردم»، شماره ۹۲۵، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!