«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

کی بود؟ کی بود؟ من نبودم ... پیدا کنید علی ادریسی را


برومندترین و از جان گذشته ترین فرزندان این آب و خاک که برای بهبود زندگی توده های مردم و افزایش آگاهی و دانش شان به منافع طبقاتی و وظایف اجتماعی خود از جان و دل مایه می گذاشتند را به اتهام هایی زشت و ناروا که اکنون بیش از پیش روشن شده، شایسته ی فتوادهندگان و اجراکنندگانش، مشتی آخوند سیاه دل و دستیاران نابکارشان بوده و هست به خاک و خود کشیدند و به دار آویختند.

در این سال ها، بسیاری از تبهکاران ریز و درشت و بویژه آقازادگان شان که پول و پله ی خوبی نیز از راه های آلوده به جیب زده اند با این اندیشه که در همیشه روی این پاشنه نخواهد چرخید یا ایران را برای همیشه ترک گفته، جای امنی در بهشت زمینی شان: «باختر زمین» جسته و برای همیشه در آنجا ماندگار شده اند یا پایی در همانجا، در کشورهایی چون کانادا سفت کرده اند؛ کشوری که بدرستی «بهشت دزدان و تبهکاران و خائنین به مردم کشورهای خود»، چه از گونه ی «سلطنت طلبان» و چه «اسلام پناه» ایرانی یا گونه های دیگری از کم و بیش همه ی کشورهای دچار خودکامگی و وامانده، نام گرفته است.

آن هایشان که مانده اند و برخی آنچنان «دانه درشت» هستند و هست و نیست شان، آنچنان به رژیم تبهکار فرمانروای ایران گره خورده که راهی برای گریز به «بهشت زمینی» ندارند، می کوشند تا تبهکاری های بزرگ گذشته و کنونی شان شان را به گردن دیگرانی که شاید از بنیاد هستی نداشته اند، انداخته و ایز گم کنند یا دستِکم شریکانی برای خود تراشیده از بار گناهان تا اندازه ای هم شده در بارگاه داد زمینی و آسمانی به پندار خود بکاهند. یکی از تازه ترین کوشش ها در این باره، سخنان تبهکاری داغ بر پیشانی به نام علی یونسی است که گواهی به دار آویخته شدن برخی از گل های سرسبد جامعه ایران و فداکارترین فرزندان میهن مان را دستینه (امضاء) نموده و اکنون با گستاخی و چشم دریدگی بیمانندی ادعای این دارد که این کارها از سوی آدمی ناشناخته به نام «علی ادریسی» انجام گرفته و آنگونه که در زبانزد توده ی مردم گفته می شود، گویا «اشتباهی لُپی» بر پایه ی همانندی نام رُخ داده است! ادعایی بی پایه که آدمی را به یاد زبانزد دیگری می اندازد که بیش تر در بازی های کودکانه ی سال های دورتر بکار برده می شد:
«کی بود؟ کی بود؟ من نبودم ...» و باید افزود:
پیدا کنید علی ادریسی را!

چنین پدیده ای با روند نزدیکی با «شیطان بزرگ» و همدستان اروپایی اش بی هماوندی نیست؛ گویی به یکباره و ناگهان موجی از «دمکراتیزه شدن»۱ سر تا پای رژیم جمهوری اسلامی و گماشتگان ریز و درشت شان را که اگر از برخی استثناها بگذریم، سایرین بی کم و کاست پرونده های دزدی و تبهکاری و پلیدی های دیگر داشته و دارند، فراگرفته است. فتوادهندگان کشتارها و پلشتی ها، دست اندرکاران، دستوردهندگان و شکنجه گران به یادشان افتاده که در «فرهنگ اسلامی» حتا ناسزا گفتن به دیگران سزاوار نیست؛ چه برسد به کتک زدن و شکنجه و تیرباران و به دار آویختن مردم بیگناه و فداکارترین نیروهای سیاسی میهن! آنچه گذشته است به گذشته هماوند است و دیگرانی به این کارها دست یازیده اند. ما؟! استغفرالله ... گلی را نیز پرپر نمی کنیم!
   
اگر راست می گفتند، شاید می شد چنین موجی را که با گماشتن آخوندی امنیتی به جایگاه ریاست جمهوری یا همانا: «کارپرداز خیمه و خرگاه رهبری» از یکسو و کوشش برای برقراری پیوندهای تازه و نوسازی پیوندهای کهنه با اربابان امپریالیست جهان و دنبال نمودن نولیبرالیسم اقتصادی ـ اجتماعی از سوی دیگر هماوندی ناگسستنی دارد، گامی به جلو برای پیشرفت و نوسازی جامعه ی ایران بشمار آورد؛ ولی به دار آویختن جوانان و کنشگران اجتماعی (و نه حتا سیاسی به آرش باریک بینانه ی آن!) بویژه از میان خلق های ایران، به زندان افکندن، تبعید و بسیاری پلیدی های دیگر در حق زندانیان سیاسی پیش تر دستگیرشده در کنار سرکوب آزادی های مدنی و اجتماعی و جلوگیری ددمنشانه از پدیداری سندیکاها و ساختارهای کارگری و کارمندی و توده ای، همه و همه رویهمرفته، اندازه ی دمکرات شدن تبهکاران و دزدان حاکمیت ضدملی و ضدخلقی ایران را به نمایش می گذارد. پی گیری سیاست های اقتصادی امپریالیست ها در میهن مان، زیر پوشش نمایش های سیاه بازی و روحوضی ریشخندآمیزی که گویا آن دیگری ۸ سال همه چیز را نابود کرده و ما آمده ایم که کار را درست کنیم، در شرایطی که دور تازه ای از همان سیاست ها را به دستور اربابان خود دنبال می کنند، سویه دیگری از موج برخاسته است که در اینجا به آن نپرداخته ام. 

در چنین شرایطی است که یکی از مسوولین دولت تازه روی کار آمده چند ماه پیش، آزادی مشروط تنی چند از زندانیان سیاسی را که زیر فشار اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی بیمناک ایران به ناچار به آن تن داده اند را با گستاخی زیر عنوانی چون «تفاهم ملی» جا زده بود؛ در چارچوب همین سیاست رنگ و رو باخته است که نه تنها آن مقام مسوول که بسیاری از گاهنامه های مزدور و سرسپرده ی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی یا مزدبگیر کشورهای امپریالیستی می کوشند تا برخی از دگرگونی هایی را که به هیچ رو از چارچوب بسیار تنگ خواست های بورژوازی لیبرال ایران فراتر نمی رود به پای دولت تازه و از آن بدتر، رییس آن: آخوندی با پیشنه ی امنیتی و دست اندرکار در همه ی تبهکاری های تاکنون انجام شده، گذاشته و آن را بزرگ نمایند. از سوی دیگر، امپریالیست های باخترزمین نیز برای توجیه گام های به ظاهر آشتی جویانه ی تازه برای توده های مردمِ خود، در فشردن دست دراز شده ی نمایندگان رژیم ناچارند دستِکم اینگونه وانمود نمایند که چنین سیاستی با بخش دمکرات رژیم جمهوری اسلامی پی گرفته شده و می شود؛ سیاستی که اگر به آن باریک شوید، همانندی هایی با کوشش کشورهای «ایالات متحد» و انگلیس، دو کشور به ظاهر متحد «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در رویارویی با رژیم آلمان «نازی» در شرایط پایان پیروزمندانه ی پایان جنگ به سود نخستین کشور کارگران و زحمتکشان جهان دارد.

درباره ی اوضاع کم و بیش تازه ای که در پی سیاست های ددمنشانه ی امپریالیست ها در کشور باستانی سوریه و امکان فرارویی آن به جنگی دامنه دار که نه تنها ایران را می توانست به جنگ بکشاند که بگمان بسیار نیرومند، روسیه را نیز درگیر می نمود، پیش تر نوشته بودم:
«... همگامی بازهم بیش تر رژیم فرومایه با ”شیطان بزرگ“ و همدستانش که تاکنون نیز گام هایی در این راه برداشته و بخش عمده ای از آنچه در پیمانی با عنوان ریشخندآمیز ”بسته ی شفاهی“ بر گردن گرفته اند، همچنان سربسته مانده، آن ها را بازهم بیش تر در باتلاقی که خود نیز در پدید آمدن آن دست داشته اند، فرو خواهد برد؛ زیرا نخواهند توانست قراردادهای ننگین خود را که نمودها و نشانه های فراوانی از اجرای آن ها در دست است، برای همیشه از دیدگان توده های مردم پنهان نمایند؛ چنانکه تاکنون نیز با همه ی کوششی که هم از سوی آن ها و هم از سوی همدستان یانکی و "شغال" های اروپای باختری در پنهان نگاه داشتن این قراردادها به عمل آمده، نتوانسته اند آن ها را پنهان نگاه دارند. کشورهای امپریالیستی باخترزمین (”شیطان بزرگ“ و همدستانش) نیز که با همه ی رسوایی های شان در لگدمال کردن بسیاری از حقوق و آزادی های اجتماعی در سرزمین های زیر فرمان خود، هنوز صورتک دمکراسی و «حقوق آدمی» (حقوق بشر) بر چهره دارند، در هماوندی با رژیمی چون رژیم تبهکار جمهوری اسلامی با همان دشواری هایی روبرو هستند که در واپسین سال های ”جنگ دوم جهانی“ با گروهی از نزدیک ترین دستیاران ”هیتلر“ به رهبری ”هیملر“، نیرومندترین آدم آن دم و دستگاه دوزخی پس از ”هیتلر“ در رژیم نازی آلمان، روبرو بودند. گرایش نیرومندی و از آن میان گرایش ضد شوروی آن ها وادارشان می کرد که دست دراز شده از سوی ”هیملر“ را که به سوی شان دراز شده بود، بفشارند و با همداستان شدن با بخشی از آن رژیم دوزخی، نه تنها بخش عمده ای از اروپا را از چنگ به گفته ی شان: ”سرخ ها“ یا ”بلشویسم“ برهانند که از آن بدتر به رژیم فاشیستی آلمان امکان بدهند تا همه ی نیروی نظامی خود را در بخش خاوری آن برای رویارویی با نیروهای قهرمان و پیروزمند ”ارتش سرخ“ که جانفشانی شان در آن جنگ و شکست اهریمن فاشیسم و نازیسم، جهان را از بدبختی و تیره روزی بیش تر رهانید، بسیج نمایند.

با چهره ی زشت و پلیدی که در پی کردار ددمنشانه نازی ها در پیگرد نیروهای انقلابی، راه اندازی کوره های آدم سوزی و لگدمال نمودن سایر ملت ها به عنوان ملت های کهتر، جلوی دیدگان مردم اروپا، ایالات متحد و سایر کشورهای جهان نمایان شده بود، ”شیطان بزرگ“ و همدستانش بویژه امپریالیست های انگلیسی از ترس رسوایی ناچار بودند، همداستانی و رسیدن به قرارداد پایانی با نمایندگان ”هیملر“ را زیر پوشش سازمان جاسوسی ”سیاست“ و یکی از کارکشته ترین رهبران آن سازمان تاکنون: ”آلن دالس“ در ژنوِ سوییس، دور از دیدگان توده های مردم پیش ببرند و خوشبختانه با کوشش نیروهای میهن پرست و انترناسیونالیست اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورها، این همدستی میان پلیدترین رژیم های زمانه نیمه کاره ماند و شکست خورد؛ درست از همین روست که رسوا نمودن دروغگویی و نمایش رژیم جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی دمکرات، بیش از پیش اهمیت می یابد؛ نمایشی که یکی از پلیدترین و نیربگبازترین آخوندهای سیاست بازِ تاریخ ایران: اکبر رفسنجانی، رو به سوی باخترزمین، درباره ی آن می گوید:
”اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذره‌ای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکرات‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه‌ای نمی‌توانند به آن وارد کنند.“ (سخنان اکبر رفسنجانی پس از گزینش ریاست جمهوری ۱۳۹۲ در نشست ”مجمع تشخیص مصلحت نظام“، ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۲)
پررویی آخوند کارچاق کن در بازارگرمی بیش تر برای ”بازی برد ـ برد“، آنگونه که این آخوند نادان و دیگر سردمداران رژیم به آن امیدوارند، در این جمله ها روشن و آشکار است.»۲ 
 
نکته ی فرجامین آنکه، اگر گماشتگان ریز و درشت درون و پیرامون حاکمیت فرومایه، براستی آدم هایی باورمند به آنچه ادعای آن را دارند، بودند و به کاری که کرده و می کنند، باوری ژرف داشتند، نیازی به کاربرد نام های ساختگی نمی داشتند؛ کسی که کاری را با جان و دل و بر پایه ی باوری ژرف به انجام می رساند ـ و در اینجا به اندازه ی درستی یا نادرستی این یا آن باور کاری ندارم! ـ حتا خود را نیازمند بهانه هایی چون پوششی برای امنیت جانی و مانند آن ها نمی بیند؛ زیرا پیشاپیش پیه ی خطر را به تن مالیده و بیم آن را به جان خریده است! همین که نام هایی ساختگی برای خود می ساختند، بخوبی نشاندهنده پلشتی درون و منش فرومایه چنین کسانی ناکس است که ماهیت فرصت طلبانه شان را  درخور و هماهنگ با نیازهای روزمره شان رنگی دیگر می دهند؛ بوقلمون سرشت هایی که دیروز "مسلمان" دو آتشه بودند و کوره ی شکنجه و داغ و درفش و مرگ را می دمیدند؛ امروز "اصلاح طلب" شده و حتا «مانیفست اصلاح طلبی» می نویسند؛ و فردای روزگار، کسی نمی داند به چه رنگی درخواهند آمد. روشن است که چنین ناکسانی را نمی توان دینداران و مسلمانانی راستین نامید؛ تجربه ی شخصی خودم نیز گواه آن است.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹۲

پانوشت:

۱ ـ چیزی بسانِ پاستوریزه شدن، استرلیزه شدن و ماسمالیزه شدن!

۲ ـ «دهن کجی چرا؟! درس های آموزنده ی دیگری هنوز در راه است!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!