«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

واپسین سدی که اگر شکسته شود ...

پشت همه ی فشارها نه تنها واپسگرایان سرسپرده و مزدور فرمانروا بر میهن که خودِ امپریالیست ها ایستاده اند!

چند ماهی پیش و بیش تر به انگیزه ی برخی سخنان نادرست، نسنجیده و بی هیچ پشتوانه ی شناخت و تجربه، یادداشتی درباره ی اعتصاب های کارگری در یکی از معدن های ایران مرکزی نوشته بودم.۱ یک هفته پیش نیز می خواستم نوشتاری نو در هماوندی با رویدادهای تازه در شهرستان بافق که با همه ی کوجکی خود، قلب تپنده ی کارگری در منطقه ای شوربختانه کم جمعیت و در سنجش نسبی با بسیاری از منطقه های دیگر ایران دچار واماندگی بیش تری از دیدگاه اجتماعی ـ اقتصادی است، بنویسم که جانی و شکیبی برای آن نداشتم. اکنون نیز ندارم و این، خواه ناخواه، فشاری دوچندان بر گردن و دوشم می گذارد. برخی نتیجه گیری های تازه است که باید به آن پرداخت. در اینجا، تنها این نکته ی بسیار مهم را یادآور می شوم که چندی پیش در یکی دیگر از نوشتارها به آن اشاره ای اینچنین داشتم:
«پشتیبانی همه سویه و بویژه مالی از کارگران اعتصابی در همه جا از اهمیتی بسیار برای آینده ی کشورمان برخوردار است! این، واپسین سدی است که اگر شکسته شود، نه تنها صنایع ایران را تکه تکه و نابود می کند که یگانگی مردم و خلق های میهن مان و یکپارچگی سرزمین ایران را از هم خواهد گسست.»۲

هم اکنون، حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی با فرستادن گروه سیاسی ـ امنیتی از تهران به بافق و دستگیری ناجوانمردانه ی تنی چند از کارگران معدن سنگ آهن چغارت و بگمانم یکی دو معدن دیگر منطقه، برخلاف همه ی قول و قرارهای پیشین با نمایندگان کارگری و زیر پا نهادن برخی دیگر از سوگندهای قرآنی و گواه گرفتن پیامبر و ائمه اطهار، همه ی نیروی خود را برای درهم شکاندن جنبش صنفی ـ سیاسی کارگری در آنجا بسیج نموده است. این حاکمیت به دلیل کوته بینی طبقاتی خود، حتا این نکته را نیز درنمی یابد که با شکست دادن کارگران، زیر پای خود را نیز با شتاب بیش تری خالی می کند؛ زیرا این واپسین سنگر طبقاتی در کشور ما و کم و بیش بسیاری کشورهای دیگر جهان است. هر سنگری که در این سو فرو می ریزد، نابودی ناگزیر آن حاکمیت تبهکار را نیز نزدیک تر می کند؛ گرچه، چنین شکست هایی، بی هیچ گمان و گفتگو،  تکه تکه شدن ایران زمین و بدبختی بسیار بزرگی برای همه ی مردم ایران و حتا آن گروه های خوش خیال و الکی خوش لایه های میان به بالای جامعه در پی خواهد داشت و آنچه بازهم بیش از پیش پیداست، دست امپریالیست های انگلیسی، «یانکی» و دیگر روباهان و ریزه خوران شان در پس همه ی این رویدادهاست. در اینجا، نبرد طبقاتی بسیار نابرابری میان کارگران و زحمتکشان ایران و سرمایه داری امپریالیستی جهانی در جریان است؛ نبردی بس شکننده و سرنوشت ساز برای میهن مان. این را روشنفکران خلقی و میهن دوست کشورمان باید به جان دریابند و از هرباره به پشتیبانی کارگران و زحمتکشان بافق و هرجای دیگر ایران بشتابند.

... و به آن حزب وامانده ای که به دروغ خود را «حزب طبقه کارگر ایران» جا می زند و برخلاف همه ی هشدارها، راهنمایی ها و پیش بینی های اینجانب که پس از دریافت درست بودن شان، حتا آن را آذین بخش سخنرانی های خود در جایی نموده۳ و در جریان تظاهرات خیابانی سال ۱۳۸۸ بگونه ای واژگون از طبقه کارگر ایران خواستار پیوستن و در واقع دنباله روی از جنبش خرده بورژوازی شهری با گرایش ها و مدیریت نیروهای بورژوا لیبرال بودند، این را بگویم و هشدار دهم که وقت تنگ است. باید هرچه زودتر برای سرنگونی این رژیم تبهکار سمتگیری نمود؛ هم اکنون نیز تا اندازه ای دیر شده و باید جنبید. این نکته که ما از نیرویی برخوردار نیستیم،۴ دلیل درست و گواهمندی برای درجا زدن یا به نعل و به میخ زدن نیست و افزون بر آن، خودمحورانه است! سخن بر سر چندی (کمیّت) نیز نیست؛ گرچه، درست است که در یک لیوان آب، کشتی نمی توان راند؛ ولی با این همه، سخن در درجه ی نخست، بر سر چونی (کیفیت) است؛ هر چند کوچک باشد؛ و نیز پاسخگو بودن در برابر مردم و تاریخ! می توان حتا پیشاپیش نیز خود را بازنده بشمار آورد؛ ولی چنین باختن و فداکاری، اگر به پیشبرد کاری سترگ به سود توده های کار و زحمت بینجامد، ارزشمند خواهد بود و با باختن هایی چون آنچه بر سر نیروهای فداکار و از جان گذشته ی توده ای پس از کودتای ننگین انگلیسی ـ امریکایی ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ آمد و  یکبار دیگر نیز پس از رودست خوردن از حاکمیت جمهوری اسلامی که از همان هنگام و حتا پیش از آن، چراغ سبزهایی برای امپریالیست ها روشن نموده بود و برخی از رهبران و بویژه آن «بلانکیست» کوته بین و در سرشتِ خود، ماجراجو۵ این ها را به هنگام ندیدند، نجنبیدند و خودسرانه بهترین نیروهای توده ای را با نابخردی دم تیغ دادند از زمین تا آسمان تفاوت خواهد داشت. سخن دیگر حتا از «طرد ولایت فقیه» که آن را نیز تا اندازه ای کمرنگ نموده و فروخورده اید، گذشته و کارد به استخوان رسیده است. آزمون تاریخی بلشویک ها که از بسیاری سویه های خود، هنوز سرمشق خوبی برای چگونه کار کردن و به هنگام و بجا جنبیدن است، پیش روی همه ی ماست؛ و مگر «حزب پرافتخار و پیروزمند بلشویک روسیه» تا واپسین روزهای پیروزی انقلاب سترگ و تاریخی اکتبر ۱۹۱۷، از نیرو و پشتوانه ای بزرگ برخوردار بود؟ نه! حزبی بزرگ نبود؛ ولی خوب ساز و برگ داده شده به تئوری و پراتیک انقلابی بود و شعارهایی به هنگام جلوی پای توده های کارگر و زحمتکشان روسیه نهاد تا از آن ها اهرمی ارشمیدسی برای واژگونی «جهان کهنه» بسازند. 

اکنون، هنگام فراخواندن روشنفکران خلقی و نیروهای خرده بورژوازی برای پیوستن به جنبش کارگری کشور در جنگ نابرابرشان در برابر سپاه بزرگ دشمن درونی و برونی ایران است. این واپسین سنگر است؛ و اگر مرد میدان نیستید، رُک و پوست کنده به همه ی مردم ایران بگویید؛ آنگاه کسی به شما کوچک ترین تلنگری برای شرکت در سخنرانی ها و نشست وبرخاست های سالنی نخواهد زد. بجنبید! پشت همه ی این فشارها نه تنها واپسگرایان سرسپرده و مزدور فرمانروا بر میهن که خودِ امپریالیست ها ایستاده اند!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

۱ ـ «به بهانه ی سخنانی نسنجیده پیرامون اعتصاب های کارگری در معدن چادرملو!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۲

۲ ـ «خصوصی سازی صنایع زیربنایی، تنها به سود امپریالیست ها و نوکران شان در ایران است!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۳

۳ ـ هر شعار سیاسی و اجتماعی، تاریخی برای کارکرد خوب و بجای خود دارد؛ پس از آن یا فرآورده ای نیک و دلخواه به بار نمی آورد یا حتا آروینی واژگون در پی دارد بگونه ای که حتا در پهنه ی نظری به زبان بازی پوچ و میان تهی دگردیسه می شود. در این باره به عنوان نمونه ای ارزنده، هشدارهای لنین در روزهایی که کارگران پترزبورگ و مسکو برای سرنگونی دولت پوشالی «کرنسکی» می بایستی دست به جنگ ابزار می بردند و وی پافشاری می کرد که اگر در همین یکی دو روز این کار انجام نشود، چنین امکانی برای همیشه از دست خواهد رفت را یادآور می شوم و تاریخ نشان داد که وی با تیزبینی ویژه و بی همتای خود، بس درست دیده بود!

۴ـ در گفتگویی از راه دور با رفیقی کهنسال و ارجمند!

۵ ـ درباره ی وی که از دید من، بویی چندان از دانش کمونیسم نبرده بود و این را هم اکنون با اطمینان بسیار بالاتری در سنجش با گذشته می توانم بگویم، یافته ها و گمانه هایم را در بختی دیگر و به هنگام خود، جداگانه خواهم نوشت.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!