مردى در حرم امامزاده ای اختيار ادرارش را از کف داد و در صحن او ادرار کرد. مردم خشمگين شدند به سمت او هجوم برده و خواستند كه او را بكشند.
مرد كه هوش و فراستى داشت، فرياد زد كه:
ایهاالناس من قادر به ادرار کردن نبودم و امامزاده
مرا شفا داد!
به يكباره مردم ادرار او را بعنوان تَبرّک به سر و روی
خود ماليدند ...
علی اکبر دهخدا
روزنامه ی «صور اسرافیل»
برنام را از یکی از داستان های اندرزگویانه ی آخوند نادانی
به نام راشد در سال ها پیش از انقلاب بهمن ۵۷ که یکی از شب های هفته از رادیو ملی
ایران پخش می شد، برگزیده ام. گویا وی در جایی به همان دردی دچار می شود که آن مرد
در امامزاده دچار شده بود و در همان آن با خود می اندیشد:
بشاشم، نشاشم، شاشیده ام ...
چرندیاتی با مایه ای آبکی از اندرزگویی های دینی که با
گویش مشهدی کم و بیش خوشایند و بامزه ای بر زبان می آمد. این هم، بخشی از یکی دیگر
از پرچانگی های هفتگی وی است:
...
بنّایی خانه ی چهارطبقه ای مِسازه؛
طبقه ی اول را مِسازه؛
طبقه ی دوم را روی طبقه ی اول مِسازه؛
طبقه
ی سوم را روی طبقه ی دوم مِسازه و الی آخر!
...
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ آبان
ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر