یادداشتی کوتاه درباره ی نوشتار
نوشتار زیر را بویژه از این سویه
که پرتوی روشنگرانه از درون به برخی از مهم ترین جُستارها و چالش های کشور یونان
افکنده و رویهمرفته با دیدی واقعگرایانه به رویدادهای آن کشور نگریسته، پسندیدم؛
افزون بر آنکه، نگاهی انتقادی به کمبودها و کاستی های نیروهای با گرایش چپ ایران
از یک سو و بدیده گرفتن پدیده ی کم و بیش نوی «ساختارهای خودگردان توده ای» از سوی
دیگر، نوشتار را برای کنشگران سیاسی و اجتماعی ایران سودمند نموده یا دستِکم من
اینگونه می پندارم. تنها یکی دو نکته را یادآور می شوم که نبود آن ها در نوشتار به
هیچ رو از ارزش آن نمی کاهد؛ شاید این کاستی ها در چارچوب آن نمی گنجیده یا با
سیاست تارنگاشت درج کننده ی آن که وابسته و مزدبگیر حاکمیت هلند است، همخوان نبوده
است:
الف. در هیچ جای نوشتار به نقش نیرومند حزب سرفراز کمونیست
یونان در روندهای گذشته و کنونی آن کشور اشاره ای نشده و بجای آن از نقش «هرج و
مرج جویان» که با اندک چشم پوشی بجای واژه ی لاتینی «آنارشیست»ها آن را بکار برده
ام، جا به جا یاد شده است؛ و
ب. آنگاه که گردش زمانه به سود بهره کشان نیست و در
نوشتار نیز به نمودهای گوناگون آن اشاره شده، آن ها همه ی کوشش خود را بکار می گیرند
تا به سود بهره دهان و رنجبران و در جهان کنونی، طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن
نیز نگردد؛ پیامد سرراست چنان شرایطی که نمونه های روشنی از آن را در تاریخ و
همچنین روند گردش به راست در حاکمیت گام بگام به راست گرایش یافته و تبهکار جمهوری
اسلامی در کشور خودمان گواه بوده ایم، هرج و مرج در همه ی زمینه های اجتماعی ـ
اقتصادی و گسترش آن به پهنه ی سیاسی است و آنگونه که زبانزد زیبایی می گوید:
«دیگی
که بهر من نجوشد، بگذار سر سگ [در آن] بجوشد!»
به
این ترتیب و در شرایط بحرانی، جریان های هرج و مرج جویانه، بویژه در کالبد تئوریزه
شده و سازمان یافته ی آن، چون حزب ها و سازمان های هرج و مرج جو (آنارشیست)، می
توانند* بیش از آنکه به
پیشرفت جنبش انقلابی به سود طبقه کارگر و زحمتکشان یاری رسانند، پراکندگی و هرز
بردن نیروی جنبش را در پی داشته، سرراست یا بگونه هایی کژتاب و پیچیده تر به آماج
های نیروهای بهره کش جامعه و انگل های اجتماعی کمک نمایند. به این جُستار، آنگونه
که شاید و باید، در نوشتار پرداخته نشده و ماهیت طبقاتی چنین پدیده ای که ریشه در
کم رشدی اقتصادی ـ اجتماعی جامعه دارد، بخوبی روشن نشده است.
ب. الف. بزرگمهر ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴
* «می توانند» را دانسته به این شَوَند (دلیل) بکار برده ام
که جریان های کژدیسه شده ی چپ از آنارشیست ها گرفته تا تروتسکیست ها، هنوز در برخی
جامعه های کم رویش تر سرمایه داری چون بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین از توان
انقلابی برخوردارند؛ توانی که با اوج گیری جنبش های انقلابی و رسیدن به پله های
فرگشتی بالاتر، برای کامیابی نیازمند فرارویی به «سوسیالیسم دانشورانه» (مارکسیسم
ـ لنینیسم) اند؛ وگرنه به ضد خود دگردیسه شده و شکست جنبش را در پی خواهند داشت.
به هر رو نمی توان، هیچکدام از چنین جریان های با گرایش چپ را تنها به این شَوَند
که با «سوسیالیسم دانشورانه» زاویه دارند، پیشاپیش و با پیشداوری رد نمود؛ ولی این
نیز روشن است که به عنوان نمونه، جریان های هرج و مرج جو (آنارشیست)، تروتسکیست،
مائوییست و مانند آن ها در کشوری چون ایران به شوند رویش نسبی اقتصادی ـ اجتماعی
در چارچوب سرمایه داری، پیشینه ی تاریخی ـ انقلابی نسنجیدنی با بسیاری از منطقه
های جهان و نیز کارکرد رویهمرفته درخشان نیروهای چپ راستین آن از همان آغاز کار از
«اجتماعیون عامیون» و «حزب کمونیست» ایران گرفته تا پایان نخستین دوره ی کنش حزب
توده ایران (تا پیش از کودتای ۱۳۳۲)، نه تنها سمت و سوی انقلابی ندارند و نمی
توانند داشته باشند که هستی شان در گرو کمک های پوشیده و گاه آشکار کشورهای امپریالیستی
و بهره کشان درون ایران بوده و هست. می پندارم، چنین جریان هایی در کشوری چون
یونان نیز ابزار دست امپریالیست ها و بهره کشان فرمانروا باشند.
***
وقتی
به یونان میروید، اولین چیزی که نظر شما را جلب میکند حضور سیاست و آنارشیسم در
خیابانها است. نمیتوان از خیابانهای محله اگزارخیا Exarchia در آتن، شهرهای
خانیا و هراکلیوس در جزیره کِرِت و شهر تسالونیک گذشت و به گرافیتیها و
شعارنویسیهای روی دیوارها بیتفاوت ماند. گویی همین امروز قرار است انقلابی بزرگ
به وقوع بپیوندد!
دیوار
خانهها، دبیرستانها، دانشگاهها، بیمارستانها و اماکن دولتی پُر است از
شعارهای سیاسی، ضدفاشیستی، ضد اقتصاد استثمارگر و علامت A آنارشیستی. شعارهایی همچون
«خودگردانی زندگی روزمره»، «ما دیگر مثل بردهها زندگی نمیکنیم»، «من مبارزه میکنم
پس هستم»، «اختیار زندگی ما در دستان خودمان است»، « اختیار محلههایمان در
دستان ماست» و «ما همگی مهاجر هستیم»، دیوارهای شهرها را پوشاندهاند و گویی
دیوارها نیز در حال مقاومت و مبارزهاند. آنها از دیوارها استفاده میکنند تا
ایده فرو نرفتن در گل و لای مناسبات انتخاباتی و سیاسی را تکثیر کنند، مناسباتی
که هدفشان محافظت از بندگی اختیاری است.
۱. سیاست رسمی در یونان با چالشی جدی روبهرو است
و فضای بیاعتمادی نسبت به سیاستمداران فراگیر شده است. در انتخابات ۲۵
ژانویه ۲۰۱۵ چپ نهادینه و رسمی (Pasok) که پیش از این بر یونان حکومت کرده بود، تنها ۵
درصد آرا را از آن خود کرد که برایش شوک بزرگی بود. سیریزا نیز تنها ۳۶
درصد از آرا را به دست آورد. برخلاف آنچه رسانهها اعلام میکنند، پیروزی سیریزا
به اتفاق آرا نبوده است. ۳۶ درصد از واجدین شرایط در این
انتخابات شرکت نکردند، یعنی رقمی معادل با آرا سیریزا اما رسانهها در این باره
چیزی نگفتند.
شرکت
نکردن ۳۶ درصد واجدین رأی در انتخابات، آن هم در کشوری که رأی دادن
اجباری است و شرکت نکردن در انتخابات میتواند برای دریافت مدارک اداری (مانند پاسپورت و
گواهینامه) مشکل ایجاد کند، معنادار و قابل تأمل است. رویکرد انتقادی شهروندان یونانی به این انتخابات در رسانهها
انعکاسی نیافت و در عوض رسانهها مدام مشارکت گسترده یونانیها و شعار «امید
بزرگ» را تکرار کردند.
برای
نمونه سیاستمداران فرانسوی از چپ افراطی تا راست افراطی در شبکههای تلویزیونی
حاضر شدند وپیروزی سیریزا را دلیل درستی تئوری قدیمیشان یعنی “انقلاب شهروندی از
طریق صندوق رأی” دانستند.
این
موضوع عموماً مسکوت مانده که گروههای اجتماعی و خودگردان محلی و فعالان لیبرتر ــ
آنارشیست در این انتخابات شرکت نکردند و رأی ندادند، چون اعتقادی به رأیگیری و
انتخابات پارلمانی ندارند. البته آنها اعلام کردند از امیدواری و احساس کرامت
انسانی مردم در ارتباط با مشارکتشان در این انتخابات استقبال میکنند، مردمی که
سالهاست با فقر و فلاکتِ حاصل از سرمایهداری و کارکرد رهبران سیاسی یونان و
اروپا دست به گریباناند.
آنچه
درباره یونان حائز اهمیت است، نه به قدرت رسیدن حزب سیریزا بلکه تجارب جنبشهای
خودگردان است؛ تجاربی که رسانهها آن را مسکوت گذاشتهاند. تا پیش از انتخابات ژانویه ۲۰۱۵ در یونان، اخبار
مربوط به یونان توجه ایرانیان را چندان به خود جلب نمیکرد و اطلاعات ما به اخبار
جستهگریختهای از اعتصابات و بحران اقتصادی در یونان محدود میشد و متنهایی که
به جنبشهای اجتماعی فعال در یونان بپردازند، اندکشُمار بودند. حتا پیروزی سیریزا
هم باعث نشد فعالان سیاسی و چپ ایرانی درباره وقایع یونان کنجکاو شوند و دور از
هیاهوی رسانهها و سیاستمداران از خود بپرسند براستی در یونان چه میگذرد؟ آنها
نیز فقط به جنبههای نمایشی پیروزی سیریزا قناعت کردند و سایتهایشان را از مصاحبههای
پی در پی با حزب سیریزا و عکسهای آلکسیس سیپراس و ترجمهها انباشتتد. فقر
اطلاعاتی ما نسبت به جنبشهای اجتماعی و رهاییبخش موجود در کشورهایی همچون یونان
و ترکیه، که از قضا میتوانند تجاربی مفید و عملی در راه گسترش جنبشهای اجتماعی
در ایران باشند، تأسفآور است. برای پی بردن به ابعاد این بیاطلاعی و بیاعتنایی
کافی است در موتورهای جستجو، کلمه خودگردانی در یونان یا ترکیه را به فارسی و سپس
به زبانهای دیگر بنویسید و سپس نتایج بهدست آمده را با هم مقایسه کنید.
اما
چرا باید به جنبشهای اجتماعی همچون جنبشهای خودگردان در یونان توجه کرد و اهمیتشان
در چیست؟ این جستار میکوشد تا بر پایه تجربیات و ارتباط با گروههای اجتماعی در
یونان، تصویری روشنتر و انضمامیتر از فضای واقعی یونان ارائه کند و از خلال آن
اهمیت چنین تجاربی را برجسته سازد.
۲. برگزاری بازیهای المپیک در آتن در سال ۲۰۰۴
موجی از ویران کردن خانهها و تغییر فضای شهری در آتن ایجاد کرد و فراهمسازی
امکانات برای این بازیها دست دولت را برای درهمریختن فضای شهری باز گذاشت. جنبشهای
اجتماعی نیز از همان سال ۲۰۰۰ مقاومت در برابر چنین پروژههایی
را آغاز کردند و از خلال فعالیتهایشان «اجلاسهای مردمی» بهوجود آمد.
این
اجلاسها خواهان آن بودند تا در مقابل سیاستهای ویرانگرانه دولت در شهر آتن
بایستند و فضاهای عمومی را در اختیار خود بگیرند. اقدامات این اجلاسهای مردمی از
سوی مراکز یا کانونهای محله، به نام «کانون اجتماعی محلههای شهر آتن» مورد
پشتیبانی قرار گرفت. اکثریت اعضای کانونهای اجتماعی را لیبرترها و آنارشیستها
تشکیل میدهند و ایدههای اصلی آنها مبتنی بر دموکراسی مستقیم و خودگردانی است.
کانون اجتماعی محلهها نقش ویژهای در ایجاد و تداوم این اجلاسهای مردمی داشتهاند.
«اجلاسهای مردمی» پس از بازیهای المپیک نیز به فعالیت خود و ارتباط با «کانون
اجتماعی محلات آتن» ادامه دادند و تلاش کردند تا اصول خودگردانی را در محلهها
پیاده کنند.
در
بهار ۲۰۱۱ نیز «جنبش میدانها» (نامی که یونانیان خشمگین به حرکت خود
دادند) سربرآورد که منجر به فراگیرشدن پدیده «کانون اجتماعی محلههای آتن» در
تمام محلههای شهر شد. برای نمونه میتوان به یکی از اجلاسهای «جنبش میدانها» در ۵
ژوئن ۲۰۱۱ اشاره کرد که با استقبال بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر روبهرو شد.
از خلال این اجلاسها، کنشهای مقاومتی و تظاهراتها و اعتصابها برنامهریزی میشد. برای
مثال یکی از کنشهای مقاومتی این اجلاسها، اعلام همبستگی اجتماعی برای مبارزه با
تصمیم دولت مبنی بر افزایش مالیات بر قبضهای برق بود. دولت اعلام کرده بود در صورت پرداخت نکردن قبض برق، برق فوراً
قطع خواهد شد. پس از آن، شهر آتن به یکباره شاهد قطع برقهای فراوانی شد. ساکنان
محلهها نیز دست به اقدامی همگانی زدند و برق خانههای خود را با همسایگانی که برقشان
قطع شده بود، به اشتراک گذاشتند. این حرکتها باعث شد حتا بعضی از مأمورین قطع برق
نیز با آنها همکاری کرده و شیوههایی به مردم آموزش دهند تا خود بتوانند برق خانهشان
را وصل کنند.
در
تمام این مدت، اجلاسهای مردمی بیشماری به وجود آمد. اهداف آنها بهتدریج منسجمتر
و رادیکالتر میشد و شعارهایی همچون «هیچکس نباید در بجران تنها باقی بماند»،
«میخواهیم اختیار زندگیمان در دستان خودمان باشد»، «میخواهیم اختیار محلههایمان
در دستان ودمان باشد» در تمام این اجلاسها و بر در و دیوارهای شهر نقش بست.
دولتِ
قبلی که قاعدتاً میبایست مالیات شهروندان را در راه ارتقای خدمات عمومی، بهداشت،
مدارس، حمل و نقل و بیمارستانها بهکار بندد، مالیاتهای اخذ شده را از طریق
تخلفات بانکی در شبکههای مافیایی چندملیتی به جریان انداخت و همزمان تشدید سیاستهای
ریاضتی را بر مردم تحمیل کرد. در چنین شرایطی، گروههای فاشیستی و نژادپرستانهای
مانند «طلوع طلایی» پا گرفتند. آنها
مانند تمام گروههای نژادپرست مهاجران را علت اصلی بحران اقتصادی دانستند و
مهاجران را مرتب مورد آزار و اذیت قرار دادند. دولت نیز عملاً دست این گروههای
فاشیستی را باز گذاشته بود. گروههایی که با کمک پلیس، که اغلب اعضایش رفتارهایی
فاشیستمآبانه دارند، به نهادی سرکوبگر تبدیل شدند. این فشارهای اجتماعی و سیاسی
باعث شد تا کانونهای اجتماعی محلهها با انسجام بیشتری به دفاع از حقوق مهاجران و
ترویج ایدههای خودگردانی بپردازند.
بهتدریج
کانونهای اجتماعی محلهها در سراسر یونان گسترش یافت و از محدوده شهر آتن فراتر
رفت. حالا دیگر یونانیان، خودگردانی را تنها راهحل در برابر مشکلات موجود میدانستند.
آنها معتقد بودند که احزاب سیاسی موجود، از چپ افراطی تا راست افراطی، دیگر قادر
نیستند عواملی را که منجر به تخریب محیط زیست و نابودی زندگی اجتماعی انسانها شده
است از میان بردارند، چراکه منافعشان در گرو استمرار این وضعیت است. بنابراین
گروههای خودگردان و مردمی تصمیم گرفتند از طریق همین شبکههای همبستگی اجتماعی و
فعالیتهای روزمره با سیاستهای ریاضتی دولت مبارزه کنند.
پس از
ترویج ایدههای خودگردانی موجی از اشغال ساختمانهای دولتی، ساختمانهایی که سالها
بود از آنها استفاده نمیشد، سراسر یونان را در برگرفت. ساختمانهای اشغالشده [
اِسکواتها] در سراسر یونان و بهویژه در جزیرهی کِرِت (در شهرهای خانیا و
هراکلیوس)، در شهر آتن و در شهر تِسالونیک وجود دارند. «کانونهای اجتماعی محلهها»
و گروههای خودگردان در این اسکویاتها فعال هستند و از این ساختمانها برای
فعالیتهای فرهنگی، برگزاری کنسرت، اجرای تئاتر، حلقههای بحث و کتابخوانی و حتا
در موادری اسکان قشرهای فرودست استفاده میکنند.
برای
نمونه میتوان به دانشکده پلیتکنیک آتن اشاره کرد که توسط دانشجویان و فعالان
آنارشیست اشغال شده است. در این دانشکده اشغالشده هم کلاسهای درس دایر است و
هم اجلاسها و فعالیتهای فرهنگی برگزار میشود. همچنین این دانشکده به پناهگاهی برای مهاجران تبدیل شده است.
با
افزایش حملههای پلیس به مهاجران دستفروش، که اغلب مقابل دانشکده پلیتکنیک بساطشان
را پهن میکردند، دانشجویان بارها با تشکیل زنجیرههای انسانی از مهاجران دربرابر
حملات پلیس دفاع کردند و برای جبران خسارت مالیای که پلیس به این دستفروشان زده
بود کنسرتهایی در حمایت از آنها برگزار کردند و درآمد ناشی از این کنسرتها را
به مهاجران خسارتدیده اختصاص دادند. بهتدریج مهاجران نیز با گروههای خودگردان
همراه شدند و هماکنون فعالانه با این گروهها همکاری میکنند. از همینرو خطر
حمله پلیس و نئونازیها همواره این اماکن را تهدید میکند.
بسیاری
از اندیشمندان و فعالان سیاسی از سرعت توسعه ایدههای لیبرتری و آنارشیستی در
یونان شگفتزده شدهاند. چرا که یونان پیشینه لیبرتری و آنارشیستی عمیقی، برای
مثال همچون اسپانیا، نداشت اما ایده خودگردانی به سرعت در زمینه این مبارزات
ریشه دوانید و همچون بدیلی مؤثر از ایدههای رایج مبنی ر استمرار حکومت رسمی و
سیستمهای نهادینهی سیاسی و دولتی فراگذشت.
افزایش
«کانونهای اجتماعی» و خودگردان در یونان توجه گروههای خودگردان در سراسر اروپا و
از جمله اسپانیا را که پیشینه قوی در زمینه ایدههای لیبرتری و آنارشیستی دارد
نیز برانگیخته است و آنها برای انجام فعالیتهای مشترک و انتقال تجارب بهصورت
دائم با گروههای خودگردان محلی در یونان در ارتباط هستند.
ویژگی
اصلی «مراکز اجتماعی» در یونان اجرای اصلِ رایگانی است. آنها تلاش میکنند تا
گردش پول در این گروهها را به حداقل برسانند. در این گروهها هیچگاه بابت غذا یا
خدمات ارائه شده پولی درخواست نمیشود اما صندوقی گذاشته شده تا در صورت تمایل هر
کسی در حد وُسعاش در تأمین هزینهها سهیم شود. برخی نمونههایفعالیتهای رایگان
این گروهها به این قرار است: تهیه غذا و تشکیل آشپزخانههای دستهجمعی، ایجاد
کافههای خودگردان، آموزش زبان به مهاجران، ارائه خدمات و مراقبتهای پزشکی و
دارویی به بیکاران و مهاجران، اجرای تئاتر و کنسرت موسیقی، پخش فیلم، دسترسی به
کتابخانه، همراهیهای حقوقی و برخورداری از وکیل برای مهاجران و بیکاران، برگزاری
بازارچههای هفتگی (بازارچههای لباس، وسایل خانگی و مواد خوراکی)، ایجاد تشکلی با
نام «بانکِ زمان» (به این معنی که افراد محله بتوانند به صورت متقابل و رایگان به
مبادلههای خدماتی و فنی، آموزش به کودکان در کلاسهای هنری و دادوستدهای محلی
بپردازند) و….
همچون
هر جنبش مردمی، یکی از دغدغههای اصلی کانونهای اجتماعی در یونان پرهیز از خشونت
و «مبارزه بدون خشونت» است و در همین حوزه کنفرانس ـ بحثها و جلسات آموزشی زیادی
برگزار میکنند. ساختار کانونهای اجتماعی در یونان مبتنی بر تشکیلات و سازمان به
معنای رایج و سنتی آن نیست، آنها جنبشهای مردمی و اجتماعی ضدِ اقتدارگرایی و
خواهان دموکراسی مستقیماند و نفی سلسلهمراتب را در عمل تجربه میکنند.
یکی
دیگر از دستاوردهای مهم کانونهای اجتماعی در یونان، کارخانههای خودگردان است.
برای نمونه کارخانهای در حومه شهر آتن وجود دارد که بعد از خبر بستهشدن کارخانه
توسط کارفرما، کارگران آن را اشغال کردند و امور کارخانه را به دست گرفتند. آنها
محصولات شستشو و بهداشتی تولید میکنند. محصولاتشان
طبیعی و غیرشیمیایی است و با قیمت پایین در کانونهای اجتماعی عرضه میشود و پول
حاصل از فروش محصولات را بهطور کامل دریافت میکنند.
۳. سیاستمداران موفق نشده بودند جلوی خشم مردم
یونان را بگیرند، اعتصابات همهگیر شده، جنبشهای ضد پلیسی، ضد مأموران اجرایی و
ضد فاشیستی قدرت گرفته و خودگردانی در جامعه افزایشی چشمگیر یافته بود. این روند
سیاستمداران و صاحبان قدرت را به هراس افکنده بود. برای محدود کردن قیامهای هر
روزه در خیابانها، رهبران سیاسی از یکسال پیش مصمم شدند تا شرایط را برای به
قدرت رسیدن سیریزا مهیا کنند. آنها باید از میان سه امکان: پیروزی احتمالی حزب
چپِ سیریزا، گسترش انقلاب اجتماعی یا مسیر خطرناک کودتای نطامی یکی را انتخاب میکردند.
طبقه سیاسی هم فوراً انتخاب خود را انجام داد و به قدرت رسیدن سیریزای بی خطر
برنامهریزی شد.
سیریزا
نیز از مدتها پیش رایزنی با حزبهای سیاسی مختلف در یونان را آغاز کرده بود و
برخلاف آنچه همه جا گفته میشود، سیریزا هیچ موضعگیری ضدسرمایهدارانه نداشت.
اگر بخواهیم مقایسهای میان فرانسه و یونان انجام دهیم، سیریزا همچون ائتلاف
نامتجانسی ازچپهای متمایل به راست در فرانسه است. سیریزا پس از خوشامدگوییهای
رهبران اقتصادی و سیاسی اروپا با تفکیک گرایش و جهت خود از سایر چپهای یونان و
مهار مواضع چپ خود، به این رهبران تضمین داد که مطیع و سربه راه باشد. در نهایت،
سیریزا افراد محافظهکار و متمایل به راست را به عنوان نامزد معرفی کرد.
بعد
از انتخابات نیز سیریزا با عقد پیمان با حزب دستراستی «یونانیهای مستقل» (حزبی
که به تمایلات نژادپرستانه، سلطنتطلبانه و ضدمهاجر شُهره است و به دنبال نزدیکی
به کلیسای ارتدوکس است) نشان داد که همچون شاگردی مطیع و گوش به فرمان، کُدهای
قدرت را به خوبی یاد گرفته است. چنین پیوند نامبارکی بین این گفتمانِ چپ و
ناسیونالیسم باعث شد تا حتا ماری لوپن (حزب راست افراطی در فرانسه) نسبت به حزب
سیریزا اظهار نزدیکی و سمپاتی کند. سیریزا از همان آغاز نشان داد از سردرگمیهای
سیاسی که کل اروپا به آن دچار است مستثنا نیست و همان راهی را در پیش گرفته است که
سایر احزاب چپ در اروپا رفتهاند.
سخنرانیهای
تهاجمی آغازین سیریزا و برنامههای پرشور و حرارتش همچون چرم ساغری، رفتهرفته آب
رفت. آلکسیس سیپراس Alexis Tsipas که پیشترها احزاب چپ رسمی در اروپا با ترشرویی پذیرایش میشدند،
حال به عزیزکرده این احزاب تبدیل شده است. چون او به سیاستی نئوکینزی بسنده کرد
که از سیاستهای احزاب چپ گذشته در یونان بسیار دور است. بنابراین در یونان دیگر
نه مسئله بیرون آمدن از اتحادیهی اروپا مطرح است و نه حذف وامها.
سیپراس
نیز حاضر به مذاکره بر سر راهحلی «متقابل و قابلقبول» است و این راه چیزی جز
زمانبندی دوباره برای پرداخت قرضها نیست. همه چیز از این پس در یونان در گرو این
راه حل «متقابل» است و بنابراین سیاستبازی معقولی در پیش گرفته خواهد شد.
برای
نمونه به چند مورد از برنامههای انتخاباتی سیریزا اشاره میکنیم: یکی از اصلیترین
وعدههای مطرحشده در برنامه سیریزا تغییر سطح حداقل دستمزد بود که پس از به
قدرت رسیدن اجرای این برنامه به بعد از مشورت با «شرکای اجتماعی و نهادهای اروپایی و بین المللی» موکول شد. به
بیان دیگر، این بانکها هستند که تصمیم خواهند گرفت دستمزدها در یونان بالا برود
یا نرود. در ضمن سیریزا، با الگوبرداری از آلمان، خواهان افزایش سن بازنشستگی به ۶۷
سالگی شده است. به این ترتیب از این پس در یونان تنها کسانی که به مدت دستکم ۴۰
سال کار کردهاند قادر به دریافت مزایای بازنشستگی در ۶۲ سالگی خواهند بود
و حقوق بازنشستگی نیز برای کسانی که پیش از موعد بازنشسته شوند به شدت کاهش مییابد.
درباره
مفاد قانون اجتماعی که دولت قبلی به مردم تحمیل کرده بود و موجب اخراجهای گسترده
قانونی، افزایش طول کار هفتگی و پرداخت نشدن ساعات کار اضافی شده بود، دولت سیریزا
این قوانین را «بهتدریج و بر اساس قانون» بررسی خواهد کرد.
در
بخش خصوصی نیز سیریزا متعهد شده تا «طرح خصوصیسازیهایی را که تکمیل شده است لغو
نکند»، «در مواردی که فرآیند مناقصه آغاز شده باشد، حکومت به این فرآیند مطابق با
قانون احترام خواهد گذاشت» و «خصوصیسازیهایی که تاکنون تکمیل نشدهاند، باید به
نحوی تغییر کنند که به شرایط بهتر و درآمد بیشتری دست یابند و رقابتپذیری را
تشویق کنند». در همین راستا میتوان به منطقه هالکیدیکی (Halkidiki) اشاره کرد که در آنجا شرکت Eldorado Gold حقِ اکتشاف معدن
طلا را از دولت پیشین گرفته بود. ساکنان این منطقه از همان آغاز با این طرح مخالفت
کرده و آن را صدمهای جبران ناپذیر به محیط زیست و زندگی ساکنان این منطقه عنوان
کردند و جنبشی با نام همین منطقه برای جلوگیری از اجرای این طرح سربرآورد. حال پس
از انتخاب سیریزای چپ، ساکنان هالکیدیکی باید صبر کنند تا «قانون اجرا شود و
قراردادها بررسی شوند»!
رویکردی
که سیریزا در پیشگرفته است بسیاری از چپگرایان یونانی را برآشفته است. مانولیس
گِلِزوس، نمایندۀ سیریزا در بروکسل، در همان ماه نخست روی کار آمدن سیریزا گفت:
«یک ماه سپری شده و هیچ چیز صورت نگرفته. شخصاً از مردم یونان پوزش میخواهم، چرا
که من هم به این توهم دامن زدم که سیریزا به وعده هایش عمل خواهد کرد». در عوض
همین عملکرد سیریزا با واکنشهای مثبت رهبران اروپایی مواجه شده است. برخی از فعالان
چپ نیز نگران این وضعیت هستند. ژان ـ مارک سیلوستر، از فعالان چپ در فرانسه، در
عین ابراز خوشحالی از پیروزی سیریزا، از دغدغهاش که ناکامی برنامهی سیریزا
باشد، سخن گفته است.
او
گفته است که شکست سیریزا دراجرای برنامه «ضد ریاضتی» به همه چپها نشان خواهد داد
که راهحل دیگری جز بهکارگیری ضوابط ریاضتی ممکن نیست و سیریزا مطلقاً از کادر
سرمایهداری خارج نخواهد شد: «به زودی آشکار خواهد شد عملیکردن این برنامه ناممکن
است و سیریزا به نقش کوچک همصحبتی با جامعهبینالمللی، برای معامله کردن و زمانبندی
دوباره قروض تحمیل شده بر یونان، اکتفا خواهد کرد.» او اینطور به سخنانش پایان
داد که این آنچیزی است که به بیاعتبار کردن گفتمانهای آلترناتیو چپ کمک خواهد
کرد.
با
سپری شدن زمان، تصمیمات حزب تازه سرکارآمده سیریزا هم صریحتر شدهاند. دوشنبه ۲۷
آوریل خبرگزاریها خبر دادند که نخست وزیر یونان یانیس واروفاکیس (Yanis
Varoufakis) وزیر
دارایی را که با سیاستهای ریاضتی مخالفتهایی کرده بود از ریاست هیات مذاکرهکننده
کنار گذاشت. سخنان واروفاکیس به مذاق متحدان اروپایی سیریزا خوش نمیآمد و آنها
از بیرون رفتناش از هیأت مذاکرهکنندهگان استقبال کردند. از این پس اُکلیدس
ساکلوتوس (Euclides Tsakalotos) استاد اقتصاد با گرایش محافظهکارانه، مسئول مذاکره با اتحادیهی
اروپا خواهد بود. سیپراس، نخست وزیر یونان درباره این تغییر میگوید:« حال که
داریم به مرحله نهایی میرسیم، به سازماندهی دوباره گروهمان احتیاج داریم تا
بتوانیم کنترل و کارآمدی کامل داشته باشیم» اما روشن نمیکند که میخواهد بر چه
چیزی کنترل کامل داشته باشد و منظورش کارآمدی در چیست.
این
حرف سیلوستر به زودی درست از آب درخواهد آمد. پس از شکست و ناکامی سیریزا رهبران
سیاسی در رسانهها تلاش خواهند کرد تمام جنبشهای ضد سرمایهداری واقعی و
پیامدهایش را بیاعتبار کنند و شهروندان را به زیر یوغ خود بکشانند؛ همان رهبران
سیاسی و رسانههایی که پیروزی سیریزا را پیروزی چپ “رادیکال”، “انقلابی” و “ضد
سرمایهداری” مینامیدند. صفتهایی که بههیچرو در مورد سیریزا صدق نمیکند. اما
آنها فراموش کردهاند که برای بسیاری از مبارزین واقعی، مبارزه سیاسی دیگر نه در
رسانههای نمایشی و انتخابات نمایشی بلکه در دل زندگی روزمره افراد نهفته است.
مدیریت
سیاسی سرمایهداری با ذات غیرعادلانه و اقتدارگرایش، تحت هر پوشش و آرایشی از
«چپ»، «راست» یا ملغمهای از چپ و راست، جز به ناکامی و دلسردی راه به جایی نخواهد
برد. از همان ابتدای پیروزی سیریزا رهبران سیاسی در اروپا برای مرحله بعدی برنامهریزی
کردند. مرحله بعدی در تمام اروپا و بهویژه در یونان، پلیسیتر کردن جامعه و
فضاهای اجتماعی و سیاسی خواهد بود. بهاین ترتیب دستگاههای جدید آزادیکُش به نام
«مبارزه با تروریسم» به
مکانها و فضاهای مبارزاتی اجتماعی و سیاسی پا میگذارند و رهبران سیاسی نیز بر
طبل این اقتدارگرایی محکمتر میکوبند تا از همه سو بر فرودستان و معترضان فشار
آورند. فضای کنونی یونان با ترس و نگرانی فعالان اجتماعی و سیاسی از آینده گره
خورده است، نگرانی از اینکه مبادا در بازی سیاستبازان و معاملههای پشت پرده
سیاستمداران، جامعه یونان به جای آزادی بیشتر آبستن سرکوب شدیدتر و خشنتر جنبشهای
اجتماعی باشد.
سمیه
خواجوندی
بختی برای ویرایش این نوشتار نداشتم. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر