«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

از کهنه جاسوس ها نیز می توان و باید آموخت!

به بهانه پیشگفتار

در تارنگاشت «روشنگری»۱، گفتگوی داريوش همايون با یکی از خبرنگاران که از تارنگاشت دیگری به نام «شهرگان» برگرفته شده بود، به چند دلیل توجهم را جلب کرد:
ـ دقت نظر، سنجیدگی و پختگی پاسخ های آقای همایون به پرسش های خبرنگار؛
ـ مانورهای سنجیده و دور زدن برخی مسایل "فرعی" و "حاشیه ای" از دیدگاه نامبرده؛
ـ کوشش سنجیده و ماهرانه وی برای گردهم آوردن طیف گسترده ای از نیروهای مخالف رژیم جمهوری اسلامی زیر پرچم "مشروطه خواهی" و بازگشت به دوران گذشته، در جبهه ای سراسری و فراگیر.

گرچه با شناخت نسبی که از شیوه سخن گفتن، منش، بینش و دانش سیاسی نامبرده دارم، نمی توانم همه این سنجیدگی، دقت نظر و پختگی را به حساب شخص وی بگذارم و می دانم که دانش و تجربه سیاسی و کارآیی «بخش ویژه» وزارت امور خارجه ایالات متحده و شاید کشوری دیگر پشتوانه چنین ارزیابی هایی است؛ ولی توجه به نکته هایی که وی بر آن ها انگشت می گذارد و دورنمایی که برای پیشبرد آماج های خود برگزیده است، می تواند شایان توجه، بویژه برای نمایندگان چپ باورمند به سوسیالیسم علمی باشد تا صف خود را به یکباره از نیروهای وابسته به امپریالیسم جدا نموده و به سیاست دنباله روی از نیروهای بورژوا ـ لیبرال در بیش از دو دهه کنونی پایان دهند.

آقای داریوش همایون که پیش از این نیز، با سوء استفاده از سستی ها، کاستی ها و سردرگمی های چپ، گام های پیروزمندی در گردآوردن برخی خودفروختگان "چپ" به زیر پرچم "دورنگ" خود داشته و برخی از آنها را به پابوسی رضا پهلوی نیز برده، اکنون گام های بعدی را ـ شاید بتوان گفت با گستاخی و جسارت بیش تری ـ برمی دارد و پرچمش را با مهربانی و دست و دلبازی بیش از اندازه ای به چپ ها پیشکش می کند.

برای وی و پشتیبانان او و نیز همه آنها که میهن شان در چمدان های پر پولشان۲ جای گرفته، کوچکترین اهمیتی ندارد که «آب بر زمین ریخته را دیگر جمع نتوان کرد». آنها "ظرف" و درونمایه آن را با هم نشانه گرفته اند. شاید بسیاری ندانند به کجا رهسپارند، ولی او، همدستان و پشتیبانانش نیک می دانند که گردآوری نیروهای با خواست های متضاد طبقاتی در زیر پرچم یگانه، به هر بهانه ای که باشد، هر روز دشوارتر و دشوارتر می شود. با این همه، آنها با گستاخی چنین راهی را، درست به این دلیل که چپ سردرگم هنوز در کردار وابستگی و پیوستگی دمکراسی، برابری و حقوق بشر را با عدالت اجتماعی به سود زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز خوب درنیافته، چنین سمت و سویی را برگزیده اند؛ سمت و سویی که سرانجام قطعی آن جز فروپاشی اقتصادی ـ سیاسی و سرزمینی ایران ـ زمین و هجوم گُرازان به میهن مان چیزی دربرنخواهد داشت.

بخش هایی از این پرسش و پاسخ کم و بیش آموزنده را برگزیده و در اینجا آورده ام. برجسته نمایی ها در همه جا از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر است.

***

ـ جناب دکتر داريوش همايون، جنبش جاری در ايران را چگونه می بينيد و روند آن را در ماههای آينده چگونه ارزيابی می کنيد؟
... امروز منظره سياسی و رابطه قدرت در ايران عوض شده است. به عبارتی ساختار جمهوری اسلامی عوض شده است. چون يک عنصر تازه وارد سياست جمهوری اسلامی شده و آن عنصر مردمی است. حضور اين عنصر جديد، ناگزير به تغييراتی خواهد انجاميد. اين تغييرات را نمي‌توان پيش بيني‌ کرد ولي‌ بدون شک تغيير پيش خواهد آمد.
تا امروز يک دستگاه روحانيت سنتي‌ در راس امور بود و بقيه نيروها ی اجتماعی در خدمتش بودند، از اين به بعد اين برتری مثل سابق نيست و ترکيبات ديگری جانشين آن خواهد شد. يا از طرف مردم يا سپاه پاسداران.
به هر حال، حرکتی که در ايران شروع شده، توقف ناپذير است. چون ايران ۲ تغيير اساسي‌ کرده است که ناگزير به تغيير سوم خواهند انجاميد : يک: تغيير جمعيّت و نسلی دو: تغيير گفتمان، نسل جديد گفتمان متفاوتی دارد.
به گمان من اين دو تغيير ناگزير به تغيير رژيم خواهند انجاميد.

ـ ... به عنوان رايزن حزب مشروطه حتما از گستردگی پيوندهای اين حزب با داخل کشور آگاه هستيد. اين پيوند تا چه حد گسترده و با کدام بخش از جامعه داخل جريان دارد؟
... سخن ما سخنی ست که امروز جوانان مي‌گويند. اگر شما امروز، منشور حزب مشروطه ايران را با مثلا گفتمان مطالبه محور مقايسه کنيد مي‌بينيد که تفاوت زيادی وجود ندارد. اين گفتمان الان گفتمان مسلط در ايران است.
ـ به نظر شما رهبری جنبش داخل در دست موسوی و کروبی است يا اينکه جنبش موجود اصلا رهبری ندارد؟
رهبری اين جريان، دنباله روی خود جريان است و نه بر عکس. سمبل ها، اصلاح طلب هستند؛ ولي‌ رهبران را جنبش انتخاب کرده. يعنی اگر اين رهبران خواست‌های مردم را پاسخ نمی دادند، مردم دنبال آنها نمی رفتند. برای همين من تأکيد مي‌کنم که اکنون رهبری در ايران در دست يک گفتمان است و نه يک رهبر و فرد. اين يک گفتمان جديد است که رهبری جنبش در ايران را در دست دارد. به عبارت ديگر اين گفتمان است که هم رهبر را دنبال خودش کشيده و هم توده مردم را.
ـ يعنی می خواهيد بگوييد موسوی و کروبی نقش رهبری ندارند؟
... در واقع اول مردم يک سری حرفهايي‌ زدند، و اينها (موسوي، کروبي، ...) برای اينکه جلوی خامنه‌ای و احمدی نژاد بايستند به مردم متوسل شدند و مردم هم آنها را پذيرفتند. اينها رهبر نيستند، بلکه سمبل هستند. نماد‌های مبارزه هستند. البته آنها ممکن است رهبر هم بشوند. ممکن است به تدريج رهبر بشوند.
ـ حالا رابطه شما به عنوان يک جريان سياسی با اين دو نفری که به قول شما "نماد جنبش" شده ا ند چيست؟
پيش از اين انتخابات ما يک اعلاميه‌ای داديم که کاری به اين انتخابات نداريم، رأی هم نمی دهيم، ولي‌ ما پشتيبان اين جنبش هستيم. چون ما ديديم که جنبشی در جريان است که از انتخابات مهم تر است. موضوع اين جنبش فقط رأی دادن و مساله ی اين و آن کانديدا نيست. موضع ما هنوز همين است. امروز مردم ايستاده اند روی موضوع انتخابات، که بايد بايستند. اگر موسوی و کروبی نمايندگان اين مبارزه هستند، چون رأی آورده اند و رأيشان دزديده شده، پس چون ما پشتيبان جنبش مردم هستيم، پشتيباني‌ ما شامل موسوی و کروبی هم می شود. ما خيلي‌ خوشحال هستيم که موسوی و کروبی ايستاده اند در ميدان و مثل خاتمی نرفتند دنبال کارشان. و پشتيباني‌ مي‌کنيم از آنها. ولی اينکه بگوييم موسوی و کروبی رهبران ما هستند، به هيچ وجه چنين چيزی را نمی پذيريم. ما اصلا کل اين ماجرا‌ را قبول نداريم، اصولا هيچ چيز جمهوری اسلامی را قبول نداريم. ولي‌ معتقديم که مردم آگاهانه دارند در چارچوب امکانات مبارزه می کنند و ما به هيچ وجه با اين موضوع مخالفتی نداريم.
ـ اقبال مشروطه خواهي‌ سلطنتی را چگونه مي‌بينيد؟ کدام پايگاه اجتماعی را برای اين ديدگاه مي‌بينيد؟
در مبارزه‌ای که فعلا جريان دارد، موضوع پادشاهی اصلا در ميان نيست. حتا نام مشروطه در بين نيست. اينها مسائل آينده است. اول بايد جامعه ايراني‌ گشاده بشود و همه ی نيروها ميدان فعاليت پيدا کنند. آن وقت معلوم خواهد شد که هر گروه و سازمان چه بختی خواهد داشت. الان اصلا جای اين حرف ها نيست ... طبيعی است که هر گرايشی يک پايگاهی دارد و نمي‌شود فکر کرد جامعه يکپارچه است. جامعه چند صدايی ست. همه جور هستند. ما هم طرفدار‌هايي‌ داريم و ديگران هم همين طور. ولي‌ فعلا موضوع بحث چيز ديگری است. مساله الان نه پادشاهی ست، نه پهلوی يا غير پهلوی. مساله الان اين است که ولايت فقيه شکسته بشود. و اين ارتباطي‌ به پادشاهی ندارد.
ـ يعني‌ در دستور کار حزب مشروطه نيست که برای يک حکومت سلطنتی مبارزه کند؟
آلآن به هيچ وجه، ما فقط برای پيشبرد مبارزه کنونی مردم ايران مبارزه مي‌کنيم.
ـ به عنوان موضوع آخر برسيم به بحث پرچم. اگر ببينيد حضور پرچم شيروخورشيد به جنبش جاری و يا حمايت از آن در خارج کشور صدمه می زند آيا حاضر هستيد به ياران خود بگوييد که در برنامه های جمعی پرچم نياورند؟
... من حق هر کس که اعتقاد به اين پرچم دارد می دانم که با اين پرچم به تظاهرات بيايد. همين موضوع در مورد پرچم سرخ داس و چکش هم هست. همين طور در مورد پرچم ساده سه رنگ. مگر پرچم جمهوری اسلامی! که اصولا نقض غرض است. آنچه اهميت دارد اين است که ما يک گفتمان واحد داشته باشيم و نه يک پرچم واحد. اگر ما همه همان گفتمان داخل ايران را داشته باشيم، فرقي‌ نمی کند که افراد چه پرچمی بياورند. نکته عمده از نظر ما اين است که پرچم شير و خورشيد در ايران برنده است. در حال و آينده ايران. اين پرچم هيچ ارتباطي‌ با پادشاهی ندارد. پيش از پادشاهی در انقلاب مشروطه وجود داشته. ۱۰۰۰ سال هم سابقه دارد. مثل نام ايران جزو خود آگاهي‌ ملي‌ ماست. توصيه من به چپ ايران اين است که اين پرچم را بگيرد و از آن خود بکند و نگذارد که فقط در انحصار ما (طرفداران پادشاهی) باشد. ما هيچ ادعايی روی اين پرچم نداريم. اين پرچم چون بوده، ما آن را گرفتيم. هيچ تقدسی هم در آن نيست. ولي‌ به هيچ وجه صلاح نمی دانيم که مردم به خاطر پرچم نتوانند در مهم‌ترين مسائل توافق کنند. ما اين پرچم را به عنوان پرچم تمامي‌ گرايش های سياسی ايران می خواهيم. و با کمال خوشحالي‌ اين پرچم را با آنها شريک خواهيم شد.

ـ حال با وجود تمام بحث هايی که حول پرچم ها و نشانه ها وجود دارد علت اين تاکيد شما چيست؟
علت اينکه من سر اين موضوع تأکيد مي‌کنم اين است که نبايد يک پرچمی که هيچ زيانی به هيچ کس نمی زند، باعث بشود که ما نتوانيم تظاهرات مشترک داشته باشيم. من معتقدم که مردم ايران بالاخره بايد سر يک سری اصول با هم توافق کنند. مثل نام ايران، مثل تماميت ايران، مثل يک پرچم ملي‌. اين پرچم ملي‌ است، پرچم شاهنشاهی نيست.
پی نوشت ها:
۱ ـ
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20090901103807/20090901103807.html
۲ ـ گرچه اکنون دیگر این ضرب المثل را چندان نمی توان بکار برد و حساب های بانکی و سپرده های مالی پولساز در کشورهایی مانند سوییس که آقای داریوش همایون و تنی چند از سرسپردگان رژیم پهلوی در آنجا ساکن هستند، جای چمدان های کهنه را گرفته اند!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!