از مدت ها پیش همانندی انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرا»۲ در برنامه ریزی نرم ابزارهای رایانه ای و الگوهای داده پردازی با انگاره و الگویی که افلاتون از چگونگی آفرینش هستی برپایه مُثُل۳ ها و بخش بندی جهان به «جهان حسی»۴ و «جهان مفهومی»۵ در میان گذاشته بود، نظرم را به خود جلب نموده بود.
الگوی «برنامه ریزی ماده گرا» را در سنجش با الگوهای کهنه برنامه ریزی می توان پیشرفتی بزرگ و جهش وار دانست که می تواند جهان راستین را با الگویی بسیار نزدیک به روندها و رویدادهای جهان پیرامون ما بازآفرینی کند. با این همه، این بازآفرینی به شیوه ای فرا طبیعی (متافیزیکی) و نزدیک به آنچه افلاتون در میان نهاده بود، رُخ می دهد و از دیدگاه دیالکتیک ماتریالیستی، جهانی واژگونه و ناراستین (مجازی) است.
همواره مایل بودم نظرم را درباره این همانندی شگفت انگیز، پیامدها و دورنماهایی که پیشرفت های فن آورانه در این زمینه پیش رو نهاده و نتایج علمی و فلسفی که از آن می توان بدست آورد، در نوشتاری جداگانه در میان گذارم. اکنون که چنین فرصتی پدید آمده، امیدوارم دستکِم طرح پایه ای و گُرده اصلی جُستار را که می تواند گسترش بازهم بیشتری یابد، بخوبی در میان گذاشته باشم.
***
اندکی درباره انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرا»
«برنامه ریزی ماده گرا»، ریشه در دهه ۶۰ سده گذشته ترسایی دارد. همراه با افزایش کاربرد و پیچیدگی برنامه های نرم ابزاری، نیاز به شیوه ها و الگوهای تازه تر برنامه ریزی نرم ابزارها که در آن هر بخش کوچک برنامه (module) کاری جداگانه و با قابلیت استفاده دوباره (در برنامه های دیگر) را داشته باشد، بویژه از سال های ۹۰ سده گذشته افزایش چشمگیری یافت. پس از آن، در روندی کم و بیش پرشتاب، انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرایانه» آفریده شد. در این الگوی نوین، برخلاف الگوهای کهنه تر برنامه ریزی، بیشترین تمرکز بر روی داده ها نهاده شده اند تا روندها؛ و برنامه ها، برخلاف الگوهای کهنه تر که سیاهه ای از کارکردها را دربرداشتند، از مجموعه هستی های خودکفا (self-contained entities) یا «اُبژه» (object) که هر یک دربرگیرنده همه آگاهی های لازم برای کنش ها و واکنش های درون ساختاری داده ها و نیز کارکردهای ضروری (functions) برای فرآوری داده ها هستند، تشکیل شده اند.
داده ها و کارکردهای همراه آن در چنین بُقچه ای، با یکدیگر مسوولیت فرآوری داده ها (data manipulation) یا به زبانی ساده تر، "رفتار" (behavior) خود را بردوش دارند. ساختار بیشتر برنامه ها برپایه «رده» ها (classes) و «هستی» ها (objects) است که در آن، «هستی»، نمونه ای از یک رده است که خصوصیات آن رده و رده های بالاتر از آن (superclass) را به ارث می برد. گروهی از «هستی» های همانند بوسیله یک رده توصیف می شوند.
در «برنامه ریزی ماده گرا»، هر «هستی» به عنوان شیئی ناوابسته، توانایی دریافت، فرآوری و ارسال پیام به سایر «هستی» ها را داراست و کنش های آن (کم و بیش) وابسته به خود آن است.
فن آوری های برنامه ریزی، در بیشتر سامانه های «برنامه ریزی ماده گرا» دربرگیرنده خصوصیاتی مانند تجرید داده ها (data abstraction)، فرآیند بخش بندی عناصر یک تجرید که ساختار و رفتار آن را سازمان می دهند (encapsulation)، بخش های منطقی تشکیل دهنده یک برنامه که کارکرد جداگانه دارند (modularity)، امکان کاربرد یا پدیداری یک نمونه (type) در نمونه های دیگر یا مشتق شدن نمونه ای از نمونه دیگر (polymorphism) و نیز ارث بری اُبژه ها از رده های بالاتر از خود (inheritance) هستند.
در اینجا بویژه روی این دو خصوصیت اخیر و همانندی های آن با نگرش و انگاره افلاتون در چارچوبی کلی تکیه شده و از بحث فنی بیشتر، دانسته خودداری شده است.
نگاهی گذرا به شیوه نگرش افلاتون به جهان هستی و انگاره وی در این باره
بسیاری درباره «غار افلاتون»٦ و زندانیان به غُل و زنجیر کشیده درون آن چیزی شنیده یا خوانده اند. نمونه «غار افلاتون» به روشنی شیوه نگرش این دانشمند۷ بزرگ یونان باستان به جهان هستی و زیربنای اندیشگی وی را در بنیان نهادن انگاره ای فراطبیعی (متافیزیکی) و تا اندازه ای نزدیک به پندارگرایان ذهنی (Subjective Idealism) به نمایش می گذارد.
افلاتون، با در میان نهادن تمثیل غار و زندانیان رو به دیوار غار نشسته که تنها سایه هایی از حرکت چیزهایی در پشت سر خود، در بیرون غار را بر روی دیوار می بینند و آن را واقعیت می پندارند، شناخت آدم را از جهان پیرامون خود، شناختی حسّی می داند که راه به واقعیتی که وی آن را مطلق می پنداشت، ندارد. وی جهان و شناخت آدم از آن را به دو بخش جداگانه «جهان حسی» و «جهان مفهومی» بخش می کند که در آن «جهان مفهومی» در بالای «جهان حسی» قرار گرفته است.
هرکدام از این دو «جهان»، آگاهی ها و دانش های مشخصی را در بردارد و خود به دو بخش جداگانه بخش می شوند:
در «جهان حسی»، ما با گمانه ها (opinions)٨ سر و کار داریم؛ در حالیکه «جهان مفهومی» آکنده از دانش و آگاهی های مطلق است٩.
«جهان حسی» به دو بخش پایینی «پندار» (Illusion)، دربرگیرنده سایه ها، بازتاب ها، سروده ها و نگاره ها و بخش بالایی «باور» (Belief)، دربرگیرنده هرگونه آگاهی هایی راستین یا بیشتر ناراستین از چیزهای دگرگون شونده، بخش می شوند.
«جهان مفهومی» نیز به دو بخش پایینی خرد انگیزه گرا (برهان و استدلال)، دربرگیرنده دانش هایی مانند ریاضی که گاه برخی بدیهیات و چیزهای پیشاپیش پذیرفته شده یا قیاس های منطقی در آن گنجانده شده و بخش بالایی خرد و هوشمندی بینش گرا
«جهان حسی»، جهانی است که ما را دربرگرفته است: آنچه می شنویم، می بینیم و می آزماییم؛ جهانی پر از دگرگونی، ناروشنی و نامتعین (uncertainty). در این «جهان» ناکامل و دگرگون شونده، با نمونه های گوناگونی از چیزهایی که از مُثُل های فناناپذیر «جهان مفهومی» مشتق شده اند، سر وکار داریم. در انگاره افلاتون، از آنجا که هر چیزی در «جهان حسی» پدید می آید، دگرگون شده و ازمیان می رود، چنین جهانی راستین نیست و شناخت بیشتر آدم ها از آن نیز، مانند زندانیان درون غار که سایه های چیزها را واقعی می پنداشتند، از درک حسی آن چیزها فراتر نمی رود. از دید وی، شناخت باید سهوناپذیر باشد و ادراک حسی نمی تواند چنین شناختی را دربرگیرد. به انگار وی، «جهان حسی» سایه ای از جهان راستین یا «جهان مفهومی» است که در آن همه چیز بدون دگرگونی، نامیرا و مُطلق (مُثُل) هستند. وی می انگاشت که «جهان مفهومی» را تنها به نیروی اندیشه و خِرَد می توان شناخت و این تنها از عهده فیلسوفان برمی آید.
«جهان مفهومی»، جهانی است راستین دربرگیرنده فرآورده هایی دگرگون ناپذیر دور از دسترس و انگیزش های خرد آدمی که در آن هر چیز مانند مفهوم های مطلق ریاضی بخودی خود برجا هستند. این جهان دربرگیرنده مُثُل های فناناپذیر چیزهای گوناگونی است که برونزد های هریک از آن ها در «جهان حسی» نمودار می شوند.
به عنوان نمونه، مُثُل یا انگاره (idea) یک اسب، جستاری مطلق و مفهومی است که همه اسب ها از نژادها، اندازه ها و رنگ های گوناگون را دربرمی گیرد. این مُثُل، حتا اگر همه اسب های روی زمین ناپدید شوند، هرگز دگرگون یا نابود نمی شود. هر اسب جداگانه در «جهان حسی»، چیزی یا بهتر است گفته شود: «هستی» ای (a physical object) دگرگون شونده از مُثُل یا انگاره جاودانی اسب یا اَسبوارگی (horseness) در «جهان مفهومی» است. هستی یک اسب، تنها هنگامی به واقعیت می پیوندد که با مُثُل یا انگاره جاودانی اسب یا اَسبوارگی نسبت داشته باشد.
همانندی انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرا» با انگاره و الگوی افلاتون
در «برنامه ریزی ماده گرا»، یک «رده» (class)، ساختاری از «زبان برنامه ریزی»۱۰ است که از آن به عنوان «الگوی راهنما»۱۱ برای آفرینش «نمونه» های (objects) آن رده سود برده می شود. این الگوهای راهنما، مانند مُثُل های افلاتون، «چند و چون»۱۲ و «رفتار»۱۳ «نمونه» ها را تعیین و توصیف می کنند.
هر هستی (object) از رده ای (class) مشخص، نمونه ای (instance) از آن رده بشمار می آید و هر رده به عنوان مُثُل نمونه های دربرگیرنده خود، درنظر گرفته می شود.
رده ها، الگوهایی (models) از انگاره های (concepts) درون برنامه رایانه ای هستند که بگونه ای بنیادین، رفتار و چندو چون نمونه های دربرگیرنده خود را بوسیله آتریبوت۱۴ ها و روش۱۵ ها پوشش می دهند (encapsulation).
با اینکه زبان های برنامه ریزی از نظر پشتیبانی رده ها و ریخت های وابسته به آنها بسیار گوناگون بوده و الگوهای بکاربرده در آن بسی پیچیده تر از الگوی افلاتونی است، ولی بیشتر آنها رده های گوناگونی از ارث بری (inheritance) رده ها و نیز پوشش ریخت های وابسته به آنها (encapsulation) را پشتیبانی می کنند و درست بر همین پایه است که انگاره افلاتون، دستکم هم اکنون، در جهان مجازی (ناراستین)۱٦ نه تنها به واقعیت می پیوندد که برپایهء آن جهان راستین دربرگیرنده هستی ها، روندها، رابطه ها و فرگشت های آن، درون این جهان بازآفرینی می شوند.
در برخی از زبان های برنامه ریزی ماده گرا، این رده بندی به ترتیب از بالا به پایین «فرارده»۱۷ و «زیررده»۱٨ نامیده می شوند. در نمونه بالا، «اسب مطلق»، «فرارده» همه اسب های نژادهای گوناگون نامبرده است که هر یک از آنها «زیررده» آن به شمار می آیند.
فرارده ها به نوبه خود می توانند زیررده فرارده های دیگر و زیررده ها نیز به نوبه خود فرارده زیررده های دیگر باشند (تکرار جهان افلاتونی)۱٩.
در برخی دیگر از زبان های برنامه ریزی ماده گرا که همانندی بیشتری از نظر مفهومی (و نه الگو) با انگاره افلاتونی نشان می دهند، با بخش بندی زیر روبرو هستیم:
در رده بندی بالا، «هستی» ها مستقیما از فرارده ها که بخوبی با مُثُل های افلاتون سنجش پذیر هستند، آفریده نمی شوند که بواسطه رده ها ساخته و پرداخته شده و همه خصوصیات پایه ای رده و فرارده خود را به ارث می برند.
برخی نتیجه گیری های مشروط و پرسش های تازه
هم اکنون، با پیشرفت های فن آوری در زمینه های گوناگون، افق های تازه ای به روی بشر گشوده شده است. افزون بر این، با هر کشف علمی یا فنی، ده ها و صدها پرسش تازه پدیدار می شوند که پیش از آن نمی توانست به اندیشه آدم درآید. این خصلت دیالکتیکی پیشرفت دانش بشری و نمودار روشن دیگری بر مقدم بودن هستی (عین) بر شعور (ذهن) است. ولی کشفیات و اختراعات آدمی، نه تنها جُستارهای تازه علمی ـ فلسفی را به میان می آورد که گاه ستیزهای کهنه سده های پی در پی میان «انگارگرایی»۲۰ و «ماده گرایی»۲۱ را نیز دامن می زند و ستیزه را از زاویه یا چارچوبی دیگر پی می گیرد.
پیدایش رایانه و در پی آن نرم ابزارها، جهان را از پی دگرگون ساخته و به روند پیشرفت دانش و فن شتابی باورنکردنی بخشیده است. آنچه پیش از آن، هنوز بخشی از عامل ذهنی یا بازتاب های هستی در شعور آدمی به شمار می آمد، اکنون با پیشرفت های دانش و فن آوری بویژه در زمینه آگاهی و داده پردازی، بخشی از روند بیرونی (عینی) بشمار رفته و می رود تا افق های بازهم دورتری را درنوردد. پیدایش «کارگر اندیشه ورز» در دوران کنونی و درآمیختگی آن با «کارگر دست ورز»، تنها بخشی از این روند است.
آیا همه جستار درمیان گذاشته، در چارچوب بازتاب جهان بیرونی (عینی) در جهان درونی (ذهنی) می گنجد؟
آیا فن آوری های نو مانند زبان های برنامه ریزی ماده گرا که بویژه نقش مهمی در زمینه خودکار شدن و کنترل روندها و تولید دارند، نشانه افزایش بیش از پیش نقش عامل ذهنی در جهان واقعی (راستین) نیست؟
آنچه اکنون، در بخش بندی هایی بیشتر برپایه روشمندی های فراطبیعی (متافیزیکی) و کاملا مشروط، «جهان ناراستین» (جهان مجازی) بشمار می آید، فردای روزگار که چندان دور نیز نیست، بخشی عمده ای از جهان راستین (جهان واقعی) را دربرخواهد گرفت. هم اکنون فرآوری های نو در زمینه نرم ابزاری، بویژه برپایه نرم ابزارهای ماده گرا، نقش مهمی در زمینه های گوناگون فن آوری، پژوهش و صنعت بردوش گرفته اند. به یاری این نرم ابزارها، جهان راستین، به شکلی وارونه (الگوی افلاتونی) بازآفرینی و نوسازی می شوند. این بازآفرینی ها و نوآوری ها، تنها در چارچوب «جهان ناراستین» برجای نخواهند ماند و از رایانه ها بیرون خواهند پرید.
براستی مرز «جهان راستین» با آنچه «جهان ناراستین» خوانده می شود، درکجاست؟ آیا این دو جهان کم کم باهم در نمی آمیزند؟ آیا این مرزگذاری ها، تنها نشانه ای از محدودیت افق دانش بشر نیست که هربار با کشفی بزرگ مانند «قانون بقاء ماده و انرژی» یا همپیوندی دیالکتیکی هستی با مکان و زمان برپایه کشف سترگ انیشتین، افق های بازهم دورتر و گسترده تری می یابد؟
گرچه الگو و شیوه نگرش افلاتون به جهان هستی، بیشتر از جنبه فراطبیعی (متافیزیکی) بودن آن شایان بررسی و سنجش با دیگر الگوها و انگاره های فلسفی است، با این همه، از آنجا که وی جهان پیرامون ما را جهانی راستین نمی پنداشت، الگو و شیوه نگرش وی، عنصرهای نیرومند «انگارگرایی ذهنی» را دربردارد. آیا می توان پنداشت که در آینده ای شاید کمی دورتر، «جهانی» کاملا برپایه الگوی افلاتونی آفریده شود؟ اکنون برایم بیشتر روشن است چرا دانشمند نابغه انقلابی: لنین در هنگام خود، مبارزه با «انگارگرایی ذهنی»۲۲ را دشوارتر از مبارزه با «انگارگرایی عینی»۲۳ می دانست.
اکنون پاسخ پرسش خود را که از دوران جوانی با من همراه بوده است، کم و بیش یافته ام و می دانم چرا دیالکتیک، گرچه به شکل وارونه خود۲۴ با انگارگرایی ذهنی هگل (و نه با ماده گرایی) پدیدار شده است. اکنون، بهتر و روشن تر می دانم چرا «ماده گرایی» در شکل های کهنه خود از دوران باستان تا پیش از پیدایش «ماده گرایی دیالکتیک»، توان برابری و یافتن پاسخ مهم ترین پرسش فلسفی همه دوران ها: تقدم ماده بر ذهن یا ذهن بر ماده را نداشته و ندارد.
اکنون، نیک می دانم که چرا بخش جدایی ناپذیر دیالکتیک در سامانه «دیالکتیک ماده گرا»، نقشی به مراتب فراتر و نیرومندتر از بخش دیگر آن: «ماده گرایی» دارد و چرا بهتر است «دیالکتیک ماده گرا» گفته شود تا «ماده گرایی دیالکتیک»؟
اکنون به اهمیت پافشاری دانشمندان انقلابی ـ از مارکس گرفته تا لنین ـ درباره رهنمون عمل بودن فلسفه مارکسیسم ـ لنینیسم، بیش از پیش پی می برم و می دانم که چرا نابود نمودن سامانه سرمایه داری و برپایی جهانی کمونیستی، روندی خود بخودی نبوده و تنها یک امکان بزرگ است که با یافتن جایگزین های شایسته در همه پهنه های گوناگون اقتصادی ـ اجتماعی، امکان پذیر و دست یافتنی خواهد بود.
اکنون، نیک می دانم که با چشم اندازهای آینده در زمینه درآمیزی آدم ها با نرم ابزارها، پیدایش نمونه های گوناگون «آدمواره» ها۲۵، چنانچه هنوز جایگزینی برای سامانه تبهکار سرمایه داری یافت نشود، بشریت و فرهنگ آدمی از پهنه گیتی رخت بر خواهد بست و تنها شاید آنگونه که نویسنده شوخ طبع امریکایی: مارک تواین کره زمین را در میان کرات کیهانی دیگر به آن همانند دانسته بود۲٦ "زگیل کوچک" همجنان برجای خود بماند!
ب. الف. بزرگمهر
سوم آبان ماه ۱۳٨٨
پی نوشت ها:
۱ ـ منظور از "جهان افلاتون" در این نوشتار، نگرش و انگاره این اندیشمند بزرگ یونان باستان درباره چگونگی آفرینش “هستی» برپایه مُثُل ها و بخش بندی جهان به «جهان حسی» و «جهان مفهومی» است.
۲ ـ Object-Oriented Programming
در «ویکی پدیا»، آن را «برنامه ریزی شییء گرا» به پارسی برگردانده اند. به نظرم، بویژه با توجه به آماج اصلی انگاره و الگوی این شیوه برنامه ریزی که همانا بازآفرینی جهان خارج از ذهن (شیء به عنوان ماده و چیزی عینی)، نامگذاری «برنامه ریزی ماده گرا» جنبه عام تری داشته و به واقعیت نزدیک تر است.
«برنامه ریزی ماده گرا» انگاره و شیوه نوینی ازبرنامه ریزی نرم ابزارهای رایانه ای و الگوهای سازماندهی و پردازش داده ها (داده پردازی) است که در آن از ماده یا اُبژه (به عنوان چیزی که در بیرون از اندیشه ما هستی دارد) سود برده می شود. ساختمان داده ها دربرگیرنده حوزه های داده ها و روش هایی است که در کنش و واکنش درونی با یکدیگر برنامه های رایانه ای و نرم ابزاری را می آفرینند.
۳ ـ Forms
۴ ـ The sensible world
۵ ـ The intelligible world
۶ ـ «...تصور كن كه مردماني در يك غار زيرزميني كه مدخل آن در سراسر جبهه غار رو به روشنايي است. اين مردم از آغار طفوليت در اين غار بوده اند و پا و گردن آنان با زنجير بسته شده بطوريكه از جاي خود حركت نميتوانند كرد و جز پيش چشم خود بسوي ديگري هم نظر نمي توانند افكند، زيرا زنجير نميگذارد كه آنان سر خود را به عقب برگردانند پشت سر آنها نور آتشي كه بر فراز يك بلندي روشن شده از دور ميدرخشد، ميان آتش و زندانيان جاده مرتفعي هست كه در طول اين جاده ديوار كوتاهي وجود دارد شبيه به پرده اي كه نمايش دهندگان خيمه شب بازي بين خود و تماشا كنندگان قرار داده و از بالاي آن عروسك هاي خودر را نمايش مي دهند. حالا فرض كند كه در طول اين ديوار كوتاه باربراني با همه نوع آلات عبور مي كنند و بار آنها از خط الراس ديوار بالاتر است و از جمله بار آنها همه گونه اشكال انسان و حيوان چه سنگي چه چوبي وجود دارد و البته در ميان باربراني كه عبور مي كنند برخي گويا و برخي خاموشند. گفت چه منظره شگفت انگيزي! چه زندانيان عجيبي! گفتم مثل آنان مثل خود ماست اينها در وضعي كه هستند نه از خود چيزي ميتوانند ديد نه از همسايگان خود مگر سايه هايي كه بر اثر نور آتش بر روي آن قسمت غار كه در برابر چشم آنانست نقش ميبندد...بنابراين اگر اينها بتوانند با يكديگر سخن گويند سايه هايي را كه مي بينند تعريف خواهند كرد با اين تصور كه حقيقت اشياء را تعريف ميكنند...اگر يكي از عابرين سخن گويد و صداي او از ته زندان منعكس شود اينان تصور خواهند كرد كه اين عين صداي سايه ايست كه از جلو آنان ميگذرد...شكي نيست كه در نظر اين مردم حقيقت چيزي جز سايه آن اشياء گوناگون نمي تواند بود. ...حال فرض كن كه چنين پيش آيد كه يكي از زندانيان را آزاد و مجبور كنند كه ناگهان برخاسته و سر خود را به عقب برگرداند و به راه افتد و چشمهاي خويش را به سوي روشنايي متوجه نمايد. او از اين حركات بسي رنج خواهد برد و شدت نور به وي اجازه نخواهد داد كه اشيايي را كه تاكنون سايه آنها را ميديده حال عين آنها را مشاهده كند اينك اگر به او بگويند كه آنچه تاكنون ميديدي هيچ بود و حقيقت نداشت اما حال به حقيقت نزديكتري و با اشياء واقعي تر رويرو شده اي و بينايي تو درست تر است، به عقيده تو او چه پاسخي مي تواند داد؟ آيا خيال نميكني سرگردان خواهد شد و چنين خواهد پنداشت كه انچه تاكنون ميديده درست تر از چيزهايي است كه اكنون به او نشان مي دهند؟...حال اگر او را به زور از آنجا بيرون كشند و از يك جاده سربالا و ناهموار بالا برند و از او دست برندارند تا آنگاه كه وي را به آفتاب رسانند آيا خيال نميكني كه او از اين نقل مكان اجباري آزرده و خشمگين خواهد شد و وقتي به روشنايي رسد چشمانش از درخشش خورشيد خيره خواهد شد و از آن همه اشيايي كه ما اكنون آنرا حقيقي مي ناميم يكي را هم نخواهد ديد؟ و اگر بخواهد جهان را مشاهده كند جز به تدريج ممكن نيست. انچه او در اغاز به آساني مي تواند ديد همانا سايه هاست پس از آن صورت انسان و موجودات ديگري كه در آب منعكس شده و آنگاه خود موجودات و آسمان و ستارگان و سرانجام خورشيد را خواهد ديد، منشا همه آنچه كه وي و يارانش در غار ميديدند همان خورشيد است.پس از اين اگر از غار و ياران خود ياد كند آيا نه اينست كه از اين تغيير خشنود شده و به حال ديگر يارانش افسوس مي خورد؟ اكنون اگر اين شخص دوباره به غار برگردد و در جاي پيشين خود قرار گيردآيا نه اينست كه چون ناگهان از پيش روشنايي خورشيد آمده چشمانش در اين تاريكي تيره خواهد شد؟ حال اگر وي مادام كه چشمانش به حالت اول برنگشته و دوباره به تاريكي آشنا نشده مجبور شود در باره آن سايه ها قضاوت كند و با زندانيان ديگر كه از قيد اسارت رهايي نيافته اند هم آواز شود مورد استهزاء قرار خواهد گرفت؟ آيا سايرين نخواهند گفت كه وي تنها بهره اي كه از سير صعودي خود برده اينست كه ديدگانش تباه شده! و اگر كسي بخواهد زنجير از آنان برگرفته و آنها را به سوي بالا راهنمايي كند آيا خيال نميكني كه چنانچه بتوانند او را بگيرند و بكشند به يقين همين عمل را خواهند كرد؟ گفت آري شك نيست كه او را خواهند كشت!!كتاب هفتم جمهور افلاطون»
برگرفته از:
http://www.payvast.com/ploto-cave.html
۷ ـ در اینجا، دانسته واژه «دانشمند» را به معنای عمومی آن، به جای «فیلسوف» بکار برده ام.
۸ ـ In Greek: doxa
۹ ـ In Greek: episteme
۱۰ ـ زبان های برنامه ریزی (programming languages)، الگوهای زبانی ساختگی است که برای ساختن برنامه ها جهت رسیدگی رفتار و کارکرد ابزارهای خودکار (ماشین ها)، نرم ابزارها و رایانه ها طراحی شده اند.
۱۱ ـ Blueprint
۱۲ ـ State
۱۳ ـ Behavior
۱۴ ـ Attribute
۱۵ ـ Method
۱٦ ـ دانسته آن را دروغین ننامیده ام. به نظرم، با پیشرفت های بیشتر دانش ها و فن آوری ها در آینده ای نه چندان دور، مرز جهان ناراستین (مجازی) با جهان راستین (واقعی) برداشته شده و ریخت ها و ساختارهای نوتری به خود خواهد گرفت.
۱۷ ـ Superclass
۱٨ ـ Subclass
۱٩ ـ به عنوان نمونه، «بوش»، اُلاغی با پیشانی کوتاه از رده اُلاغ های امریکایی است که همه خصوصیات ویژه آنها را داراست. اُلاغ امریکایی نیز به نوبه خود زیررده پستانداران و پستانداران نیز به نوبه خود زیررده جانوران هستند.
در اینجا، به خاطر نگهداری از نجابت اسب، ناچار شده ام از «اسب افلاتون» چشم پوشی نموده و نمونه ای از رده بندی اُلاغ ها را به دست دهم!
۲۰ ـ Idealism
۲۱ ـ Materialism
۲۲ ـ Subjective Idealism
۲۳ ـ Objective Idealism
۲۴ ـ مارکس، دیالکتیک هگل را که در پیوند با انگارگرایی ذهنی وی بگونه ای وارونه بر سر خود ايستاده بود را با جایگزینی «انگاره مطلق» (Absolute Idea) هگل با ماده و درآمیختن آن با سامانه ماده گرایی و آفرینش «ماده گرایی دیالکتیک»، بر سر پا استوار ساخته است.
۲۵ ـ «آدمواره» را در اینجا به مفهوم همپیوندی های بسیار گوناگونی از آدم و سامانه های نرم ابزاری که در آینده برپایه دانش های گوناگون زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) پدید خواهند آمد، بکار برده ام.
۲٦ ـ مارک تواین در یکی از نوشته هایش کره زمین را به شوخی چون زگیل کوچکی در پهنه کیهان انگاشته است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر