«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

آیا «ولایت فقیه» جزو اصول دین است؟

با سلام محضر مرجع عالی قدر چندی پیش از طرف برخی شعار:" اصل ولایت فقیه جزو اصول دین است "شنیده شده بود وبه کرات هم در شبکه های تلوزیونی پخش شد. آیا اصول دین جزو احکام ثانویه است؟آیا میتوان چیزی از آن کم ویا زیاد کرد؟آیا این شعار یک ساختار شکنی نیست؟از نظر اسلام چه حکمی درباره اینان باید در نظر گرفت؟وظیفه ما چیست؟ج - 23/10/1388

جواب: با سلام و تحیت؛ اصل ولایت فقیه امری سیاسی و فقهی و مورد اختلاف بین فقیهان است و اگرچه به نظر صحیح می آید لیکن نه خودش اصل دین و نه انکارش کفرآور و فسق است. کسانی که غیر از این را می گویند نیز اهل بدعت بوده و از باب نهی از منکر باید آنان را طرد کرد و اگر عالمی نیز اینگونه حرف بزند، موجب سلب عدالتش می شود و پشت سر او نمی شود نماز خواند.
 
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی و دفتر آیت الله العظمی بیات زنجانی:
http://bayatzanjani.net/fa/faq/question-1062.html
 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

در پي كنكاش در سير تحولات و اين كه حاكميت دين با ملك و ملت ايران در اين دوران پرمخاطره چه كرد . ناچاريم مهر سكوت بشكنيم . پرده اعتراف بدريم و عقده دل بگشائيم. و تجربه اي تلخ از زبان مردم عادي و بيطرف بشنويم .

1- در بعد عقیدتی پوسته ظاهری دین به معرض نمايش درآمد . تا به هدف عوامفریبی از کیسه اعتبار و هیثیت آن خرج شود .

تعبیر و تفسیر و برداشت از احكام شرع آن شد كه توجيه گر سیاست حاکمیت باشد . و چهره مسئولین در پشت نقاب دین مخفی شد . تا از فقاهت استفاده ابزاری شود .

در واقع دين عين سياست شد و سياست عين دين . استبداد به كسوت دين درآمد ودين بر مسند استبداد نشست . دين ابزار فريب و نردبان تزوير شد تا فرصت طلبان به دست آويز آن بر بام قدرت برآيند .

مسئولين با احكام شرع برخوردي دوگانه كردند . آن قسمت که رباخواری بانکها و بيعدالتي دادگاهها بود اغماض شد و آنچه در جهت تحدید آزادی و دوشیدن مردم بود اجرا .

بمباران تبليغ بازار ارتجاع را رونق داد . عقل به محاصره تعصب درآمد و خرد از ميدان خرافه گريخت . تقدس در لباس تظاهر درآمد . و تدبير از چاره بازماند .

وجاهت قداست در بازار سياست چوب حراج خورد . دكان دين فروشي اعتبار خرقه برباد داد . فضائل به كام رذائل رفت . و عقيده رخ در نقاب تقيه كشيد .

تحميل احكام شرع دين باوري را به مرز دين گريزي كشاند . و ولايت پذيري به ولايت ستيزي رسيد .

سيل واژگان تفرقه افكن تازي چون منافق . كافر . مرتد و محارب به پشتوانه احكام شرع وارد زبان و ادب نجيب پارسي شد و با آن درآويخت تا اتهام بد نامي بر پيشاني رقيب زنند. و مخالف را دشمن بخوانند .

مساجد سنگر بسيج شد و بسيج خود ابزار دست حكومت . هر صداي مخالف در گلو خفه شد . و شقاوت به نام دين قوام گرفت .

خداگو به سوي خدا تاختند
خداوند كشتند و نشناختند

دايره منيت هر روز تنگ تر شد . حب جاه و مقام و كرسي رياست آتش كينه را برافروخت و به نفاق و چند دستگي دامن زد . چندان كه شراره آن حتي دامن سران نيز بگرفت .

تعصب جاهلانه . معرفت عقل را در هم شكست وآئين فردپرستي برجاي خدا پرستي تكيه زد . تا ديگر از اصالت و حقيقت دين چیز زیادی در باور دلها نماند . كه گفتار و كردار مسئولين بيشتردروغ و نيرنگ است .

2- آزادی که شعار اصلی انقلاب بود . نه تنها افزایش نیاقت که به دست آویز دین محدود تر گرديد . محدودیت در اجرای سنن ملی و میهنی و در پوشيدن كفش و كلاه و لباس . و غيره .

در مي خانه ببستند تا مردمان به مواد مخدر روي آورند . و قيمتش ارزان شد تا سبب گسترش آن گردد . شهرنو تعطيل شد تا خانه هاي عفاف داير گردد . و صيغه و تعددزوجات رايج شود . و پي آمد آن فقر و فحشا شد .

فرهنگ ارزش ها دگرگون و هنرخوار شد . هنر رقص . هنر موسيقي . هنر تئاتر و سينما . و آواز زنان تحريم شد تا انگيزه و ابزار شادي كم رنگ شود .

تا بر پائي مجالس شادي و پايكوبي محدود گردد . و در كنار آن مرثيه خواني تعزيه خواني مداحي ذاكري رونق گيرد . و غم و اندوه پر رنگ گردد .

روزها ماهها و سالها گذشت . اما نغمه شادي برنخواست . برنامه هاي راديو و تلويزيون خشك و بي روح شد . و جز دلتنگي به بار نيآورد .

پخش برنامه هاي مذهبي و نماز جماعت از 5 كانال تلويزيون به طور هم زمان سبب بي توجهي و بيزاري و سلب اعتماد شد و از چشم مردم افتاد .

تشويق و توصيه رهبران به تجسس وتفتيش در احوال و عقايد ديگران و اشاعه خبرچيني بين همكاران . همسايگان و خويشاوندان . تا آنجا پيش رفت كه اعتماد . صميميت و يكرنگي از جامعه رخت بربست .

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!