«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

خودمختاری یا فدرالیسم؟

یادداشت زیر، پاسخی کوتاه و گذرا به سخنان کسانی است که در یک گفتگو با «رادیو زمانه» پیرامون جُستار «خودمختاری یا فدرالیسم؟» شرکت داشته اند. این گفتگو را می توان در پیوند زیر یافت:
http://zamaaneh.com/analysis/2010/03/post_1402.html

***
 
گرچه در سخنان همه آقایان، بویژه دبیرکل حزب کوموله، نکته های درخور توجه و درستی درباره فدرالیسم و خودمختاری دیده می شود، ولی همین سخنان و بازهم بویژه سخنان دبیرکل کوموله، نشاندهنده آن است که کشور ما هنوز نیازمند و پذیرای فدرالیسم نبوده و در این مرحله از رشد اقتصادی ـ اجتماعی خود می تواند و باید خودمختاری اداری ـ فرهنگی را برای همه خلق های ساکن ایران تامین کند.

اینکه «... واژه‌ی قومی در ایران بار منفی پیدا کرده است من واژه‌ی ملی-قومی را به کار می‌برم، زیرا در واقع هرکدام از ملیت‌های ساکن ایران، خودشان را ملت به حساب می‌آورند و نه قوم، قوم واژه‌ای بیشتر معطوف به فرهنگ است ولی ملت بیشتر یک مفهوم سیاسی است. » (بخشی از سخنان یکی از شرکت کنندگان گفتگو) دلیل استوار و درستی برای فدرالیسم نیست و از آن گذشته، آنچه درباره «ملت» به میان آمده، از نظر علمی چندان درست به نظر نمی رسد.

مهم ترین نکته ای که کم وبیش در سخنان همه آقایان نادیده گرفته شده و یا بهای لازم به آن داده نشده، سطح ضروری رشد اقتصادی ـ اجتماعی منطقه ها در درجه نخست و در ارتباط با آن اندازه و درجه همپیوندی اقتصادی ـ اجتماعی آن منطقه ها برای پیدایش سامانه ای فدرالیستی با یکدیگر است که کشور ما هنوز از آن بسیار دور است.

پیشبرد سیاستی برپایه سامانه فدرالیستی در ایران کنونی، از سوی هر نیروی سیاسی که در میان نهاده شود، در کردار به سود امپریالیست ها و دولت های ملی گرا و فراملی گرای منطقه، بویژه دولت ترکیه است.

برقراری سامانه فدرالیستی در ایران، در بهترین گزینه آن (توجه کنید: بهترین گزینه!)، "کشور"های به ظاهر مستقل و درواقع به شدت وابسته و نوکرصفت به امپریالیسم را مانند کشورهای برجای مانده از کشور یوگسلاوی پیشین پدید آورده، فرهنگ ایرانی را که تنها دربرگیرنده فارس زبان ها نیست و سایر خلق های ایران و بسیاری مناطق از کشورهای همسایه و دورتر را برای همیشه خاکستر خواهد نمود.

شیوه برخورد و سنجش ساتراپ های دوران پیش از اسلام و جُستار تمرکز نداشتن ایران، برخوردی کژدیسه و تا اندازه زیادی نادرست است. در این شیوه برخورد، اصل «اینهمانی» را بخوبی می توان ردگیری نمود.

واقعیت های تاریخ ایران نشاندهنده آن است که به جز دوره هایی کوتاه پس از یورش تازیان به ایران و نیز دوره ایلخانان مغول، کشور ما دارای سامانه سیاسی ـ نظامی مرکزگرا (به جای واژه تا اندازه ای نادرست متمرکز) بوده است.

اگر بخت یار باشد، نوشتاری در این باره خواهم نوشت و این جُستار مهم را بیشتر خواهم شکافت.

با مهر و سپاس

ب. الف. بزرگمهر     

شنبه ٢٢ اسفند ١٣٨٨
    

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!