«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

به آن نخستین موشی که از کشتی گریخت!


این چند سطر را کمی با شتاب، در پاسخ یکی از نخستین موشهای گریخته از کشتی به گل نشسته جمهوری اسلامی که اکنون زیر سایه «ارباب بزرگ» یادش می دهند به کجا نشانه گیری کند، در تارنگاشتی روشن روز (معلوم الحال)*  نوشته بودم. ظاهرا به مذاقشان خوش نیامده یا شاید چون آن حضرت آقا را به موش گریخته از کشتی تشبیه نموده بودم، آن را بی ادبی بشمار آورده، درج نکرده اند. بی خبر از آنکه:
ـ این یک ضرب المثل است؛ و
ـ در مثل مناقشه نیست.

از اینها گذشته، هیچ «دمکراتی» را این روزها نمی توان یافت که بی ادب باشد. همه آنها ادب را خوب آموخته اند. حتا «دمکرات» ترین شان، هنگامی که بمب های ناپالم، خوشه ای یا اتمی شان را بر سر مردم در اینجا و آنجای جهان فروریخته و می ریزند، با ادب و سپاس کامل و تمام عیار به «حقوق بشر» انجام داده و می دهند.

اینجانب با الهام از گفته بسیار نغز و زیبای لقمان ادهم و با پوزش از اینکه وادار شده ام، دانسته درونمایه آن را واژگون نمایم، بانگ برمی دارم:
«بی ادبی را از که آموختی؟  از دمکرات های مؤدب!».

آیا در جهان واژگونه ای که معنا و مفهوم بسیاری از واژه ها به ضد خود دگرگون شده است، کاری بهتر از این می توان نمود؟
  
***

این حضرت آقا یکی از نخستین "موش" هایی است که از کشتی جمهوری اسلامی گریخته است.

از بخت بد، قرمه سبزی لیبرالیسم آمریکایی درست هنگامی به دهانشان مزه کرد که این سیاست در حال زمینگیر شدن و فروپاشی بود.

برخلاف ادعاهای بی پایه، بسیار سطحی و دروغ هایی که با استفاده از سخنان برخی فرومایگان و وازدگان دیگری بر زبان آورده اند، اتفاقا یورش به حزب توده ایران، چه قلمی و چه  آنگونه که دوستان پیشین ایشان در زندان ها و شکنجه گاه ها برسر گلهای سر سبد دانش آدمی، اعضاء و کادرهای گرانقدر حزب توده ایران آوردند، نشانگر آغاز رویدادی ناگوار برای توده های مردم ایران بوده است.

می توان هرگونه عقیده و مرامی داشت، اما نمی توان رویدادها و حقیقت های بزرگ تاریخی را نادیده گرفت یا آنگونه که ایشان کوشش کرده اند، به لجن کشید. این تفی سربالاست که بر گونه خودشان فرود خواهد آمد.

تاریخ کنونی ایران که آنرا نمی توان از تاریخ حزب توده ایران جدا نمود ـ و به همین انگیزه بسیاری از فرومایگان و خودفروختگان گستاخانه بر آن می تازند ـ نمودار بزرگترین قهرمانی ها و جانفشانی های توده ای هاست؛ از آن کارگر ساده ای که با به آتش کشیدن هستی خود در راه آرمان های طبقه کارگر و زحمتکشان پا در میدان نبرد گذاشته و جان باخته تا آن سردارانی که به سخن خود اعتقادی ژرف داشتند و تا به آخر در آن راه استوار بودند. گرامی باد یاد و خاطره همگی آنها! و درود بر همه کوشندگان پیگیری که میدان نبرد برای عدالت اجتماعی به سود همه زحمتکشان و تولیدکنندگان ثروتهای مادی و معنوی جامعه را همچنان با استواری گرم نگه می دارند!

همان اندازه که تاریک اندیشان زیر پوشش مذهب و خرافات در تحمیق توده های مردم کوشیدند، حزب توده ایران در راه پیشبرد جامعه کارگری و روشنفکری ایران، در راه پیشبرد دانش مردم و آگاه نمودن آنها به حقوق صنفی ـ سیاسی خود به بهای رنج و خون بسیار کوشیده است. 

از «شکست خوردگان میدان نبرد» (گفته برشت)، جز این نیز نمی توان انتظار داشت؛ گرچه به هر رو «عرض خود می برند و زحمت ما می دارند».

با مهر و سپاس   بهزاد

*      http://zamaaneh.com/idea/2010/04/post_695.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!