«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

دادستان دادخواهان!

به منایسبت شصت و سومین سالگرد به دار آویختن فریدون ابراهیمی


۶۳ سال پیش ازاین، سرسپردگان حکومت ستمشاهی که سرمست ازبه خاک و خون  کشیدن مبارزات حق طلبانه مردم آذربایجان سرازپا نمی شناختند، درتبریز دست به جنایت هولناک دیگری زدند که داغ ننگ آن جنایت تا ابد بر پیشانی عاملین رسوای آن حک شده است.
درسحرگاه اول خرداد ماه ۱۳۲۶ فریدون ابراهیمی فرزند برومند خلق ودادستان حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری، درخیابان ستارخان، مقابل باغ گلستان تبریز به دار آویخته شد.
شب، شولای سیاه و چرکینش را برروی شهر غم زده تبریز قهرمان گسترده بود.
هنوزبه برآمدن آفتاب چند ساعتی باقی مانده بود. درزندان تبریز، شب پرستان درتکاپوی  تدارک و اجرای فرمانی بودند که ازسوی پدر تاجدارشان  صادر کرده بود :
« به فرمان ما، دادستان دادخواهان را به دار بیاویزید، تا دراین دیار،دیگرکسی هوای دادخواهی نکند!» .
اما علی رغم همه سراسیمگی و رفت و آمدهای مکرر زندانبانان، در سلول زندانی محکوم به مرگ، حال و هوای دیگری حاکم بود. فریدون ابراهیمی  که  میدانست تا چند ساعت دیگرباید چشم در چشم جلادان خود بدوزد و به استقبال مرگ برود، در سکوتی رشک برانگیز ریش خود را تراشید، پیراهن سفید و کت و شلوار مشکی رنگ خود را که چندی پیش آن را در کنفرانس صلح پاریس نیزبرتن کرده بود پوشید و پس ازبستن کراوات سرخ رنگ خود آماده شد تا لحظاتی دیگر چشم در چشم جلادان خویش بدوزد.
هوا هنوزتاریک بود که میرغضبان به سراغش آمدند. ماموران گوش به فرمان میخواستند تا آفتاب برنیامده وظیفه ”مقدس” شان را به انجام برسانند. راه که افتادند، او پیشاپیش آنان با گام های استواربه سوی چوبه داررفت و بر روی سکوی دارقرارگرفت. آسمان غمبار و پرستاره تبریزرا ازنظرگذراند، با تحقیرچشم درچشم جلادانی که احاطه اش کرده بودند دوخت و با سربلندی و رضایت خاطر،به یاد سخنانی افتاد که در صحبت با همبندان زندانی خودبرزبان آورده بود:
« من بهترین سال های زندگیم را در راه آزادی زحمتکشان آذربایجان صرف نموده ام. در این دوره تلاش کرده ام وظایف خود را بدون هیچ توقعی شرافتمندانه انجام دهم. من در میان شعله های مبارزات مردم زحمتکش تربیت شده ام واز این رو خود را درخدمت خلق میدانم و به راه  مبارزه  مقدسی که در پیش گرفته ام افتخار میکنم و تا آخرین مرحله  مبارزه نیز اراده و جسارت خود را حفظ خواهم کرد . . . ».
او دربیداد گاه ضد خلقی اشغالگران فریاد بر آورده بود:
«آینده از آن کسانی خواهد بود  که عرق ریزان کار میکنند. کسانی که دست هایشان ازشدت کار پینه بسته است. این دست های پینه بسته، درهای تمام زندان ها و شکنجه گاهها راخواهند گشود. تمام جلادان و استثمارگران را نابود خواهند کرد. روزی خواهد رسید، تمامی کسانی که ملت ها را از حقوق ملی خود محروم نموده و فرهنگ و افتخارات ملی آنها را لگد مال کرده اند وبرای پرکردن جیب ها وکیسه های خود ازطلا، انسانهای زحمتکش را تحت استثمار قرار داده اند مجبوربه جوابگوئی جنایات و خیانت هایشان درمقابل مردم خواهند بود . . .  ».
... سایه تبسمی برلبانش نشت. ازعمر کوتاه اما پرافتخار خود راضی بود.
سربلند و با شرافت زیسته بود و اکنون می خواست نشان دهد که راه  سرفراز مردن را نیزمیداند.
با زهرخندی بر لب، نگاه ازجلادان گرفت و با اشتیاقی توصیف ناپذیر به آن سمتی که قله سبلان سر برآسمان  می ساید چشم دوخت. به نظرش رسید که کوه سبلان، علیرغم داغ های بیشماری که درغم ازدست دادن هزاران تن  از فرزندان آزادیخواه و مبارزخود بردل دارد، همچنان پر صلابت و پرشکوه برپا ایستاده است. پیش از آنکه خود طناب دار را بر گردن بیندازد، چشمانش را بست و به نشانه بدرود، سرش را در برابر کوه سبلان پائین آورد وسپس با صدائی که چون پتک بر فرق جلادان فرود آمد فریاد زد :
یاشاسین آذربایجان!
یاشاسین آزادلیق!
محو اولسون استبداد!
یاشاسین ایران خالقلارینین بیرلیگی!»
* * *
فریدون ابراهیمی روز ۲۹ آبان ماه ۱۲۹۹ در شهر آستارا در خانواده ای روشنفکر و انقلابی چشم بر جهان گشود. او تحصیلات ابتدائی خود را در شهرهای آستارا و انزلی به پایان برد. ا و برای ادمه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده حقوق ثبت نام کرد. در سال ۱۳۲۴ در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و به آذربایجان باز گشت. در سال ۱۳۲۲ پس از آغاز به نشر روزنامه ” آژیر ” به مدیریت میر جعفر پیشه وری شروع به همکاری قلمی با آن  روزنامه کرد و پس از مدت کوتاهی به عضویت هیئت تحریریه آن در آمد. فریدون ابراهیمی که نوشتن مقالات سیاسی، تاریخی و اجتماعی را از همان دوران تحصیل در دانشکده حقوق آغاز کرده بود، اینک مقالات و نوشته هایش به شکل منظم در نشریات مترقی دیگر از جمله در روزنامه های ”رهبر“ ، ارگان رسمی حزب توده ایران، روزنامه ضد فاشیستی ”مردم” ،  روزنامه ”ظفر”، ارگان شورای متحده مرکزی اتحادیه های کارگران و زحمتکشان ایران و نشریات مترقی دیگری مانند ”ینی شرق” ، ”خاور نو“  و «آذربایجان» به چاپ می رسید.
او جدا از زبان مادری خود، به زبان های فارسی ، عربی و فرانسه نیز تسلط کامل داشت.
با انتشار بیانیه ۱۲ ماده ای فرقه دمکرات آذربایجان در سوم شهریور ۱۳۲۴ حمایت خود را از آن اعلام داشت و با انتشار روزنامه آذربایجان به عنوان ارگان رسمی فرقه دمکرات آذربایجان به عضویت هیئت تحریریه آن انتخاب شد. فریدون ابراهیمی در دوره فعالیت قلمی خود مقالات سیاسی، اجتماعی و تاریخی زیادی به رشته تحریر در آورد. نوشته های او در ارتقا آگاهی و دانش درمیان مردم و ایجاد غرور ملی در میان جوانان نقش چشمگیری داشت. سلسله مقالات او با عنوان ” آذربایجان سخن می گوید” خوانندگان بیشماری داشت. او در این نوشته ها، استقلال و آزادی ملت و میهن خود را فریاد میزد و  مردم میهن اش را به مبارزه برای رهائی از اسارت و بندگی فرا می خواند.
او که خود یکی از بنیانگذاران دولت ملی و خود مختار آذربایجان بود، در اولین کنگره فرقه دمکرات آذربایجان که با شرکت ۲۳۷ نماینده  در مهر ماه ۱۳۲۴ در تبریز تشکیل شد شرکت کرد و به عضویت هیئت ۳۹ نفره نمایندگان حکومت ملی خلق آذربایجان به رهبری میر جعفر پیشه وری در آمد و سپس به عنوان دادستان کل حکومت ملی آذربایجان انتخاب شد.
فریدون ابراهیمی همچنین در مذاکراتی که در تاریخ ۱۹ اردیبهش ماه ۱۳۲۵ میان هیئت نمایندگان دولت ملی و حکومت مرکزی در تهران برگذارشد، شرکت داشت. حکومت مرکزی که در ظاهر به مذاکره با نمایندگان مردم  آذربایجان تن داده داده بود در خفا برای به شکست کشاندن و سرکوب نهضت حق طلبانه مردم آذربایجان مشغول دسیسه چینی و توطئه بود.
سرانجام در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ ارتش تا دندان مسلح شاهنشاهی با حمایت امپریالیسم آمریکا با یورشی سراسری ده ها هزار نفر از مردم مبارز حق طلب آذربایجان را به خاک و خون کشید. مردم مبارز آذربایجان که در این میدان مرگ و زندگی تنها و بی پشتوانه مانده بود، اولین قربانی جنگ سردی شد که  خود فرزندناقص الخلقه پایان جنگ جهانی و صف آرائی بین بلوک بندی های نوین جهانی بود.
وقتی نیروهای ارتش و اراذل و اوباش سازمان یافته  به شهر قهرمان تبریز یورش آوردند فریدون ابراهیمی با تعداد دیگری از رفقایش در دفتر کمیته مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان سنگر گرفته بود.آنها پس ازساعت ها مقاومت و نبرد نابرابر سرانجام به اسارت اشغالگران در آمدند.
فریدون ابراهیمی در اسارت دشمنان مردم آذربایجان ماه ها مورد آزار و شکنجه قرار گرفت اما در برابر زورگوئی آنان سر فرود نیاورد.
یکی از خبرنگاران که برای تهیه گزارشی به زندان تبریز رفته بود جریان دیدار خود با فریدون ابراهیمی را اینگونه به تصویر می کشد : « از او پرسیدم، شما در دوران دادستانی چه کارهائی انجام دادید؟. او در پاسخ من گفت ” ما به پرونده زندانیان رسیدگی و کسانی را که بی گناه و براساس قوانین ارتجاعی زندانی شده بودند، آزاد نمودیم. از حقوق خلق دفاع کرده و آن ها را از ظلم هیئت حاکمه فاسد نجات دادیم”.
سئوال کردم. پس آن خلق کجا هستند و چرا مرگ شما را خواستار شده اند؟. جواب داد:
«آن کس که خواستار مرگ امثال من است، هیئت حاکمه مرتجع تهران می باشد که به دستور اربابان خود عمل می کند.امروز دست و پای خلق ما، کارگران و دهقانان زحمتکش ما و همچنین زبان و قلم روشنفکران ما بسته است. اما این زنجیرهای اسارت همیشگی نیست. روزی به دست توانای خلق قهرمان ما گشوده خواهد شد.»
فریدون ابراهیمی، با قلب مهربانی به وسعت همه جهان و با کوله باری از عشق به مردم و میهن بر سردار شد. در باره سیر و سرگذشت قهرمانانه فریدون ابراهیمی شاعران و نویسندگان زیادی قلم زده اند که  به عنوان نمونه میتوان به رمان زیبای ” آن روز میرسد ” نوشته میرزا ابراهیموف نویسنده بزرگ آذربایجان. منظومه بلند ” فریدون ” به قلم مدینه گلگون شاعره نام دار آذربایجان و نیز کتاب ” خانواده ابراهیمی – افسانه یک نسل ” که ازسوی آقایان م.ا. سرابی – د. ظفری نوشته شده است.
بهروز مطلب زاده
۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
برگرفته از تارنگاشت «بوسگون»:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!