چند روز پیش، گاهنامه روشن روز (معلوم الحال) «پیک نت»، نوشتاری با عنوان «۵ رویداد مهم مرتبط با ایران در روزهای اخیر»* درج کرد که در نوع خود شاهکار تازه ای است.
نوشتار که ظاهرا شیوه ای تحلیلی دارد به چند رویداد درون و بیرون ایران پرداخته است. از آبکی بودن تحلیل که تنها به این نوشتار محدود نمی شود و "تحلیل" شماره یک و دو و سه آن نیز می گذرم و به آن نمی پردازم. آنچه توجه مرا به خود جلب نمود، "تحلیل" شماره چهار و پنج آن است که نمودار روشنی از دغلبازی، فریبکاری و پشتک وارو زدن های گاهنامه ای است که همراه با برادر دوقلوی خود «راه توده»، نقش پلیدی در سردرگمی و گمراهی بخشی از جامعه روشنفکران و از آن میان روشنفکران چپ ایران برعهده داشته است. این که می گویم «برعهده داشته است»، تنها کاربرد ساده این واژه نیست که آن را دانسته بکار می برم.
"تحلیل" شماره چهار چنین است:
نوشتار که ظاهرا شیوه ای تحلیلی دارد به چند رویداد درون و بیرون ایران پرداخته است. از آبکی بودن تحلیل که تنها به این نوشتار محدود نمی شود و "تحلیل" شماره یک و دو و سه آن نیز می گذرم و به آن نمی پردازم. آنچه توجه مرا به خود جلب نمود، "تحلیل" شماره چهار و پنج آن است که نمودار روشنی از دغلبازی، فریبکاری و پشتک وارو زدن های گاهنامه ای است که همراه با برادر دوقلوی خود «راه توده»، نقش پلیدی در سردرگمی و گمراهی بخشی از جامعه روشنفکران و از آن میان روشنفکران چپ ایران برعهده داشته است. این که می گویم «برعهده داشته است»، تنها کاربرد ساده این واژه نیست که آن را دانسته بکار می برم.
"تحلیل" شماره چهار چنین است:
«از ۴۸ ساعت پیش، بار دیگر حملات تبلیغاتی دولت و سایت های وابسته به آن علیه هاشمی رفسنجانی تشدید شده است. به مرکز دانشگاه آزاد نیز یورش بردند و دادستان مدعی کشف اسنادی در آن شد که مربوط به معامله نفت است! از آنجا که هاشمی رفسنجانی در ۵ سال گذشته مانع سلطه دولت بر دانشگاه آزاد شده، احتمالا این حمله و ادعای دادستان تهران نیز بخشی از سناریوی حملات تبلیغاتی علیه هاشمی است.**
اما این حملات، با حملات پس از کودتای 22 خرداد تفاوت دارد. تفاوت آن دراینست که این بار و با اطلاعی که از تماس های پنهانی احمدی نژاد با امریکائی ها از روی سر علی خامنه ای بدست آمده، می ترسند این دو، یکبار دیگر در کنار هم قرار بگیرند که در اینصورت احمدی نژاد باید جای خود را به فرد دیگری بدهد. البته این فرد میرحسین موسوی نمی تواند باشد، اما چهره ای مانند شمخانی و یا قالیباف می تواند باشد و برای هاشمی رفسنجانی تفاوت نمی کند که چه کسی جای احمدی نژاد می نشیند، مهم اینست که او برود. در صورت چنین چرخشی، هاشمی پل واسطه بین بیت رهبری و رهبری جنبش سبز خواهد شد و فصل دیگری آغاز می شود.»
خوب به واژه ها و عبارت هایی که با خرمرد ِ رندی هرچه تمام، کنار هم سرهم بندی شده توجه کنید تا ببینید، گاهنامه روشن روز چه آماجی را دنبال می کند.
برکمتر آگاه سیاسی پوشیده است که هاشمی رفسنجانی، نه اکنون که از مدتها پیش از این، بهترین نامزد پیشبرد سیاست های امپریالیسم در همه پهنه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بوده و می باشد. او که همراه «خانواده هزار فامیل» خود، بزرگ ترین اُختاپوس اقتصادی کشورمان را تشکیل می دهد و بر مهم ترین رگ های حیات اقتصادی ایران و بویژه صنعت نفت چنگ انداخته، با سیاست ایران برانداز خود، درهای اقتصاد کشورمان را دوباره به روی بنگاه های اقتصادی امپریالیستی گشود؛ راه بر گسترش آزادی های اجتماعی و مدنی بست؛ گروه ها و باندهای تبهکار را برای برهم زدن و از میان برداشتن سازمان ها و سندیکاهای کارگری و دیگر سازمان های خلقی و اجتماعی وسرکوب آنها (مانند زبان بریدن منصور اسالو) سازمان داد و زمینه های همکاری و همدستی با امپریالیست ها و بویژه امپریالیست های ایالات متحده را از هر باره فراهم نمود. دست های خونین وی، با وجود کوششی که بویژه بوسیله گروهی از «روزی نامه نگاران» جیره خوار وی ـ که اندک نیز نیستند ـ برای دمکرات جلوه دادن وی صورت گرفته و می گیرد، آشکارتر از آن است که آن را به آسانی پنهان نمود.
بی گفتگو، همه این ها را این گاهنامه روشن روز و دست اندرکاران دغل و فریبکار آن نیز خوب می دانند و از همین رو همه کوششی که بویژه در قُل دیگر: «راه توده» انجام می شود که به چنین دغلکاری و دنباله روی پوششی تئوریک ـ سیاسی بخشند، خنده دار بوده و خیلی زود نقش بر آب می شود. اگر به معنا و مفهوم جمله های نقل شده در بالا با دقت، اندیشیده شود، سرسپردگی و پیشبرد سیاست نولیبرال و تبلیغ به سود این اُختاپوس بزرگ که هنوز شیره و خون مردم ایران را می مکد، بخوبی روشن می شود.
با همه این ها شاهکار یا بهتر است بگویم «شاه جمله» نوشتار در ابتدای جمله "تحلیل» شماره پنج بر زبان آمده است:
«سئوال بزرگ اینست که چگونه می تواند از شر احمدی نژاد خلاص شد؟»
شاید ته مانده شرم و آزرمی که دیگر چیزی از آن برجای نمانده، سبب شده که نویسنده، بجای واژه «می توان» از واژه «می تواند» سود برده و جمله ای ابتر آفریده است. آن کس که می خواهد از شر احمدی نژاد خلاص شود، بی گفتگو هاشمی رفسنجانی و خانواده هزارفامیل وی است که هراس از کشیده شدن فرش از زیرپایشان، آنها را به جنون مرگ آوری انداخته و اکنون از زبان «روزی نامه نویس» به میان می آید. در اینجا، سخن از حقانیت احمدی نژاد یا بخش دیگر حاکمیت که به نوبه خود برای حل دشواری های خویش با امپریالیست ها و «حفظ بیضه اسلام» حتا به بهای دادن باج های سنگین و خیانت به منافع ملی ایران، گام برمی دارند، نیست.
«دور کردن خطر تحریم و حمله نظامی به ایران»، تنها با درپیش گرفتن سیاستی ملی با سمتگیری سوسیالیستی در همه زمینه ها امکان پذیر است که دیگر از این جناح یا آن جناح حاکمیت بر نمی آید.
نه تنها سرنوشت هاشمی رفسنجانی به سرنوشت علی خامنه ای گره خورده است که سرنوشت مجموع حاکمیت و نیروهای پیرامون آن به یکدیگر گره خورده است. دشواری همه آنها در بن بستی است که در آن گرفتار آمده، نه راه پیش و نه راه پس دارند. از سویی نیروهای بورژوازی لیبرال، بنا به سرشت طبقاتی خود، نمی توانند تن به راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی دهند و از سوی دیگر نیروهای محافظه کار دربرگیرنده ولی فقیه، نمایندگان همه همبودهای کهنه اجتماعی، لایه های گسترده خرده بورژوازی و لُمپن پرولتاریا از چنان افق طبقاتی، دانش و شهامت بایسته برای برداشتن چنین گامی ناتوانند؛ بویژه آنکه سازمان ها و نهادهای کارگری از سندیکاها گرفته تا حزب طبقه کارگر در شرایط سرکوب همیشگی، نیرو و توان رهبری و سمت دادن به آن بخش های خرده بورژوازی را که به طبقه کارگر نزدیک تر هستند نیز ندارد. نباید فراموش نمود که در پیش گرفتن سیاست های نادرست و سرباززدن از کار بنیادی در میان کارگران و زحمتکشان به درازای بیش از دودهه، بر این کمی و کاستی افزوده است. همه اینها، رویهمرفته بن بست کنونی را پیچیده تر و برونرفت از آن را دشوارتر می کند.
«یافتن راه حلی برای کنار گذاشتن احمدی نژاد، دور کردن خطر تحریم و حمله نظامی به ایران، آغاز حل بحران عمیق سیاسی و اقتصادی در کشور»، تنها درهم آمیختن ـ در اینجا باید گفت دانسته ـ جُستارهایی است که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته و کوچکترین راه حلی برای برونرفت از بن بست کنونی در پیش نمی گذارند. چگونه از نیروهای بورژوازی لیبرال و در اینجا بویژه شخص هاشمی رفسنجانی که با پیشبرد خیره سرانه راه رشد سرمایه داری لیبرال و ایستادگی در برابر خواست های توده های زحمتکشان، ایجادکنندگان اصلی و عمده چنین اوضاع خطرناکی بوده اند، می توان انتظار راه حل سیاسی و اقتصادی داشت؟ راه حل آنها به سود و زیان که خواهد بود؟
آنچه در ادامه "تحلیل" شماره پنج به میان آمده، نشان از شتاب درگیری های گسترده درون و پیرامون حاکمیت ایران دارد:
«... شاید یکی از راهها، اعلام شرایط فوق العاده در کشور و ضرورت تشکیل دولتی فراگیر با هدف آمادگی ملی جهت مقابله به خطر خارجی باشد. دراینصورت، یک کابینه نیمه نظامی و ریاست جمهوری یک فرد نظامی برای مقابله با خطرات نظامی امر عجیب و بی سابقه ای در ایران نیست. راه حلی که سپاه نیز در آن شریک است. البته نه با فرماندهانی که متهم به جنایت هستند.»
خوب به واژه ها و عبارت هایی که با خرمرد ِ رندی هرچه تمام، کنار هم سرهم بندی شده توجه کنید تا ببینید، گاهنامه روشن روز چه آماجی را دنبال می کند.
برکمتر آگاه سیاسی پوشیده است که هاشمی رفسنجانی، نه اکنون که از مدتها پیش از این، بهترین نامزد پیشبرد سیاست های امپریالیسم در همه پهنه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بوده و می باشد. او که همراه «خانواده هزار فامیل» خود، بزرگ ترین اُختاپوس اقتصادی کشورمان را تشکیل می دهد و بر مهم ترین رگ های حیات اقتصادی ایران و بویژه صنعت نفت چنگ انداخته، با سیاست ایران برانداز خود، درهای اقتصاد کشورمان را دوباره به روی بنگاه های اقتصادی امپریالیستی گشود؛ راه بر گسترش آزادی های اجتماعی و مدنی بست؛ گروه ها و باندهای تبهکار را برای برهم زدن و از میان برداشتن سازمان ها و سندیکاهای کارگری و دیگر سازمان های خلقی و اجتماعی وسرکوب آنها (مانند زبان بریدن منصور اسالو) سازمان داد و زمینه های همکاری و همدستی با امپریالیست ها و بویژه امپریالیست های ایالات متحده را از هر باره فراهم نمود. دست های خونین وی، با وجود کوششی که بویژه بوسیله گروهی از «روزی نامه نگاران» جیره خوار وی ـ که اندک نیز نیستند ـ برای دمکرات جلوه دادن وی صورت گرفته و می گیرد، آشکارتر از آن است که آن را به آسانی پنهان نمود.
بی گفتگو، همه این ها را این گاهنامه روشن روز و دست اندرکاران دغل و فریبکار آن نیز خوب می دانند و از همین رو همه کوششی که بویژه در قُل دیگر: «راه توده» انجام می شود که به چنین دغلکاری و دنباله روی پوششی تئوریک ـ سیاسی بخشند، خنده دار بوده و خیلی زود نقش بر آب می شود. اگر به معنا و مفهوم جمله های نقل شده در بالا با دقت، اندیشیده شود، سرسپردگی و پیشبرد سیاست نولیبرال و تبلیغ به سود این اُختاپوس بزرگ که هنوز شیره و خون مردم ایران را می مکد، بخوبی روشن می شود.
با همه این ها شاهکار یا بهتر است بگویم «شاه جمله» نوشتار در ابتدای جمله "تحلیل» شماره پنج بر زبان آمده است:
«سئوال بزرگ اینست که چگونه می تواند از شر احمدی نژاد خلاص شد؟»
شاید ته مانده شرم و آزرمی که دیگر چیزی از آن برجای نمانده، سبب شده که نویسنده، بجای واژه «می توان» از واژه «می تواند» سود برده و جمله ای ابتر آفریده است. آن کس که می خواهد از شر احمدی نژاد خلاص شود، بی گفتگو هاشمی رفسنجانی و خانواده هزارفامیل وی است که هراس از کشیده شدن فرش از زیرپایشان، آنها را به جنون مرگ آوری انداخته و اکنون از زبان «روزی نامه نویس» به میان می آید. در اینجا، سخن از حقانیت احمدی نژاد یا بخش دیگر حاکمیت که به نوبه خود برای حل دشواری های خویش با امپریالیست ها و «حفظ بیضه اسلام» حتا به بهای دادن باج های سنگین و خیانت به منافع ملی ایران، گام برمی دارند، نیست.
«دور کردن خطر تحریم و حمله نظامی به ایران»، تنها با درپیش گرفتن سیاستی ملی با سمتگیری سوسیالیستی در همه زمینه ها امکان پذیر است که دیگر از این جناح یا آن جناح حاکمیت بر نمی آید.
نه تنها سرنوشت هاشمی رفسنجانی به سرنوشت علی خامنه ای گره خورده است که سرنوشت مجموع حاکمیت و نیروهای پیرامون آن به یکدیگر گره خورده است. دشواری همه آنها در بن بستی است که در آن گرفتار آمده، نه راه پیش و نه راه پس دارند. از سویی نیروهای بورژوازی لیبرال، بنا به سرشت طبقاتی خود، نمی توانند تن به راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی دهند و از سوی دیگر نیروهای محافظه کار دربرگیرنده ولی فقیه، نمایندگان همه همبودهای کهنه اجتماعی، لایه های گسترده خرده بورژوازی و لُمپن پرولتاریا از چنان افق طبقاتی، دانش و شهامت بایسته برای برداشتن چنین گامی ناتوانند؛ بویژه آنکه سازمان ها و نهادهای کارگری از سندیکاها گرفته تا حزب طبقه کارگر در شرایط سرکوب همیشگی، نیرو و توان رهبری و سمت دادن به آن بخش های خرده بورژوازی را که به طبقه کارگر نزدیک تر هستند نیز ندارد. نباید فراموش نمود که در پیش گرفتن سیاست های نادرست و سرباززدن از کار بنیادی در میان کارگران و زحمتکشان به درازای بیش از دودهه، بر این کمی و کاستی افزوده است. همه اینها، رویهمرفته بن بست کنونی را پیچیده تر و برونرفت از آن را دشوارتر می کند.
«یافتن راه حلی برای کنار گذاشتن احمدی نژاد، دور کردن خطر تحریم و حمله نظامی به ایران، آغاز حل بحران عمیق سیاسی و اقتصادی در کشور»، تنها درهم آمیختن ـ در اینجا باید گفت دانسته ـ جُستارهایی است که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته و کوچکترین راه حلی برای برونرفت از بن بست کنونی در پیش نمی گذارند. چگونه از نیروهای بورژوازی لیبرال و در اینجا بویژه شخص هاشمی رفسنجانی که با پیشبرد خیره سرانه راه رشد سرمایه داری لیبرال و ایستادگی در برابر خواست های توده های زحمتکشان، ایجادکنندگان اصلی و عمده چنین اوضاع خطرناکی بوده اند، می توان انتظار راه حل سیاسی و اقتصادی داشت؟ راه حل آنها به سود و زیان که خواهد بود؟
آنچه در ادامه "تحلیل" شماره پنج به میان آمده، نشان از شتاب درگیری های گسترده درون و پیرامون حاکمیت ایران دارد:
«... شاید یکی از راهها، اعلام شرایط فوق العاده در کشور و ضرورت تشکیل دولتی فراگیر با هدف آمادگی ملی جهت مقابله به خطر خارجی باشد. دراینصورت، یک کابینه نیمه نظامی و ریاست جمهوری یک فرد نظامی برای مقابله با خطرات نظامی امر عجیب و بی سابقه ای در ایران نیست. راه حلی که سپاه نیز در آن شریک است. البته نه با فرماندهانی که متهم به جنایت هستند.»
«... دولتی فراگیر با هدف آمادگی ملی جهت مقابله با خطر خارجی»، کدام نیروها را دربرمی گیرد؟
همه اینها، سخنانی کلی و دوپهلو بیش نیست و هیچ چیزی را روشن نمی کند؛ ولی بیانگر خواست و آرزو و بسیج و گردآوری نیرو برای کودتایی دیگر است که دیگر این بار نیازی به خزیدن نداشته واز پشتیبانی دربست امپریالیست ها برخوردار خواهد بود.
ب. الف. بزرگمهر یازدهم خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه
ب. الف. بزرگمهر یازدهم خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه
** برجسته نمایی ها، همه جا، از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر است.
۳ نظر:
با کلیت نوشتار در هر دو مقاله موافقت کامل دارم. نتیجه گیری نیز درست است که راه برون رفت ار بن بست، تنها راه رشدی با دورنمای سوسیایستی می باشد. پیشنهاد بین نابینی برای دسترسی به این هدف نهایی چیست؟ به نظر می رسد این راه بینابینی برافراشتن آماج های ترقی خواهانه انقلاب بهمن باشد که باید آن ها را بر پزچم خیزش انقلابی مردم نگاشت. دسترسی به چنین هدفی وحدت اندیشه در خیزش انقلابی را ضروری می سازد، لذا به استدلال برای آن نیاز است. پیش شرط ایجاد شدن چنین وحدتی، یک پارچگی جنبش توده ای و کلیه چپ انقلابی است. استدلال برای این امر مهم از چنین ریشه منطقی برخودار است.
فرهاد عاصمی
فرهاد گرامی!
پیش از هر چیز از توجه تان به جُستار سپاسگزارم.
با شما درباره همه آنچه که درباره ضرورت یکپارچگی جنبش توده ای و چپ انقلابی و پی گرفتن آماج های ترقی خواهانه انقلاب بهمن، یادآور شده اید نیز همداستان هستم.
استدلال در این باره را، به نظرم در بسیاری از نوشتارهای دور و نزدیک خود، انجام داده و در آینده نیز به اندازه دانش و بینش خود انجام خواهم داد.
در نوشتار «ارزیابی هایی درباره وضعیت کنونی و چشم اندازهای آینده ایران»
(http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2010/03/blog-post_28.html)
جمعبندی و پیشنهادهایی که پیش از آن نیز جسته و گریخته یا در نوشتارهای جداگانه آورده شده بود، درمیان گذاشته ام.
به نظرم، از نگرانی دیگر من نیز شما آگاهید. درآن باره، دانسته نوشتاری ارزنده و خوب را که برایم فرستاده شده بود، در تارنوشت خود، درج کردم. درونمایه آن نوشتار را بسیار درست می دانم و توجه شما را نیز به آن جلب می کنم:
"آزادیهای بی قید و شرط"، یک فریب بورژوایی!
(http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2010/05/blog-post_8615.html)
از دید من، باید همه کوشش خود را برای هماهنگ نمودن و افزایش وحدت اراده وعمل چپ انقلابی بکار برد.
با مهر
بهزاد
ارسال یک نظر