هادی خرسندی
به روزنامه نگاران گرفتار ميهن
خواندم که شيخ گفته خدا «ژورناليست» بود
اما مثال اهل قلم شور و شر نداشت
نشريه نيز داشت که تعطيل کرده بود
زيرا که يک مخاطب صاحبنظر نداشت
در بارۀ خدا چه سخنها که گفته شيخ
او را کسی ز پرت و پلا برحذر نداشت
نقد مرا کسی برساند به گوش او
ترسی اگر ز جانب اين جانور نداشت
***
اين روزنامهای که خدا کرده منتشر
از روزگارِ آتیِ ما يک «خبر» نداشت
يک خط ز راز عالم خلقت در آن نبود
يک جمله از سوابق شمس و قمر نداشت
وقت نمازِ صبح و غروبش دقيق بود
جز اين دليلِ خلقتِ شام و سحر نداشت
بسيار گفته بود ز تقدير و سرنوشت
اما قضاش اينهمه سؤ قدر نداشت
جای حروف، صفحۀ «فردا چه ميشود؟»
جز ويرگول و همزه و زير و زبر نداشت
از پشت پردۀ عملیّات حضرتش
عکاس روزنامه يکی عکس برنداشت
وان سرمقالهها که رسولان نوشتهاند
بعضیش ته نداشت و برخیش سر نداشت
در بخش «شايعات» هياهوی تازه بود
در باب اينکه حضرت عيسی پدر نداشت
در صفحۀ «مشايخ برجستۀ جهان»
جز عکس گاو و طرح سگ و نقش خر نداشت
در زير عکس پاپ همانجا نوشته بود:
«يک کودک نمونه» و شرحی دگر نداشت
در عکسِ حوريانِ خودش٬ دست برده بود
جز جبرئيل هيچ يکی بال و پر نداشت
توی ستون «زن» به زنان حمله کرده بود
حرفی بغير برتری جنس نر نداشت
حوا نوشت جزو «مقالات وارده»
کز جورِ شویِ خويش بجز چشمِ تر نداشت
خوانندهای به «بخش حوادث» نوشته بود:
خوش بود اگر که حضرت آدم پسر نداشت
مسئول نقد شعر و هنر (اسم مستعار)
جز فحش بد به اهل ادب يا هنر نداشت
وانکس که بخش آشپزی را نوشته بود
يک ثانيه به خلق گرسنه نظر نداشت
در بخش اقتصاد به تيتر درشت گفت:
ديوانه آن کسی که غم سيم و زر نداشت
در صفحۀ تفرج و تور و مسافرت
جز دوزخ و بهشت برای سفر نداشت
البته خوب بود رپرتاژش از بهشت
رنگ دروغ اول آوريل اگر نداشت
يک عالم از موادّ مخدّر نوشته بود
کاين نيز مذهبیست که پيغامبر نداشت
شش صفحه گفته بود: خرافات لازم است
در بارۀ شعور دو خط بيشتر نداشت
از جهل گفته بود که خيلی حياتی است
بر علم جز اشارههکی مختصر نداشت
در شعرِ «بول و غايط و انسان» سروده بود
که: غير اين دو، باغ بشر بار و بر نداشت
پائين صفحهها متعلق به سکس بود
حرفی بجز حکايت فرج و ذکر نداشت
شيخی نوشته بود نترسيد از لواط
کرديم ما و در پس منبر خطر نداشت
تفسير داغ روز به امضای سردبير
يخ بود و روی بندهخدائی اثر نداشت
با آنهمه قلمزنِ پيغمبر و امام
يک گفتگو، مصاحبۀ معتبر نداشت
يک حضرتی به صفحۀ «ورزش» نشسته بود
که هرکسی مخالف او بود٬ سر نداشت
در بخش «خانواده» ز پيغمبری نوشت
کز کثرتِ کنيزِ غنيمت، کمر نداشت
از رحلت و وفات به هر صفحهای نوشت
اما دوخط اشاره به سيزدهبدر نداشت
خواننده بين مردم دانا و نکتهسنج
نشریۀ خدا٬ به خدا٬ يکنفر نداشت
تفسيرهاش مبتذل و سطحی آنچنان
که خواندنش بغير زيان و ضرر نداشت
تبليغ بود و وعده و اغوا مطالبش
يک سطر از زمانۀ بيدادگر نداشت
يک سطرِ روزنامه به سود بشر نبود
هرچند هم که مشترکی جز بشر نداشت
حرفی در اعتراض به تحميقِ بندگان
نقدی به دينفروشیِ بی حدّ و مرّ نداشت
اين نشريه به ظاهر اگر ناشرش خداست
کار همين آخوند و خاخام و کشيش ماست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر