«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

به این می گویند چهار کلمه حرفِ حسابی!



گفتگو با فریبرز رییس دانا به انگیزه چهارمین سال فَراکُنش (کمپین) «یک میلیون امضاء»

تغییر برای برابری: دکتر فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان و پژوهشگر مسائل اجتماعی،عضو کانون نویسندگان ایران و از همراهان فعالین کارگری و زنان است. وی از اولین امضا کنندگان و حامیان کمپین یک میلیون امضا هم هست، بعد از گذشت چهارسال از آغاز به کار کمپین یک میلیون امضا دوباره از او درباره کمپین و مسائل اجتماعی مرتبط با آن پرسیده ایم. این گفتگو را در ادامه می خوانید.

چهار سال از شروع کار کمپین یک میلیون امضا می گذرد. شما به عنوان اولین حامیان و امضا کنندگان کمپین پس از این سال ها، این حرکت را چگونه ارزیابی می کنید؟
کمپین در شروع به جا و لازم متولد شد. شماری از زنان که برای دست یابی به حقوق زن و رفع تبعیض، از یک نقطه شروع کردند و اتفاقا از جایی شروع کردند، که خیلی ها به عنوان نقطه آغاز با آن موافق بودند. بعضی هم فکر می کردند اول و آخر کار همین است. برخی دیگر معتقد بودند، کمپین مسیر درستی است برای ارتقا یافتن و رسیدن به ریشه های مسائل مربوط به زنان. عده ای هم می گفتند باید از فرصت های به دست آمده بهره جست. این وارد کارزار شدن در ذات و سرشت خود به جا بود و من، خود نیز یکی از امضا کنندگان اول بیانیه مربوط به کمپین بودم. گمان می کردم موجی شروع شده و از ما هم درخواست یاری شده و من هم باید مشارکت کنم. بودند کسانی که از همان ابتدا شروع به ذهن خوانی و ردیابی کردن فکرها و آیه نازل کردن از کتاب کاپیتال و از آن که بالاتر از مارکس و انگلس می دانستند، از منصور حکمت می گفتند و معتقد بودند نباید کاری کرد چون همکاری با این کمپین آینده خطرناکی دارد. و کسانی دیگر را به یاد می آورم چون ناصر زرافشان، شیرین عبادی و نرگس محمدی را که از کمپین دفاع می کردند. و نیز کسانی را به خاطر دارم که در تجمع شروع کار کمپین در شهرک غرب از حضور ما در آن جمع ابراز ناراحتی می کردند، مثل خانم نوشین احمدی خراسانی که معتقد بود حضور ما فضا را سنگین و سیاسی می کند. تعدادی هم آمدند و بیانیه آوردند که تا جهان خالی از طبقه ستم کش نشود و طبقه کارگر به پیروزی یک دست و گلستان جهانی نرسد، این جور کارها بی فایده و دغلی است. با تمام این ها کمپین نقطه شروع خوبی داشت به خصوص که مردان هم در آن حضور فعال داشتند. حرکت های کمپین به خصوص جمع آوری امضا با روش چهره به چهره، در آن مقطع خیلی قابل قبول بود. ماشین جمع آوری امضا تا جایی که من می دانم تا ۱۰۰ هزار تا روان و راحت حرکت کرد اما بعد از شروع فشار ها از جانب دولت، سرعت حرکت را گرفت. اما تنها این فشارها نبود. طور دیگری نیز این ماشین فرسوده شد و آن هم اشکال در رهبری کمپین بود. کسانی که به تدریج از فکر اولیه کمپین به در آمدند. یک جور محافظه کاری و سلیقه و منش فردی شکل گرفت. دلیل دیگر این بود که به بهانه آن که ما کمپین حقوق زنان هستیم، شروع کردند به طرد چهره ها و شخصیت های آزادی خواه و و رادیکال. این همان و از بین رفتن سرمایه ها و نیروهایی که قدرت سازماندهی و ماندن در گل و لای و برف و یخ را داشتند، همان.

چگونه کسانی که شما آنان را رهبران کمپین می دانید، این نیروها را طرد کردند؟
تعدادی از افراد محافظه کار که مسأله شان خط و ربط های حقوقی جریان بود. مثل حق طلاق یا ارث و دیه برابر. این خواست ها برایشان اساس بود و نه تاکتیک. از نمونه های آن می توانم به رفتن پیش آقای صانعی، پیغام دادن به دفتر آقای منتظری و یا دیدار از خانواده آقای هاشمی رفسنجانی را نام ببرم. حرکتی که راه پیدا کرد به کسی که خود از پایه گذاران اصلی ترین نظام ها سرکوب و فشار و خفقان است. این محافظه کاری دیگر یک روش ساده نیست. این تا مغز استخوان آن جریان نفوذ دارد. البته هزینه ای هم که این افراد به طور مشخص پرداخت کردند، هزینه ترس بود. اتفاقا اگر این افراد آن قدر هم محافظه کار نبودند، آن هزینه را پرداخت نمی کردند. همه این ها باعث شد که کسانی که از منصور حکمت حرف می زدند، ما را تمسخر کنند که دیدید عاقبت کارتان به کجا رسید. البته ناگفته نماند که اگر به دست آن ها بود همین کمپین هم راه نمی افتاد. چرا که کمپین بود که افراد را عادت داد به ساختن شبکه. و دستاوردهای مثبت آن تا به امروز ادامه دارد. کمپین بسیاری را رشد داد که پیرامون خواست های خود به کنکاش اجتماعی بپردازند. ولی در جمع جبری آن در دو سال اخیر کمپین فروکش کرد. رفتن دوست خوبم سیمین بهبهانی و خانم های دیگر به جلوی مجلس که رفتاری توهین آمیز در مقابلش شد، فرزند همین عملکردها بود که خانم آلیا هرچه ناسزا بلد بود، نثار این عزیزان کرد. و زنان این جنبش دست به دامن این جنس افراد شده بودند. دست به دامن افرادی که معتقد بودند اصلا ارث دو برابر مرد، حرف قرآن است و خودشان می خواستند که بروند برای شوهرانشان زن دوم بگیرند.

شما از رهبران کمپین گفتید. همان طور که شما، خود نیز از اولین امضا کنندگان بیانیه کمپین بودید، به خوبی می دانید؛ که ما در کمپین افرادی با نام رهبر نداشتیم و نداریم. توافق ما از ابتدا مبتنی بر کارگروهی و گردش مسئولیت بین افراد امضا کننده و فعالان این حرکت بوده و همواره سعی شده بر اساس اسناد اولیه کمپین، در طول این سال ها عمل شود. آیا شما تفکیکی بین فعالیت های فردی اعضای کمپین که می توانستند فعال در حوزه های دیگر هم باشند، با نمایندگان کمپین که نظر تمام اعضا را داشتند؛ قائل هستید؟
عقل سلیم حکم می کند که وقتی شما این سئوال را می کنید، من این تفکیک را قائل شوم. چرا که پس ذهن شما که می شناسمتان، این تمیز وجود دارد. اما در صحنه سیاست و اجتماع تنها نیت ها نیستند، که حکم می کنند، بلکه کنش ها عمل می کنند. ما اهل پراکسیس [کردار] هستیم. من ندیدم بیانیه ای از جانب کمپین بیاید و محکوم کند، رفتن تظلم به ظالم را جلوی مجلس؛ که بنیان گذار قانون قصاص است. از همان جاست که سکینه محمدی می آید. آیا ما باید آزادی را از کسانی بجوییم که به خاطر همین آزادی در بندمان کردند؟ به هر حال یک جریانی اگر شکل اجتماعی و خواست اجتماعی گرفته، تبلور آن را باید در جامعه ببینیم. مثل خواست گسترده زنان. من در فقیرترین محله های این شهر کار می کنم و نمی بینم که این جنبش چنان نفوذی در آن سطح جامعه کرده باشد. لایه های بالایی هم که وابسته به حاکمیت هستند و یا اصلا دنبال این خواست ها نیستند. مگر آنان که بعد از انتخابات ۸۸ جدا شدند. مثل زهرا رهنورد. می مانند عده دیگری که مطالبات زنان را در سطحی دیگر جست و جو می کنند که بی شک یک مدیریت و رهبری بر ان حاکم است. مثل تیم استقلال که می تواند بگوید من رهبر ندارم . در تیم افرادی می آیند و می روند و ما همه رهبر هستیم. ولی آیا واقعا این گونه است؟ تأثیرگذاری در جامعه بدون تشکل و مدیریت امکان ندارد. لازم نیست تفکر ما از رهبری همان رهبری حزب دموکرات یا چریکی و... باشد. ما باید جور دیگری به رهبری نگاه کنیم. به هر حال تفکری درکمپین حاکم است. این طور نیست که در کمپین هر کس کار خودش را بکند و بعد دیگران بگویند، آن که بد بود ما نبودیم و ما در بخش خوبش کار کردیم. نتیجه رسانه ای و انعکاس اجتماعی آن بخش بد آن بود. چرا که آن خوب ها بیانیه ندادند و نگفتند که ما چگونه ایم. تراز کمپین در این دو سال به نظر بنده، منفی بوده است. نه تنها در کمپین بلکه در کل جنبش زنان این رویکرد، جدی است. بسیاری از فعالان که گفتند ما سیاسی نیستیم، امروز با زهرا رهنورد سالگرد می گیرند. سیاست آن زمانی خوب است که از بخش های قدرت باشد؟ و بد است آن زمان که با فقرا و طبقه کارگر باشد؟

چرا باید هر چه بورژوازی در میز ما گذاشت بپذیریم؟ بورژوازی با بحران اخلاقی و جنسی روبه رو شده و گذاشته روی میز ما و گفته تو حلش کن. حل مسائل زنان بدون پرداختن به ریشه ها در دیگاه فمینیستی امروز رسیدن به جایگاه کاندلیزارایس است. در حالیکه در دیگاه سوسیالیستی، جنایت است. دفاع از زن، اگر تاچر باشد، مگر خوشایند است؟ ولی آن کارگری که ۶ بچه گرسنه دارد و کولر ندارد و با زنش نمی تواند ارتباطی داشته باشد خائن است و مردسالار؟ سرمایه داری نمی گذارد ما به ریشه های اصلی خواست های زنان برسیم. اما باز هم تکرار می کنم اصل حرکت اجتماعی کمپین خوب بوده و الان زمانی است که بتوانیم دامنه ولنگار این جریان را جمع کنیم. دنیای امروز رهبری تک یاخته ای برنمی تابد. ولی نظام رهبری وجود دارد. جامعه ای که می گوید دولت ندارم اتفاقا دولت بسیار گردن کلفت و سرکوب گری از درونش بیرون می آید.

برخی از فعالان کارگری معتقدند مطالبات کمپین یک میلیون امضا حداقلی است و خواست های زنان کارگر را شامل نمی شود. نظر شما چیست و مطالبات زنان کارگر چه افتراق و اشتراکی با دیگر زنان جامعه دارد؟
این دیگر لوس بازی های فعالان کارگری است. ۳۵ سال است که حزب کمونیست کارگری در آن طرف مرزها نشسته و حالا درباره حلورده موضع گرفته است و گفته پسرش حلورده دوست ندارد و نمی تواند فارسی حرف بزند و میهن هم چیز بدی است و باید جهان وطن بود. من نمی دانم چرا نمی رود برای نیجریه مبارزه کند. این آدم، خود را نماینده طبقه کارگر می داند. دور و بر ما این افراد زیاد هستند. یا این که عده ای می گفتند که وقتی شما از فلسطین در مقابل اسرائیل دفاع می کنید، از یک سرمایه داری در مقابل سرمایه داری دیگر دفاع می کنید. این چه حرفی است، که از خرده پا در برابر زور و قدرت دفاع نکنیم. وقتی به زنان توهین می شود، اعدام می شوند، سنگسار می شوند، آزادی انتخاب همسر ندارند، تنها ۵% از پست های مدیریتی را دارند؛ پدیده انسانی است که به خطر افتاده است. اما من به عنوان یک سوسیالیست و فعال کارگری زاویه دید خود را مطرح می کنم و با دید خود در کمپین می آیم. اشکال آن جاست که با زاویه دید من، کسانی که آنان را رهبران کمپین می دانم؛ مخالفت کرده اند و ما را کنار گذاشته و در مقابل کار انجام شده قرار داده اند. این طبیعی است که هر جریان اجتماعی که پا می گیرد، باید مطالبات بیکاران و زنان خانواده های بیکار و زنان کارگر و .... را در شعارهای خود قرار دهد. گمان من این بود که این نقطه شروع است و قرار است ما به دستاوردهای بزرگ تر و ریشه ای تر و عمیق تری برسیم. نه آن که از قدرت پناه بجوییم. امید من این بود که در طول راه ما به سمتی برویم که تنها رضایت زنان مرفه و روشنفکر وابسته به تفکر نئولیبرالی جبران نشود. بلکه مسائل را در سطح مردم بیاورد، که نشد. من نمی دانم که چه تعصبی به نام کمپین یک میلیون امضا وجود دارد. کمپین امروز و در این مقطع تاریخی باید نامی بر خود بگذارد، که هیچ رسانه ای متعلق به سرمایه داری جهانی نتواند و نخواهد که از آن اسم بهره ای ببرد. کمپین باید مسیر جدیدی را آغاز کند با حرف هایی تازه و با سازماندهی دیگری.

بسیار شنیده ام که گفته می شود در فعالان کارگری و فعالان چپ رویکرد جنسیتی بسیار کم رنگ است. گاهی نیز فراتر از آن، عده ای می گویند متفکران چپ و فعالان کارگری کورجنس هستند و معتقدند آن هنگام که ما جامعه ای سوسیالیتی داشته باشیم ، برابری و عدالت برای همه است و نیازی به پرداختن مجزا به مسائل زنان وجود ندارد. رویکرد شما چگونه است؟
اولا که جامعه سوسیالیستی فردا شکل نمی گیرد و تازه زمانی هم که جامعه سوسیالیستی محرز شد، تازه اول گرفتاری و شروع کار است. باید تازه در خصوص حقوق زنان فعالیت های ویژه کنیم. در خصوص فرهنگ ها، دین ها و باورهای مردم باید کار ویژه کرد. ساختن جامعه سوسیالیستی، مسیری طولانی دارد و تنها جا به جایی دولت نیست. اما این که بعضی معتقدند سوسیالیست ها کور جنس هستند جوابش این ست که شما کور کارید. کار کارگر را نمی بینید. کدام یک روز از زنان کارگر، کدام یک روز از عالیه اقدام دوست به خاطر کارگر بودنش دفاع شده.

آن هایی که این اتهام را به چپ ها می زنند، کور انسان و کوربشرند. آن ها می خواهند بازار گرمی کنند و بعد از ایران بروند و به آمریکا پناه ببرند. مگر نه این است که خواست های زنان از بلشوییسم و انقلاب اکتبر بیرون آمد؟ من انکار نمی کنم که در دل جامعه سرمایه داری روز جهانی کارگر شکل گرفت ولی روز جهانی زن هم از دل همین جامعه متولد شد. ولی از قبل کارگران و زنان زحمت کش و نه زنان اتاق نشین. از روزالوکزامبورگ به ارمغان آمد. حزب توده با تمام ایرادها، پایه گذار جنبش کارگری زنان بود. زنان توده ای در میتینگ حزب، پستان های خود را بیرون آورده و به نوزادان خود شیر می دادند. این ها همه در تفکر چپ است که زنان می توانستند حق خود را در مبارزات سیاسی و در کنار رفقای دیگر خود مطالبه کنند. در عین این که زن بودند و مادر بودند. مرضیه اسکویی رویکرد جنسیتی نداشت؟ یا اشرف دهقان کور جنس بود؟ یا تمام زنانی که در جنبش های چریکی و در سازمان مجاهدین خلق در روزهای نخست کار خود، یا زنانی که در راه آرمان خود جان دادند؛ همه این ها جامعه سوسیالیستی می خواستند و کور جنس هم نبودند.

سوسیالیست ها پیام آور آزادی و برابری زنان هستند. اما من دفاع از هم جنس گرایی و آش رشته افطاری را برنمی تابم.

شما به عنوان اقتصاد دان، عضو کانون نویسندگان ایران ، فعال کارگری و از حامیان و امضا کنندگان اولیه بیانیه کمپین یک میلیون امضا، فکر می کنید حمایت و تعامل و ارتباط جنبش های اجتماعی با یکدیگر چه اندازه می تواند موثر باشد؟
به عنوان سوسیالیست من از زنان بم، از محیط زیست، از حقوق زنان در کمپین و از سیاست گریزترین افراد - بهایی ها- دفاع کردم. در حالی که برخی از همین فعالان جنبش زنان را می بینم، که امضایشان پای یکی از بیانیه های دفاع از حقوق انسان ها، دفاع از محیط زیست و .... نیست. به این بهانه که ما سیاسی نیستیم. آن وقت پای منبر قدرت نشستند و پناه می جویندُ. آیا فعالان جنبش زنان حاضرند، امضاهایی که سوسیالیست ها پای بیانیه کمپین کردند را برای سوسیالیست ها کنند. حاضر بودند برای صفرخان قهرمانی گل بیاورند بر مزارش؟ یا عمویی که بیمار شد، آیا کسی از کمپین ابراز تأسف کرد؟ ما ممکن است فراموشی بگیریم، اما تاریخ فراموشی نمی گیرد. بهاره هدایت، شیوا نظرآهاری، عالیه اقدام دوست برای آزادی به بند کشیده شدند. ما در دفاع از آزادی این زنان کوتاه نمی آییم. اما ما درباره آزادی با هم بحث و گفت و گو داریم و تا قیام قیامت هم از هر کسی دفاع نمی کنیم. من ارتباط جنبش ها با یکدیگر را مثبت می بینم تا آن جایی که در راستای خواست های مترقی و شناخته شده که بحث مبهمی هم نیست، باشد. برایم قابل قبول است تا آن جا که برای برابری حقوق زنان کار می کند. ولی افراطی گرایی خیال پروارانه و دروغین که هل دادن به سمت قدرت و دستگاه های امنیتی را حاصل می کند، نمی پذیرم. چراکه به سکتاریسم و نفاق افکنی می انجامد.

اعتراضات خیابانی بعد از انتخابات ۱۳۸۸، چه پیامد و تأثیراتی بر جنبش های اجتماعی داشت؟
باید معکوس سئوال را مطرح کنیم. حضور و وجود شبکه های موجود در اجتماع، گروه ها و سازمان های آشنا و ناآشنا، تشکل های صنفی، پرستاران و معلم ها، و مردمی که به نظر بنده عمدتا از طبقات مرفه و نیمه مرفه و متوسط شهری بودند، همه نیروهایی بودند که به خیابان آمدند. اما در عین حال خروش ناگهانی این تظاهرات خیابانی و جمع نشدن آن و حضور گسترده نیروهای امنیتی و سرکوب و مهار، یأس و نامیدی فزاینده ای را به بار آورد. شوکه شدن نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، سرکوب را زیاد کرد و موج مهاجرت فعالان و توده مردم آغاز شد. در ایران، هر جریانی که پایگاه اجتماعی آن در طبقات مرفه و نیمه مرفه است، ضمن همه حقانیت آن وقتی نتواند جمع شود و ادامه پیدا نکند و رهبران آن شانه بالا بیندازند، به بهانه های نداشتن سازماندهی و رهبری و ... باعث لطمه ها و دل سردی های بسیار می شود. نتیجه آن تظاهرات، تنها خاطره ای ذهنی بود. اما کسی دیگر به خاطره ذهنی ۱۵ خرداد و ۳۰ تیر وارد عمل نمی شود. خاطره ذهنی جنبش های کارگری ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ به این جهت که سازماندهی داشت، تبدیل به نیرو شد. اما جریانی که خود را بدون رهبری می داند، هیچ گاه به عنوان نیروی اجتماعی و سیاسی شناخته نمی شود.

برگرفته از تارنگاشت «تغییر برای برابری»:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!