پیروزی انقلاب اکتبر سرآغاز یک تحول بنیادین در تاریخ بشر قلمداد می شود. از اکتبر سال ۱۹۱۷ میلادی که کارگران و دهقانان روسیه قدرت را به دست گرفتند تا به امروز و با وجود آنکه مولود بی واسطه این انقلاب در حیات نیست، هیچ رخداد مهم و تاریخی بر کنار از تاثیر آن نبوده و نیست. زنده یاد احسان طبری در توصیف اهمیت انقلاب اکتبر و تاثیر رهایی بخش آن بر زندگی بشریت مترقی گفته است:
«انقلاب اکتبر فصلی است از تاریخ جهان، فصلی است از تاریخ هر کشور جداگانه، سرآغاز یک انسانیت نوین است».
در حقیقت نیز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر با تغییر سیمای جهان فصل نوینی در تاریخ کشورهای جهان گشود. از جمله میهن ما ـ ایران ـ تاثیرات ژرف و انکار ناپذیر این رویداد سترگ را برسرنوشت خویش فراموش نمی کند.
لنین ضمن تشریح سه شکل عمده مبارزه پرولتاریا در راه رهایی خویش، یعنی مبارزه اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک تصریح میکند که طولانیترین و دشوارترین این سه شکل مبارزه، مبارزه ایدئولوژیک است. لنین در سال ۱۹۰۲ در کتاب «چه باید کرد؟» نوشت:
«مسأله فقط بدینسان میتواند مطرح باشد: یا ایدئولوژی بورژوایی یا ایدئولوژی سوسیالیستی. میان این دو چیزی وجود ندارد... بدین جهت هرگونه کم بها دادن به ایدئولوژی سوسیالیستی و هرگونه دوری جستن از آن، معنایش تقویت ایدئولوژی بورژوایی است».
لنین خاطرنشان میسازد که مارکسیسم در جریان این مبارزه از آن جهت رشد یافت و تقویت پذیرفت که «اختلافنظرها را لاپوشانی نکرد و به نیرنگهای دیپلماتیک نپرداخت... ».
حزب مارکسیست- لنینیست تراز نوین به عنوان حزب طبقه کارگر دارای خصلت و گوهر انترناسیونالیستی و یکی از عناصر متشکله جنبش جهانی کمونیستی است. لنین مینویسد:
«سرمایه نیروی بینالمللی است. برای پیروزی بر آن اتحاد بینالمللی کارگران، پیوند برادری بینالمللی کارگران ضررویست... ما انترناسیونالیست هستیم.» و به راستی که رفقای کمونیست همیشه در پیوندی برادر گونه با زحمتکشان دیگر کشور ها و در راستای تقویت نیروهای آزادی خواه در سرتاسر گیتی گام برداشته اند؛ موضوعی که از سوی مرتجعین و سرمایه داری گناهی نابخشودنی است و کینه آنان را از کمونیست ها و رهبران کمونیست موجب گشته است. انقلاب سوسیالیستی اکـتبر، بنا به خصلت و ماهیت خود، هرچند احترام و اعتماد و محبت کشورها و انسانهای در بند، بردگان، کارگران و زحمتکشان، خلقها و ملل اسیر و استعمارزده جهان را نسبت به خود برانگیخت، در نقطه مقابل، به میزان بسیار بیشتر از آن، کـینه، خصومت، نفـرت و دشمنی برده داران و فئودالان کهنه و مدرن (سرمایه داران)، صاحبان انبارهای پول، کـنسرنهای تولید کـننده مرگ (اسلحه سازی)، راهزنان و غارتگران بین المللی، دشمنان صلح و آزادی، انسانیت و عدالـت را نصیب خود ساخت.
معانی زیبا و جوهر شعر «برمینسکی» در سمفونی شماره ۲ «دیمتری شوستاکویچ» در این باره جاودانه شده است:
«ما در طلب کار و نان راه افتادیم،
قلبهایمان اسیر غم بود
دودکشهای بلند کارخانه
چون بازوانی نحیف
ـ ناتوان از گره کردن مشتها ـ
سر بر آسمان داشت.
سرنوشت ما، با کلمات هولانگیز
سکوت،
عذاب،
ظلم،
رقم خورده بود.
تفنگها بر فراز سکوت و عذاب و فقر
به غرش درآمدند
آ...ی لنین
تو از رنج، عزمی پولادین ساختی
از دستان پینه بسته، قدرتی آهنین
و ما دریافتیم که سرنوشت ما
با مبارزه رقم خورده است. » **
**بخشی از ترجمه سمفونی ٢ شوستاکویچ
تنظیم از ویژه نامه انقلاب اکتبر صدای مردم
اَرشیا مهر ۸۹
لنین و ایران
ای لنین، ای فرشته رحمت!
کن قدم رنجه زود بی زحمت!
تخم چشم من اشیانه تُست؛
هین بفرما که خانه،خانه تُست.
عارف قزوینی
کاملیا همتی
مقدمه
در دهه های اخیر کسانی بر پایه خطای معرفت، لنین را دیکتاتور بزرگ و لنینیسم را خطای تاریخ شمرده اند. این جُستار کوتاه قصد آن دارد با استناد به تعدادی مدارک موجود، احساس و رفتار این انسان بزرگ را در دوران دشواری از تاریخ معاصر، نسبت به مردم و میهن ما نشان دهد. از آنجا که پیروزی هر دو انقلاب مشروطیت (۱۹۱۱) و انقلاب اکتبر ( ۱۹۱۷ ) در یک دهه اتفاق افتاده، راقم این سطور مایل است مضمون این نوشته را در دو سر فصل جداگانه به اطلاع خوانندگان برساند:
۱ ـ موضع لنین در قبال حوادث انقلاب مشروطیت
بی تردید انقلاب مشروطیت یکی از شورانگیزترین و پرفروغ ترین فصول تاریخ معاصر میهن ماست. این انقلاب در اوایل قرن بیستم یعنی هنگامی که سرمایه داری جهانی بصورت انحصاری درآمده بود، آغاز گردید؛ در این دوران، جهان میان دول بزرگ تقسیم شده بود. ایران از جمله طعمه هایی بود که بایستی یا در اختیار انگلیس یا در تصرف روسیه و یا میان آن دو تقسیم گردد. مناسبات مسلط فئودالی متکی به استبداد سلطنت راه را بر بورژوازی جوان بسته بود؛ ضربات سرمایه خارجی برای بورژوازی شهر خرد کننده بود؛ توده های دهقانی زیر فشار استثمار وحشیانه و فقر هلاکت بار بسر می بردند و تضادهای اجتماعی به منتهای حدت خود رسیده بود. لنین با دقتی علمی و احساسی همبسته و انسانی و با دلسوزی تمام این انقلاب را تعقیب نموده، قاطعانه از ان دفاع می کند و با قلمی آتشین، امپریالسم انگلستان و تزاریسم روس دشمنان این انقلاب را می کوبد. لنین، انقلاب مشروطیت را از زمره انقلاب های بورژوا ـ دمکراتیک می شناسد که بلافاصله بعد از انقلاب دمکراتیک روسیه ۱۹۰۵ بوقوع پیوسته است. وی می نویسد :
«انقلابهای روسیه، ایران، ترکیه، چین، جنگ در کشورهای بالکان، اینها زنجیره رویدادهای جهان دوران ما در خاور است. تنها نابینایان ممکن است در این زنجیر رویدادها، بیداری یک سلسله از جنبش های ملی بورژوا ـ دمکراتیک و کوشش هایی را که برای تشکیل دولت های مستقل بعمل می آید، نبینند.»
هنگامی که محمد علی شاه بوسیله کُلنل لیاخوف، مجلس شورای ملی را به توپ بسته و آزادیخواهانی چون جهانگیرخان صوراسرافیل، ملک المتکلمین، سید جمال الدین واعظ اصفهانی را مورد تعقیب و کشتار قرار داد، لنین در مقاله ای تحت عنوان «مواد منفجره در سیاست جهانی»، چنین می نویسد:
«ارتش های روسیه تزاری که مفتضحانه از ژاپنی ها شکست خورده اند، انتقام خود را بدین نحو می گیرند که آنچه در قدرت دارند در خدمت ضد انقلاب قرار دهند؛ آنها شجاعت خود را در تیر باران های دسته جمعی، اعزام دستجات مجازات، خونریزی ها و غارت ها در روسیه بوسیله قزاقها و با همان نوع اعمال در فشار بر انقلاب ایران دنبال می کنند. این مطلب کاملا قابل درک است که چرا نیکلای رومانوف در راس نیروهای مالکان و سرمایه دارانی که از جنگ داخلی و اعتصاب وحشت زده اند، علیه انقللاب ایران خشمگین است».
لنین در همین مقاله سیاست های همسوی تزاریسم روس و استعمار انگلیس را مورد حمله قرار می دهد و می نویسد:
«این اولین بار نیست که جنگاوران مسیحی روس، نقش دژخیم بین المللی را بازی می کنند؛ این که انگلستان سالوسانه دست خود را درآب بیگناهی می شوید و در عین حال به دشمنان انقلاب و هواخواهان حکومت استبدادی دوستانه کمک می نماید، پدیده ای از نوع دیگر است». نامبرده با دقتی کم نظیر وضع بغرنج این انقلاب مردمی را مورد توجه قرار میدهد و می نویسد:
«چگونه ممکن است متمدن ترین سیاستمدارها که در مکتب مشروطیت تربیت شده اند، به حیوانات درنده ای تبدیل شوند؛ اگر مردمی علیه سرمایه و استعمار ،علیه سیستم برده کردن، غارت و زور بپاخاسته باشد. در کشوری که از یک طرف بوسیله فرمانفرمایان هند و از طرف دیگر بوسیله حکومت ضدانقلابی روسیه در آستانه تقسیم قرار دارد، وضع انقلابیون دشوار است. اما مبارزه سرسختانه در تبریز، تغییر مکرر موقعیت جنگی به سود انقلابیون که به نظر می رسید شکست سختی خورده اند، نشان می دهد با وجود حمایت لیاخوف روسی و دیپلماتهای انگلیسی، دار و دسته شاه به مقاومت سختی از پایین برخورده اند ... چنین جنبش انقلابی ممکن نیست خفه شود؛ حتی اگر تحت چنین شرایطی ارتجاع پیروزی کامل یابد، این پیروزی مقدمه قیامهای جدید مردم خواهد بود.» (برگرفته از مجموعه آثار لنین، ترجمه المانی، صفحه ۱۷۶).
نوشته فوق، نشان از اشراف دقیق لنین به جزئیات حوادث و پشتیبانی پرشور وی از این جنبش مردمی دارد. کودتای خائنانه و تمامی مظاهر آن نه تنها نتوانست مردم را مرعوب نماید که انقلاب به ژرفنای بزرگتری که در ان دمکراتیسم انقلابی نقشی برجسته داشت، تکامل یافت؛ ستاد انقلاب به تبریز انتقال یافت و فدائیان تبریز در مبارزه ای دلاورانه تحت رهبری ستّار توانستند آذربایجان را از چنگ عُمّال محمد علیشاه آزاد سازند.
بعد از شکست نیروهای محمد علیشاه در تبریز، روسیه تزاری بعنوان برقراری امنیت و حفظ حقوق خویش،
آذربایجان را اشغال و بطور مستقیم به سرکوب این جنبش انقلابی پرداخت. به این مناسبت و به مناسبت حوادث بالکان در مقالهای تحت عنوان حوادث بالکان و ایران، لنین به افشای مقاصد استعماری حکومت تزاری و سرمایه داری استعمارطلب اروپا میپردازد و پس از تحلیل اجزای بحران سیاسی آن روز، وظایف سوسیال دمکراتها را در قبال بحران بیان میکند. لنین به شدت به حکومت روسیه در مورد اعزام نیرو و دخالت در امور داخلی ایران حمله میکند و از حیثیت انقلابیون در تبریز دفاع میکند و از رهبر ارتش انقلابی ستّار قره داغی به عنوان یوگاچف یاد میکند. وی دراین باره می نویسد:
«درمقابل ما سلاخی تازه ای از انقلابیون ایران از طرف ارتش نیکولای خونخوار قرار دارد. آذربایجان بطور رسمی اشغال شده است؛ بدون شک کشورهای اروپایی، دست روسیه را درمورد اشغال آذربایجان باز گذاشته اند».
لنین در هر فرصتی از انقلاب مشروطیت یاد میکند. وی در مقاله ای تحت عنوان (مسافرت تزارها به اروپا) انگیزه پذیرائی گرمی را که این کشورها از تزار به عمل میاورند، توضیح میدهد و سپس به تظاهرات وسیعی که کارگران صنعتی اروپا بر علیه این مسافرت انجام داده اند میپردازد. او در روزنامه «پرولتاریا»، شماره ۴۶ در ۱۱ ژوئیه ۱۹۰۸ می نویسد:
«جشن های پیروزی رهبران ارتجاع بین المللی، جشن هایی که به مناسبت شکست انقلاب ایران و روسیه برگزار میشود، با اعتراضهای دلیرانه کارگران سوسیالیست جهان به هم میخورد».
در سال ۱۹۰۹ لنین در مقالهای به مناسبت حمله روسیه به فنلاند مقاومت دلیرانه مردم ایران را می ستاید. او ضمن حمله به کادتها و لیبرال نماها می نویسد:
«لیبرال های روس تمام تدبیر خود را بکار برده اند تا اروپا نسبت به هجوم تازه به فنلاند بیطرف بماند؛ همچنین در مورد لشگر کشی به ایران آزاد بیطرف بماند. ایران آزاد با نیروی خود روبروی تزاریسم ایستاد. مردم فنلاند و در راس آنها پرولتریای فنلاند صمیمانه خود را برای مقاومت در مقابل ببریکوس آماده میکند.»
(مجموعه آثار لنین، جلد ۱۶، روز نامه «سوسیال دمکرات» ۳۱ اکتبر ۱۹۰۹ شماره ۶).
در کنفرانس سراسری «حزب سوسیال دمکرات روسیه» در پراگ تحت عنوان «وضع حاضر و وظائف حزب» در بند ب قطعنامه که از طرف لنین تنظیم شده بود به اقدامات مداخله جویانه حکومت تزاری با جملات زیر اعتراض میکند:
«حزب سوسیال دمکرات روس علیه سیاست غارتگرانه دار و دسته تزار که خود را برای خفه کردن آزادی مردم ایران آماده میکنند و از توسل به وحشی ترین و نفرت انگیزترین اعمال باکی ندارند، اعتراض می نماید. کنفرانس، تایید میکند که اتحاد حکومت روسیه با انگلستان که لیبرالهای روس به انواع مختلف برای آن تبلیغ و از آن حمایت میکنند، قبل از هر چیز علیه جنبش دمکراتیک آسیا متوجه است. این اتحاد، حکومت لیبرال انگلستان را به همکار تزار در اعمال خونین و بیداد منشانه تبدیل میکند. کنفرانس، همبستگی کامل خود را نسبت به نبرد مردم بویژه حزب سوسیال دموکرات ایران در مبارزه علیه جنایت قهر آمیز تزاری که به خاطر آن آنقدر قربانی داده، ابراز میکند" (مجله پرولتا سکیا رلوتسیا شماره ۱ ژانویه ۱۹۱۲).
لنین در مارس ۱۹۱۱ در نامهای به ماکسیم گورکی بشدت به رویزیونیستها که استعمار را برای رشد سرمایه داری مفید می دانند می تازد و می نویسد:
«ما به کارگران می گوییم: سرمایه شما را می بلعد، ایرانیها را خواهد بلعید، همه را خواهد بلعید. شما را سرنگون می کند ... مارکسیستها از هیچ اقدام ارتجأعی دفاع نمی کنند ... هر کس از خود دفاع میکند؛ شیماکف و کمپانی در ایران راه آهن می سازند و لیاخوف را به آنجا می فرستند؛ اما کار مار کسیستها آن است که چشم کار گران را باز کنند. سرمایه می بلعد و فرو می برد و خفه میکند؛ از خود دفاع کنید» (جلد ۳۴ آثار لنین به زبان آلمانی صفحه ۴۳۴).
در بیاییه ای تحت عنوان «پلاتفرم انتخاباتی حزب سوسیال دمکرات روسیه» که بمناسبت نزدیکی انتخابات چهارمین دوما منتشر شده و در مارس ۱۹۱۲ منتشر گردیده بود، بار دیگر لنین ضمن حمله شدید به سیاست تزاری از ایران یاد میکند و می نویسد:
«مونارشی تزاری، ژاندارم اروپا بود؛ زیرا ارتجاع در روسیه به او کمک و پشتیبانی می کرد تا هر گونه جنبش آزادیخواهانه را در اروپا تحت فشار قرار دهد؛ اما حالا نیکلای دوم تا آنجا پیش رفته که تزار نه فقط ژاندارم اروپا که ژاندارم آسیا نیز هست؛ ژاندارمی که با پول، آنتریک و اعمال قهر حیوانی هرگونه جنبش آزادی بخش را در ترکیه، ایران و چین تحت فشار قرار میدهد».
لنین در مقالهای تحت عنوان «سرنوشت تاریخی آموزههای کارل مارکس» مندرج در «پراودا» شماره ۵۰ در ماه مارس ۱۹۱۳ ضمن حمله شدید به اپورتونیستهای مدعی سوسیالیسم که ادعا میکردند در رژیم دمکراسی، صلح اجتماعی حکومت میکند و طوفانهای اجتماعی ضرور نیست، به قاره آسیا که به کانونی از طوفانهای اجتماعی بدل شده، اشاره کرده و می گوید:
«بدنبال انقلاب روسیه، انقلاب ترکیه، ایران و چین به وقوع پیوست؛ درست ما در دوران این طوفانها و تاثیر آنها در اروپا زندگی میکنیم». وی در نوشته دیگری با نام «بیداری آسیا» ضمن بیان توسعه جنبش دمکراتیک در آسیا و اعلام آن که هیچ نیرویی قادر به جلوگیری از آن نیست، می نویسد:
«پس از جنبش ۱۹۰۵ روسیه، انقلاب دمکراتیک، تمام آسیا را در بر گرفته است؛ در ترکیه، ایران و اندونزی، جنبش لحظه به لحظه نیرومند تر میشود» (پراودا، شماره ۱۰۳ می ۱۹۱۳).
بطوری که از نمونه های فوق ملاحظه گردید، لنین از انقلاب مشروطیت با تمام قوا حمایت و از مبارزه عادلانه مردم ایران علیه استبداد واستعمار خارجی قاطعانه دفاع می نماید.
۲ ـ اقدامات لنین نسبت به ایران پس از پیروزی انقلاب اکتبر
ایران در آستانه انقلاب اکتبر، کشوری نیم مستعمره و فاقد استقلال بود. استقلال اقتصادی ایران از دست رفته بود و دارایی کشور زیر کنترل بانکهای امپریالیستی و استعماری قرار داشت. «بانک انگلیس» زیر نام «بانک شاهنشاهی» در درجه اول و «بانک روس» در درجه دوم، رمق میهن ما را مکیده بودند. حصار گمرک از میان برداشته شده بود و گمرکات در گرو وامهای اسارت آور و بی پشتوانه بود. استعمار روس و انگلیس، شریانهای اقتصاد کشور، وسائل ارتباطی و راههای مواصلاتی را در دست خود داشتند و از راه امتیازات گوناگون، دست روی ثروتهای طبیعی گذاشته بودند.
از لحاظ سیاسی وضع بهتر از این نبود. قرارداد ۱۹۰۷ که میان انگلیس، روسیه و ایران منعقد گردیده بود، ایران را به دو منطقه نفوذ روسیه و انگلیس و یک منطقه "مستقل" در میان آن دو تقسیم کرده بود. ظاهراً این منطقه ای بیطرف بود که در سال ۱۹۱۵ طبق قرار داد محرمانهای میان انگلیس و روس به انگلیس واگذار گردیده بود. در سال ۱۹۱۶ قراردادی به دولت ایران تحمیل شد که در آن امور مالی و نظامی ایران در این منطقه، زیر نظر کمیسیون مختلطی با نام «میکس» قرار می گرفت. طبق این قرارداد، نیروی نظامی ایران ۲۲ هزار نفر می گردید که تحت نظر استادان نظامی انگلیسی و روسی تربیت می شدند و ایران ماهیانه ۲۰۰ هزار تومان برای هزینههای جاری این ارتش، وام کمرشکن دریافت می نمود و بدین طریق هرگونه استقلال سیاسی و اقتصادی ایران از دست رفته بود. این قرارداد در شرائطی به امضا رسید که درایران حکومت مشروطه ایجاد و اولین پارلمان در کشور شروع به کار نموده بود.
روز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ (۷ نوامبر به تقویم جدید)، زحمت کشان روسیه به سرکردگی طبقه کارگر و تحت رهبری لنین، قدرت حا کمه را از دست «حکومت موقت» یعنی نمایندگان «منشویک»ها و نمایندگان بورژوازی بیرون کشیده، حکومت شوراها را برپا ساختند.
لنین در اولین خطابیه خود بعنوان صدر «شورای کمیسر های خلق» به تمام زحمتکشان روسیه و شرق چنین اعلام می نماید:
«ما اعلام می داریم قرارداد تقسیم ایران از هم دریده و نابود شده است؛ ازجانب روسیه و دولت انقلابی وی، اسارت در انتظار شما نیست که از جانب درندگان امپریالیست یعنی ازجانب آنهایی است که میهن شما را به مستعمره توهین شده و تاراج رفته خود تبدیل ساخته اند». آقای دکتر نوشیروان کیهانی، مورخ و روزنامه نگار مقیم امریکا در مقاله ای تحت عنوان «لغو قرارداد تقسیم ایران از سوی لنین» که در وب سایت ایشان درج گردیده در مورد این حادثه مهم تاریخی می نویسد:
«از یازدهم تا چهاردهم دسامبر سال ۱۹۱۷ (دهه آخر آذر ۱۲۹۶ هجری خورشیدی)، دولت انقلاب بلشویكی (توده ای) روسیه در چند اعلامیه جداگانه قراردادهای تحمیلی دولت تزاری روسیه به ایران و امتیاز های كسب شده از ایران را لغو و از بدهی های پولی ایران به روسیه صرف نظر كرد.
لنین شخصا در اعلامیه ای كه در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۷ به امضای او صادر شده بود، عهدنامه اوت سال ۱۹۰۷ انگلستان و روسیه دایر بر تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ و یك منطقه بی طرف میانی و ضمائم محرمانه آن را ساقط از درجه اعتبار اعلام داشت و تاكید كرد كه هرگونه قرادادی كه با استقلال، حاكمیت ملی، تمامیت ارضی و آزادی ایرانیان مغایرت داشته و آن را محدود كند از این لحظه بی اثر و كان لم یكن است و همه را پاره كرده و دیگر وجود خارجی كه بتوان به آنها استناد كرد، نخواهند داشت».
در بحث از اولین تصمیمات و اقداماتی که دولت جوان شوروی ،بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اکتبر تا پایان جنگهای داخلی در مورد احیای استقلال سیاسی ایران و رهایی ان از تسلط دول امپریالیستی بعمل آورده، باید از قرارداد معروف ۱۹۲۱ شوروی و ایران نام برد که سند تاریخی بسیار مهمی شناخته شده است.
این قرار داد برگ زرینی در تاریخ معاصر ماست و نمایانگر احساس همبستگی دولت جوان شوراها به رهبری لنین است. نگاهی به بخشهایی از این قرارداد، از لحاظ تاریخی آموزنده است. در فصل اول و دوم قرارداد ایران و شوروی جوان، از آن میان چنین آمده است:
«... یک مرتبه دیگر رسما اعلام مینماید که از سیاست جابرانه دولتهای مستعمراتی روسیه ـ که به اراده کارگران و دهقانان این مملکت سرنگون شد ـ نسبت به ایران تعقیب مینمود، قطعا صرف نظر مینماید. نظر به آنچه گفته شد و با اشتیاق به این که ملت ایران، مستقل و سعادتمند شده و بتوانند آزادانه در دارایی خود تصرفات لازمه را بنماید، دولت شوروی روسیه تمام معاهدات و مقاولات و قراردادها را که دولت تزاری روسیه با ایران منعقد نموده و حقوق ملت ایران را تضییع مینمود، ملغی و از درجه اعتبار ساقط شده اعلان مینماید».
«دولت شوروی روسیه از سیاست دولتهای روسیه تزاری که بدون رضایت ملل آسیا و به بهانه تامین استقلال ملل مزبور با سایر ممالک اروپا در باب مشرق معاهداتی منعقد مینمودند که بالانتیجه منجر به استملاک آن میگردید، اظهار تنفر مینماید؛ این سیاست جنایتکارانه را که نه تنها استقلال ممالک آسیا را منهدم مینمود بلکه ملل زنده شرق را طعمه حرص غارتگران اروپایی و تعدیات مرتب آنها قرار میداد، دولت شوروی روسیه بدون هیچ شرطی نفی مینماید. نظر به آنچه گفته شد و مطابق اصول مذکور در فصل اول و چهارم این معاهده، دولت شوروی روسیه استنکاف خود را از مشارکت در هر نوع اقدامی که منجر به تضعیف و محفوظ نماندن سیادت ایران بشود اعلان نموده و کلیه معاهدات و قراردادهایی را که دولت سابق روسیه با ممالک ثالثی به ضرر ایران و راجع به آن منعقد نموده، ملغی و از درجه اعتبار ساقط میداند».
نظر به آن چه از قرار داد نقل گردید و مطابق فصول دوم تا چهارم این قرار داد، دولت نو بنیاد شوروی استنکاف خود را از هر اقدامی که منجر به از دست رفتن سیادت دولت ایران و تضعیف این دولت گردد اعلام مینماید. با در نظر گرفتن فصول پنجم و ششم این قرارداد که به جلوگیری از ایجاد قوای مسلح در خاک هر ۲ کشور اشاره دارد آمده است:
«طرفین …. تقبل مینمایند که: (۱) از ترکیب و یا توقف تشکیلات و یا دستجات (گروپها) به هر اسم که نامیده شوند و یا اشخاص منفرد که مقصود تشکیلات و اشخاص مزبور مبارزه با ایران و روسیه و همچنین با ممالک متحده با روسیه باشد در خاک خود ممانعت نمایند و همچنین از گرفتن افراد قشونی و یا تجهیزات نفرات برای صفوف قشون و یا قوای مسلح تشکیلات مزبور در خاک خود ممانعت نمایند. (۲) به کلیه ممالک و یا تشکیلات، قطع نظر از اسم آن تشکیلات که مقصودشان مبارزه با متعاهد معظم باشد نباید اجازه داده شود که به خاک هر یک از طرفین معظمتین متعاهدتین تمام آنچه را که ممکن است بر ضد متعاهد دیگر استعمال شود وارد نموده و یا عبور دهند. (۳) با تمام وسایلی که به آن دسترس باشد از توقف قشون و یا قوای مسلح مملکت ثالث دیگری در صورتی که احتمال برود توقف قوای مزبور باعث تهدید سرحدات و یا منافع و یا امنیت متعاهد معظم دیگر میشود باید در خاک خود و متحدین خود ممانعت نماید».
«طرفین ...... موافقت حاصل کردند که هر گاه ممالک ثالثی بخواهند به وسیله دخالت مسلح، سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد روسیه قرار دهند و اگر ضمنا خطری سرحدات دولت جمهوری اتحاد شوروی روسیه خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامات لازمه نظامی را به عمل آورد. دولت شوروی روسیه متعهد است که پس از رفع خطر بلادرنگ قشون خود را از حدود ایران خارج نما ید«.
مسلما اساس تصمیمات دولت جوان شوروی نه تنها معطوف به استقلال سیاسی و رهایی ایران از چنگال دول استعماری آن روز بود بلکه حقوق اقتصادی ایران و رهایی آن را از قیودی که موجبات غارت این کشور را فراهم کرده بود و امکان آزاد رشد اجتماعی آن را سد کرده بود، دربرمی گرفت. در فصولی از قرارداد ۱۹۲۱ که به طرح مسائل اقتصادی اختصاص یافته ضمن افشای سیاست های دول استعماری، شیوه های گوناگون اعمال این سیاست ها و پیامد های آن را بازتاب می دهد.
توجه خاص دولت جوان شوروی به رهائی ایران از این قیود در فصول هشتم ،نهم بشرح ذیل توصیف گردیده است:
«دولت شوروی روسیه انصراف قطعی خود را از سیاست اقتصادی که حکومت تزاری روسیه در شرق تعقیب مینمود و به دولت ایران نه از نقطه نظر توسعه اقتصادی و ترقی ملت ایران بلکه برای اسارت سیاسی ایران پول میداد اعلان مینماید. بنابراین دولت شوروی روسیه از هر نوع حقوق خود نسبت به قروضی که دولت تزاری به ایران داده، صرف نظر کرده و اینگونه استقراضها را نسخ شده و غیرقابل تادیه میشمارد و همچنین دولت شوروی روسیه از تمام تقاضاهای راجع به انتفاع از عواید مملکتی ایران که وثیقه استقراضهای مذکوره بودند صرف نظر مینماید».
«دولت شوروی روسیه نظر به اعلان نفی سیاست مستعمراتی سرمایه داری که باعث بدبختیها و خون ریزیهای بیشمار بوده و میباشند از انتفاع از کارهای اقتصادی روسیه تزاری که قصد از آنها اسارت اقتصادی ایران بوده صرف نظر مینماید. بنابراین دولت شوروی روسیه تمام نقدینه و اشیاء قیمتی و کلیه مطالبات و بدهی بانک استقراضی ایران را و همچنین کلیه دارایی منقول و غیرمنقول بانک مزبور را در خاک ایران به ملکیت کامل ایران واگذار مینماید. توضیح آنکه در شهرهایی که مقرر است قونسولگریهای روسیه تاسیس شوند و در آنجاها خانههای متعلقه به بانک استقراضی ایران وجود داشته و مطابق همین فصل منتقل به دولت ایران میشود، دولت ایران رضایت میدهد که یکی از خانهها را مجانا برای استفاده مطابق انتخاب دولت شوروی روسیه برای محل قونسولگری روسیه واگذار نماید».
در فصل دهم این قرارداد با واگذاری بلاعوض خطوط ارتباطی و راههای مواصلاتی و وسایل حمل و نقل دریایی سیاست نوینی در این زمینه ایجاد می نماید. در این ماده، چنین می خوانیم:
«دولت شوروی روسیه، کوشش سیاست مستعمراتی دنیا را که در ساختن راهها و کشیدن خطوط تلگرافی در ممالک غیر برای تامین نفوذ نظامی خود بر توسعه تمدن ملل ترجیح میدهد نفی کرده و مایل است که وسایل مراودات و مخابرات که برای استقلال و تکمیل تمدن هر ملتی لزوم حیاتی دارد به اختیار خود ملت ایران واگذارده شود و ضمنا هم به قدر خسارات وارده به ایران به واسطه قشون دولت تزاری جبران شود؛ لهذا دولت شوروی روسیه موسسات روسی ذیل را بلاعوض به ملکیت قطعی ملت ایران واگذار مینماید.
الف ـ راههای شوسه از انزلی به طهران و از قزوین به همدان با تمام اراضی و ابنیه و اثاثیه متعلق به راههای مذکوره؛
ب ـ خطوط راه آهن از جلفا به تبریز و از صوفیان به دریاچه ارومیه با تمام ابنیه و وسایل نقلیه و متعلقات دیگر؛
ت ـ اسکلهها و انبارهای مال التجاره و کشتیهای بخاری و کرجیها و کلیه وسایل نقلیه در دریاچه ارومیه با تمام متعلقات آنها؛
ث ـ تمام خطوط تلگرافی و تلفونی با تمام متعلقات و ابنیه و اثاثیه که در حدود ایران به توسط دولت سابق تزاری ساخته شدهاست؛
ج ـ بندرانزلی (پر) با انبارهای مال التجاره و کارخانه چراغ برق و سایر ابنیه.
در فصل دوازدهم این قرارداد، دولت شوروی داوطلبانه چنین اظهار می دارد:
«دولت شوروی روسیه پس از آنکه رسما از استفاده از فواید اقتصادی که مبتنی بر تفوق نظامی بوده صرف نظر نمود، اعلان مینماید که علاوه بر آنچه در فصول نه و ده ذکر شد سایر امتیازات نیز که دولت سابق تزاری عنقا برای خود و اتباع خود از دولت ایران گرفته بود از درجه اعتبار ساقط میباشند. دولت شوروی روسیه از زمان امضاء این عهدنامه تمام امتیازات مذکوره را اعم از آنکه به موقع اجرا گذارده شده باشند و تمام اراضی را که به واسطه آن امتیازات تحصیل شدهاند به دولت ایران که نماینده ملت ایران است واگذار مینماید. از اراضی و مایملکی که در ایران متعلق به دولت تزاری سابق بوده محوطه سفارت روس در طهران و در زرگنده با تمام ابنیه و اثاثیه موجود در آنها و همچنین محوطهها و ابنیه و اثاثیه جنرال قونسولگریها و قونسول گریها و ویس قونسول گریهای سابق روسیه در ایران در تصرف روسیه باقی بماند. توضیح آنکه دولت شوروی روسیه از حق اداره کردن قریه زرگنده که متعلق به دولت سابق تزاری بود صرف نظر مینماید».
فصل شانزدهم قرار داد مربوط به ابطال قضاوت کنسولی اتباع روسیه ساکن ایران که در ان حقوق برابر اتباع هر دو کشور در خاک یکدیگر و لغو کاپیتولاسیون و نیز در فصول هیجده،نوزده، بیستم و بیست و یکم، حقوق و استفاده برابر اتباع ایران در امور بازرگانی، ترانزیت کالا، روابط پست و تلگراف و ... می باشد. پیروزی انقلاب اکتبر و استقرار دولت نوبنیاد شوراها به رهبری لنین در همسایگی میهن ما نه تنها موجب ان شد که ایران از خطر اضمحلال کامل سیاسی نجات یابد که از قیود اقتصادی متعددی رهایی یابد. دکتر امیر اعلایی از وزرای سابق می نویسد:
«علاقه ایرانیان به لنین از آن جهت است که این مرد بزرگ نسبت به کشور ما ابراز علاقه کرده و کمک های بزرگی نموده است» و آقای دکتر علی اکبر فیاض، استاد دانشگاه در این باره می گوید:
«ملت ایران خاطره دوستی لنین و کشور او را هرگز فراموش نمی کند؛ زیرا از همان اغاز دست دوستی بطرف ایران دراز کرد و زنجیر های اسارتی را که دولت روسیه تزاری بر دست و پای ما بسته بود از هم گشود».
سخن پایانی
حمایت همه جانبه لنین از انقلاب مشروطیت، مبارزه پیگیر نامبرده علیه ستم روسیه تزاری، دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران، آزاد کردن ایران از کلیه قیودی که استعمار تزاری بر دست و پای مردم ایران گذاشته بود و پشتیبانی از مردم ایران در مبارزه با استعمار انگلیس، او را در صف نزدیکترین یاران صدیق مردم ایران قرار داد؛ شاعران و ادیبان ایران در این دوران او را ستایش کرده و او را فرشته نجات بخش مردم ایران نامیدند.
نام لنین برای مردم ایران نامی است سزاوار احترام
این نوشتار در بسیاری جاها بویژه در زمینه نشانه گذاری ها از سوی اینجانب، ویرایش شده است. ب. الف. بزرگمهر
۲ نظر:
كودكانه كه چه عرض كنم ابلهانه است اگر فكر كنيم لنين براي ايران چنين تصميمي گرفته يا حرفي زده.
او نيز چون ديگر رهبران انقلابهاي ايديولوژيك تنها براي فريب انقلابيون چنين فرمايشاتي را از دهان راندهاند.
از خوشبینی شما در باره لنین متعجبم.
از 1926 که شوستاکویچ 20 ساله بعنوان قرمان هنری خلق پرچم انقلاب و سوسیالیسم را بدوش میکشید مانند بسیاری از سوسیالیست های ما خوشبین بود.استالین از اپرای لیدی مکبت او خوشش نیامد و او ناچار شد سمفونی تمام شده 4 خود را در کشو میزش پنهان کند تا بیش از سی سال بعد اجرا گردد. اشعاری که او در سمفونی های اولیه خود داشت فقط مصالحه ای بود برای کسب رضایت قدرتمندان جهت اجرای کارهایش. در سال 1934 حتی قبل از تصفیه های استالین دیگر نظر او در باره دنیا عوض شده بود. تا پایان عمر مجبور بود هنر خود را هوشیارانه در لفافه های پیچیده پنهان کند تا اغیار اورا نکشند و هنرش را ممنوع نکنند. حتی چندین بار معذرت خواست و در موسیقی اش عکس آنکار را کرد.
سمفونی 4 در سال 1968 برای اولین بار اجرا شد پس از سمفونی 8 و حتی 9. دهها سال گذشت تا متفکرین جهان مانند شاگردان خود او مثل رودولف بارشای پرده از روی نقابهای متعددی که بر کار های او گسترده بودند برداشتند. او آخرین سمفونی سرای بزرگ قرن بیستم است و اگر میخواهید بدانید از چه میگوید میبایستی یک عمر با او باشید. کتابی است بی پایان. سویتی که بر اشعار میکل آنژ بواناروتی سروده یا سمفنی 13 را بنگرید با اشعار یو گنی یو توشنکو که حتی در زمان خروشچف برای او درد سر آفرید.
در یکی از موسیقیهایش در پیری با سرخوردگی زمزمه میکند:
زمانی فکر میکردم که دیگر سرباز روسی کودک روسی را نخوهد کشت. و سیب کافی برای همه خواهد بود. از هزاران نکته کشف شده یکی اینست:
زمانی که دیمیتری شوستاکویچ کودک بود شاید 1912-1910 از پنجره خانه خویش در سنکت پترزبورک ناآرامی های شهر را مشاهده میکرد. دید که در میان هیاهو پسربچه ای بطرف مغازه خواروبار فروشی رفت و از آنجا سیبی ربود و مشغول خوردن آن شد. در همین آن یک سرباز روسی سوار بر اسب رسید و در حال تاخت با یک ضربه شمشیر پسر بچه را کشت.
شوستاکویچ تمام عمر علنا از سوسیالیسم دفاع کرد. لکن شما سمفونی دو او را ماخذ قرار ندهید بلکه سمفونی 8 و 9 . 13و مهمتر از همه کوارتت های اورا. او در واقع در تمام کارهایش دارد با سیستم دیکتاتوری تسویه حساب میکند.
در انتها شوستاکویچ تبدیل شد به شخصیتی بسیار کمیاب مانند ساخاروف. اگر روسها چنین افراد معدودی نداشتند الا الابد در ننگ بودند. او بود وجدان روسیه مانند حافظ، مانند مارتین لوتر مانند منصور حلاج.
شما به جهت این کلک های سیاسی و کلک های لنین فریب نخورید.ریشه فلاکت ها اوبود. او بنائی را پی ریخت که در آن 40 میلیون نفر کشته میتوانستند شدن. خود او هم در قتل عامها بی سهم نبود.
لنین، استالین، برژنیف ننگ شوروی هستند و ننگ بشریت. همچون چنگیزو تیمور و مائو و پول پوت و هیتلر.
ارسال یک نظر