کودکی در ميدان جنگ متولد می شود،
سرباز جوانی کشته می شود،
و زنی در غم و شادی می گريد.
"چه موقع دوباره در صلح و آرامش زندگی
خواهيم کرد؟"
کودکی در سرزمينی که بادهای وحشی می وزند،
متولد می شود،
در کشوری که از جنوب تا شمال ويران شده است،
و خانواده هايی که هر روز در حال گريزند،
چه موقع دوباره وطنمان را خواهيم ديد؟
چه موقع اين حقيقت ساده را درمی يابيم
که تنها چيز ارزشمند اين است که:
"زندگی يک کودک از جنگ مهم تراست،
زندگی يک کودک از مرز مهمتر است!"
کودکی در آفتاب سوزان صحرا متولد می شود،
زندگی کوچک او تازه آغاز شده است
و مادری که برای فرزند گرسنه اش می گريد
"چه موقع می توانم دوباره فرزندم را سير
کنم؟ "
کودکی در يک خانه معمولی متولد می شود
شرق يا غرب، می تواند هر کسی باشد
اما همه می خواهيم بدانيم که:
"آيا فرزند من تا رسيدن روز زنده می ماند؟ "
چه موقع می توانيم اين حقيقت ساده را دريابيم که
تنها چيز ارزشمند اين است که:
"زندگی يک کودک از جنگ مهم تراست،
زندگی يک کودک از مرز مهمتر است،
زندگی يک کودک تنها يک طپش از ابديت
است!"
بايد ايمان بياوريم،
به خاطر انسانيت
بايد ايمان بياوريم ...
سروده ی کريس دی بِرگ )آهنگساز و خواننده ايرلندی)
برگردان: پيمان مُعَظّمی
برگرفته از ماهنامه «کازیوه» (سپیده دم)، شماره دوم، آبان ماه ۱۳۸۹، نشریه جمعی از هواداران حزب توده ایران در کردستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر