«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

بهار می شود


یکی دو روز دﻳﮕﺮ از ﭘﮕﺎه
ﭼﻮ ﭼﺸﻢ ﺑﺎز می کنی
زﻣﺎﻧﻪ زﻳﺮ و رو
زﻣﻴﻨﻪ ﭘﺮﻧﮕﺎر می ﺷﻮد

زﻣﻴﻦ ﺷﻜﺎف می ﺧﻮرد

ﺑﻪ دﺷﺖ ﺳﺒﺰه می زﻧﺪ

ﻫﺮ آن ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد زﻳﺮﺧﺎك
ﻫﺮ آن ﭼﻪ ﺧﻔﺘﻪ ﺑﻮد زﻳﺮ ﺑﺮف
ﺟﻮان و ﺷﺴﺘﻪ رﻓﺘﻪ آﺷﻜﺎر می ﺷﻮد

ﺑﻪ ﺗﺎج ﻛﻮه
ز ﮔﺮمی ﻧﮕﺎه آﻓﺘﺎب
ﺑﻠﻮر ﺑﺮف آب می ﺷﻮد
دﻫﺎن دره ﻫﺎ ﭘﺮاز ﺳﺮود ﭼﺸﻤﻪ ﺳﺎر می ﺷﻮد

ﻧﺴﻴﻢ ﻫﺮزه ﭘﻮ
ﺑﻪ روی ﻻﻟﻪ ﻫﺎی ﻛﻮه
ﻛﻨﺎر ﻻﻧﻪ ﻫﺎی ﻛﺒﻚ
ﻓﺮاز ﺧﺎرﻫﺎی ﻫﻔﺖ رﻧﮓ
ﻧﻔﺲ زﻧﺎن و ﺧﺴﺘﻪ می رﺳﺪ
ﻏﺮﻳﻖ ﻣﻮج ﻛﺸﺘﺰار می ﺷﻮد

در آﺳﻤﺎن
ﮔﺮوه ﮔﻠﻪ ﻫﺎی اﺑﺮ
ز ﻫﺮ ﻛﻨﺎره می رﺳﺪ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺮاﻧﻪ می دود
ﺑﻪ روی ﺟﻠﮕﻪ ﻫﺎ ﻏﺒﺎر می ﺷﻮد

دراﻳﻦ ﺑﻬﺎر ... آه
ﭼﻪ ﻳﺎدﻫﺎ
ﭼﻪ ﺣﺮف ﻫﺎی ﻧﺎﺗﻤﺎم
دل ﭘﺮ آرزو
ﭼﻮ ﺷﺎخ ﭘﺮﺷﻜﻮﻓﻪ ﺑﺎردار می ﺷﻮد

ﻧﮕﺎر ﻣﻦ
اﻣﻴﺪ ﻧﻮﺑﻬﺎر ﻣﻦ
لبی ﺑﻪ ﺧﻨﺪه ﺑﺎز ﻛﻦ
ﺑﺒﻴﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ از گلی
ﺧﺰان ﺑﺎغ ﻣﺎ ﺑﻬﺎر می ﺷﻮد
                                            
زنده یاد ﺳﻴﺎوش ﻛﺴﺮایی

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!