هادی خرسندی به مناسبت پیام نوروزی باراک اوباما، طنزی درخور و زیبا سروده است. این سروده، آنچنان بجا و بهنگام بود که آه از نهاد برخی جاخوش نمودگان و قلم به مزدان ایرانی تبار برآورد. یکی از آنها، در نوشته ای درج شده در یکی از تارنگاشت های تجارتی پربیننده، پس از مقدمه چینی ای دراز، سرانجام چنین می گوید:
«البته من دقيقا می دانم و می فهمم که شما چه می خواهيد بگوييد. می دانم و می فهمم که قصدتان اهانت به شخص نيست و تندی و بل که پرخاش به سيستمی ست که به خاطر پول، دست به هر کاری ـ حتی به مسلخ بردن انسان ها و حقوق بشر ـ می زند. می دانم و می فهمم که سخنان شما ريشه در خون های به ناحق ريخته شده ی زنان و مردان و کودکان در افغانستان و جاهای ديگر دنيا دارد و وقتی شعر شما را می خوانم تصوير سرباز امريکايی که سر بچه ی کشته شده ی افغان را مثل بُزِ شکار کرده بالا گرفته پيش چشم ام می آيد. ولی اين را هم در نظر می گيرم که شعرخوانی اوباما، نام بردن او از بانوی بزرگ شعر و آزادی ايران سيمين بهبهانی، نام بردن او از نسرين ستوده و ديگر زندانيان سياسی، کاری ست که در تاريخ ديپلماسی جهانی کم سابقه بوده و به ما به عنوان ايرانيانی که در بی پناهی مطلق در حال دست و پا زدن در چنگال ديو استبداد هستيم نيرو و انرژی و شخصيت می دهد. همان چيزهايی را می دهد که خانم بهبهانی در گفتارشان و تشکرشان از اوباما به آن ها اشاره کردند.»*
آن چیزهایی را که در بالا نوشته، دیگر همه ی مردم جهان می دانند و بسیاری آن را با پوست و گوشت و خون خود آزموده اند؛ آن "بانوی بزرگ" هم که نمی دانم کدام کودنی چنین عنوانی برایش دست و پا کرده و سرِ زبان ها انداخته، شعر خوب می سراید؛ ولی از سیاست چیز چندانی سر در نمی آورد. اگر من جای او بودم، به آن صورتک امپریالیسم، اعتراض می کردم که چرا از سروده ام در سخنرانی ات سود برده ای!
اکنون، این آقای به گفته ی خود «دِمُده»، بی گفتگو انتظار دارد به خاطر «این کار کم سابقه در تاریخ دیپلماسی جهانی» که به وی و کسانی چون او ـ و نه ایرانیان آگاه و رزمنده برای حقوق خود ـ نيرو و انرژی و شخصيت می دهد، یک جایزه ی جهانی دیگر، مثلا زیرعنوان «جایزه مبارزه با دیو استبداد» برای «باراک حسین» دست و پا شود.
هادی جان!
به عنوان یک ایرانی از سروده ی شما سپاسگزارم و آن را ارج می نهم.
ب. الف. بزرگمهر سوم فروردین ماه ۱۳۹۰
* هادی عزيز عيدیات دردناک بود، ف. م. سخن،
***
در پاسخ شعرخوانی اوباما
هادی خرسندی
باراک اوباما در پيام نوروزی خود برای ايرانيان، به سيمين بهبهانی اشاره کرد و ترجمه ی بخشی از شعر «دوباره ميسازمت وطن ـ اگرچه با خشت جان خويش ...» را خواند.
دوباره زر زر نکن باراک - برو به دنبال کار خويش
پيام نوروزی ترا - زدم به گل منارِ خويش!
پيام نوروزی ترا - زدم به گل منارِ خويش!
دوباره دلخوشکنک شدی - برای يک عده ساده لوح
که چرت و پرت ترا کنند - تريد آبدوغ خيارِ خويش
که چرت و پرت ترا کنند - تريد آبدوغ خيارِ خويش
دوباره خالی نبند عمو - مگر کجائی تمام سال؟
که روز عيد ميرسی ز راه - به ما رسانی شعارِ خويش
که روز عيد ميرسی ز راه - به ما رسانی شعارِ خويش
که داده مأموريت به تو - که «پيک نوروز» ما شوی؟
تو نفت ميخواهی و غمی - نباشدت جز دلارِ خويش
تو نفت ميخواهی و غمی - نباشدت جز دلارِ خويش
نه حمله ای کن به خاک ما - نه از خلايق دفاع کن
که ما بدون تو قادريم - به حفظ شهر و ديارِ خويش
که ما بدون تو قادريم - به حفظ شهر و ديارِ خويش
شريک دزدی تمام سال - رفيق نوروز قافله
دو-دوزه-بازِ سياستی – موفقی در قمارِ خويش
دو-دوزه-بازِ سياستی – موفقی در قمارِ خويش
اگرچه شعرم شود غلط - ز حيث لفظی، گرامری
ولی تو ای مرد مهربان - برو درش را بذارِ خويش!
ولی تو ای مرد مهربان - برو درش را بذارِ خويش!
بیت پایانی به نظرم اینگونه درست می شود و از «حیث لفظی، گرامری» هم بهتر است:
ولی تو ای مرد مهربان - برو درش را بذار و بمال به ریش خويش!
ب. الف. بزرگمهر
***
سروده دیگری از هادی خرسندی در این باب
اوباما و همسر مش حسن
مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد! ....
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد! ....
نسخه تکميل شده:
مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!
پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد
همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد
تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار
روی آرای همان مردم آنجا آمد
روی آرای همان مردم آنجا آمد
چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد
گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد
یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟
کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد
آنچنان ذوقزده آمده ای، پنداری
که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد
که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد
رفع تبعیض نژادی خبری شیرین بود
که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد
که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد
لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد
این سیاهیست که با پول سفیدان جهان
پی افزایش سرمایه به سودا آمد
پی افزایش سرمایه به سودا آمد
»آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»*
فرصتش ده که ببینی پی یغما آمد
همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید
این یکی از پی نو کردن لولا آمد
این یکی از پی نو کردن لولا آمد
چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد
به طرفدار محمد مگرش رحم آید
اینکه با همرهی امت موسا آمد
اینکه با همرهی امت موسا آمد
همسر مشدی حسن گفت «اوبامازدگی«
میکروبش از نفس خاتمی ما آمد
میکروبش از نفس خاتمی ما آمد
نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!
-------------------------------
*مصراع از حافظ.
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!
-------------------------------
*مصراع از حافظ.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر