«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

بوزینگان تازی همه چیز را به باد خواهند داد!


گروهی که می پندارند خون پاک آریایی در رگ هایشان جریان دارد، برایم در ای ـ میلی از آن میان نوشته اند:
«متاسفانه آنقدر دولت ایران دست روی دست گذاشت و به شعار دادن در این مورد (آن هم فقط در رسانه های داخلی) بسنده کرد، تا سرانجام در بسیاری از نقشه های بین المللی نام Persian Gulf به Arabian Gulf تغییر پیدا کرد و اگر به همین منوال پیش برود در آینده ی نزدیک خلیج فارس به طور رسمی و قانونی به خلیج عربی تغییر نام خواهد داد. البته این پایان ماجرا نیست، اگر خلیج فارس رسما به خلیج عربی تغییر نام دهد، جزایر سه گانه ی خلیج فارس که جزوی از خاک ایران هستند و نزدیک امارات، باید قانونا از ایران جدا شده و جزوی از خاک امارات شوند. حتما دورادور چیزهایی درمورد پیوستن این سه جزیره به امارات و بحث هایی در این زمینه میان دولت ایران و دولت امارات به گوشتان خورده است.
...
در دنیای امروز چیزی که از دست رفت دیگر بازستاندنی نیست.

در همین راستا، سایت بزرگ google برنامه ای ترتیب داده تا با رای گیری از کاربران اینترنتی  به دعواها خاتمه دهد و نام نهایی را برای این خلیج رای گیری کند تا درgooglemap تثبیت شود. متاسفانه سهم ما بیش از هشتاد درصد بود که در چند ماه گذشته به هفتاد درصد کاهش پیدا کرده است. میدانم انسان برای آنچه که مالک واقعی آن است رای نمیدهد، اما سرنوشتی است رقم خورده برای این خانه! سرنوشتی که غریبه رقم نزد که پدرو مادرانمان رقم زدند! کداممان می پسندد فردا فرزندش همین حرف را در حق اش بزند؟!

به امید فردایی که خانه ی پدری  بار دگر سایه ی پدری دلسوز را بر سر خود ببیند...»

کاری به این ندارم که این «قوم پاک آریایی» که می پندارم از کوهستان های سر به فلک کشیده بختیاری* راهی «لوس آنجلس» (فرشتگان لوس و نازنازی) یا جایی آن دور و برها شده اند، آرزوی پدری دلسوز (بخوان: پادشاهی آریامهری) در سر دارند؛ ولی از این آرزویشان که بگذریم، سخنان چندان بدی هم نگفته اند. پشنهاد خوبی هم داده اند:
به این پیوند (لینک) google سری بزنیم و به کنداب (خلیج) پارس رای بدهیم:

با خود می اندیشم:
«... اگر به همین منوال پیش برود و بوزینگان تازی تبار بازهم چند گاهی بیشتر بتوانند مانند دوالپا بر گرده مردم میهن مان سوار باشند، باید روزی را بیوسید (منتظر بود) که برای گواهی ایرانی بودن مان هم ناچار به رای دادن شویم؛ تازه باید امیدوار باشیم که کار به پژوهش و آزمون های ژنتیکی نکشد؛ چون در آن صورت روشن نیست که نتیجه چندان دلخواهی از آب در بیاید!

کمی به تاریخمان باریک شوید، همه چیز را درخواهید یافت. اینهمه عرب و مغول و تاتار و ترکان آسیای میانه و سلجوق و غزنوی و قاجار که تنها برای هواخوری به ایران نیامده بودند و به این واپسین گروه (باید بگویم: سلسله) آن اندازه خوش گذشته بود که سرسره سواری هم می کردند؛ البته زنانشان از بالا سر می خوردند و خودشان در پایین ... پرچم ایران را با نقش شیر و شمشیر برافراشته نگاه می داشتند!

تازه من از کنار تخم و ترکه «ائمه ی اطهار» ـ ناچارم به عربی بنویسم چون اینگونه مقدس تر است. پارسی ترش می شود: امامان پاکیزه ـ گذشتم. اگر حساب تصاعدی سرتان می شود، مضرب های دوازده را با درنظر گرفتن گرایش نبوی همه ی آنها که مانند پیامبر اسلام ـ خدا روانش را در بهشت قرین رحمت و جسمش را با حوریان محشور سازد ـ بسیار به زن و بویژه زنان سپید و خوشگل و تودل بروی ایرانی علاقمند بودند، به پندار آورید؛ بهتر دستگیرتان می شود!

هنوز هم خودتان را «قوم پاک آریا» بشمار می آورید؟ باور کنید در «دنیای دیروز ...» هم اینگونه بود!

ب. الف. بزرگمهر         ۲۸ اسپند ماه ۱۳۸۹

برجسته نمایی ها از اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر

*  بازماندگان این «قوم پاک» را در دوردست ترین کوهستان های بختیاری در میان سیاه چادرهایی بسیار پراکنده به چشم دیده ام: درشت اندام و نتراشیده نخراشیده که در میانشان آدم هایی با چشم های آبی و موهای بلوطی نیز دیده می شود. برخی شان هنوز اتومبیل و وسایل نقلیه موتوری را نمی شناسند. با راهزنی (گوسپند و ... و ... دزدی) روزگار می گذرانند و واژه های رایج عربی پارسی شده چون «معدن» را در نمی یابند و اگر بجای آن ناچار شوی «گنج» بکار بری، باید منتظر باشی که به سراغت بیایند ... و اگر جان سالم بدر بردی باید کلاهت را به هوا بیندازی!  

این منطقه، تنها منطقه ای از ایران است که سپاهیان عربی ـ اسلامی هرگز نتوانستند به آن دست یابند و لرهای بختیاری به آن می بالند.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!