«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

روز اول ماه مِه، روز جهانی کارگر است و چوب هم لای چرخش نمی رود!


پیشکش به کارگران رزمنده ی میهنم
برایم از آن سوی اقیانوس اطلس نوشته است:
«روز پنجشنبه، هفتم آوریل ۲۰۱۱، مجلس اُنتاریو طرح پیشنهادی مرا با عنوان ”اول ماه مه، روز پزشکان در اُنتاریو“ تصویب و اعلام نمود. 

روز اول ماه مِه بویژه به این انگیزه به عنوان ”روز پزشکان“ برگزیده شد که زادروز نخستین زن پزشک در کانادا: دکتر اِمیلی اِستو است.

در کانادا هیچ حوزه ی قضایی برای وضع قانون یا اعلام روزی برای هرگونه قدردانی از پزشکان وجود ندارد. اُنتاریو، نخستین است؛ و از من بخاطر پیشنهاد تصویب چنین قانونی در مجلس اُنتاریو قدردانی شد ...»*

این بماند که از آن سوی جهان کسی برای آدم نامه بفرستد! بیخود نیست، می گویند: «دهکده جهانی»! راستی، راستی، جهان خیلی کوچولو شده و هنوز خوشبختیم که همدیگر را نمی خوریم. راه حلش را پیدا کرده اند: «فردگرایی» یا به گفته ی اینها: «ایندوویدوآلیسم»! درست مانند عنکبوت، هرکس برای خودش تار کوچک یا بزرگی تنیده و مرزبندی میان تارهای هر عنکبوت با عنکبوت دیگر نیز با دقت هندسی بیمانندی تنظیم شده است. هیچکس هم حق ندارد، بدون اجازه ی آن یکی، حتی لنگش را برای خستگی درکردن کمی آنورتر دراز کند؛ حتا اگر لنگش کمی دراز باشد و تارش کمی کوچک تر نسبت به دیگران. چشمش کور! می بایستی زحمت بیش تری می کشید؛ مگس و پشه ی بیشتری شکار می کرد تا تار بزرگ تری برای خودش درست کند؛ بیخود هم نیست که این جانور زشت و ترسناک، بیش از هر جانور دیگری همه جا از خط استوا گرفته تا قطب، روی زمین، روی آب و حتا زیرِ آب هم تخم و ترکه کرده و نژاد خود را پرورانده است! تنها فصل جفتگیری یک کمی از «فردگرایی» شان کم می کنند و یاد هم می افتند؛ گرچه بیشتر آدم ها هم تنها هنگام نیاز به یاد دیگری می افتند و نیازهایشان هم تنها به جفتگیری محدود نمی شود و برایشان گاهی به کارهایی تن در می دهند که فرشتگان خدا نیز می گریند! البته، از عنکبوت ها، بویژه جنس ماده شان، کمی هنوز بافرهنگ ترند و پس از جفتگیری، جنس نر بیچاره را ـ لابد به عنوان غذایی مُقوّی برای جفتگیری بعدی ـ نمی خورند! ولی منظورم این سخنان "حکیمانه" نبود؛ از موضوع پرت افتادم.

با خود می اندیشم:
کار این آقای ایرانی تبار که حتما در آن «مجلس»، نماینده ی گروهی از ایرانیان و ایرانی تباران از میهن در رفته است را دو گونه می توان تعبیر و تفسیر نمود:
یا چون وی بسیار به «روز جهانی کارگر» دلبستگی دارد، اینگونه خواسته اند بر اهمیت آن بیفزایند و پزشکان را نیز کارگر جا بزنند؛ گرچه در نامه شان چنین چیزی دیده نمی شود. ولی کسی چه می داند؛ اصل بر اعتماد میان آدم هاست. حتما نیت شان پاک بوده است. هیچ اشکالی هم ندارد. هنگامی که «خدا هم کارگر بوده ...»** پزشکان هم می توانند کارگر باشند! ولی من چون آدم بدبینی هستم، به گونه ی دوم تعبیر و تفسیر بیشتر گرایش دارم. نمونه ای از آن را در زیر می آورم.

توی این «خراب شده» ای که من بیست سالی است به سر می برم ـ دانسته نمی نویسم: زندگی می کنم ـ درست روز پیش از «روز جهانی کارگر»، یعنی ۳۰ آوریل هر سال را به عنوان «روز شهبانو» یا به گفته ی کهن سال ترها «روز ملکه» برگزیده اند. در این روز از سوی انجمنی که وابسته به خاندان پادشاهی است و در همه ی شهرداری های این کشور کوچک هم نفوذ دارد، جشن و سرور همگانی برپا می شود؛ بازار مکاره در بسیاری جاها براه می افتد؛ برخی جاها غذا و شیرینی مجانی پخش می کنند؛ بلیط اتوبوس و قطار مجانی است و ... برای بسیاری آدم های کم درآمد که شمارشان در این کشور کم نیست، بخت خوبی است که به آمستردام سری بزنند، آبجویی ارزان بخورند و سیر و سیاحتی کنند ... سخن کوتاه: همه جور کلکی زده می شود تا حتا پیرزن ها و پیرمردها را از خانه بیرون بکشند و برای این کار کلی پول هزینه می کنند که به همه خوش بگذرد و با خاطره ای خوب از یک روز خوب به خانه هایشان برگردند و به روز پس از آن چندان نیندیشند!

«شهبانو» یا «ملکه»، هر سال در این روز از پیش یکی از شهرها یا روستاها را ـ البته بیشتر آنجاهایی که طرفدار بیشتر دارد ـ برمی گزیند و با کلاهی نو، ویژه این روز، به "میان مردم" می رود و با حفظ فاصله ـ دستی برای کسانی که بیشترشان از اعضای همان انجمن وابسته به خاندان پادشاهی هستند و جامه هایی به رنگ نارنجی تند و زننده به تن و گاه کلاه های پر دار بامزه به سر دارند، تکان می دهد؛ کودکان گروه کُر، سرود «ملکه جاودان» می خوانند؛ گل از گل «ملکه» شکفته می شود که مردم دوستش دارند ... گرچه، چند سالی است که بیشتر مردم حتا دل و دماغ بیرون آمدن در این روز را ندارند و خانواده ی پادشاهی هم کمی دست و بالش را جمع تر کرده است ... بازهم از موضوع دور شدم.

این روز را برای این جشن می گیرند که «زادروز ملکه» است؛ ولی نه زادروز ملکه ی کنونی آن که زادروز ملکه ی پیشین، یعنی مادر ملکه ی کنونی که هنوز راهی بهشت نشده و در قصری ویژه ی خودش در جایی کمی دور از هیاهوی شهرها زندگی می کند!

تاکنون از آدم های گوناگون (همکار پیشین، همسایه یا آدم های توی کوچه و خیابان) پرسیده ام:
«۳۰ آوریل که زادروز این ملکه نیست؛ چرا پس از سی چهل سال هنوز هم در این روز این جشن برگزار می شود؟ همه شان یک پاسخ داده اند:
«برای اینکه هوا گرم تر و امکان بارندگی کم تر است. برای همین تصمیم گرفته اند که این روز را همینگونه بگذارند، باشد و خود ملکه ی کنونی هم خرسند است ...» و اگر ازشان بپرسی:
اینجا که هوایش حساب و کتاب درست و حسابی ندارد و گاهی توی تابستان هم برف می آید یا هفته ها بارانی است و برعکس توی زمستان ...» شانه هایشان را بالا می اندازند. تنها یکبار، یکی از همکاران پیشینم که آدم کنجکاوی بود و همه ی مدیرها و رییس های اداره هم دل خونی ازش داشتند، برایم گفته بود:
«ملکه پیشین گویا یک تا دو هفته پیش از این تاریخ پا به جهان گذاشته بوده و زادروزش را پنهان نگهداشتند تا آن را در ۳۰ آوریل اعلام کنند ...» و بعد زُل زُل توی چشم هایم نگاه می کند که دیگر دلیلش را نپرسم و من هم نپرسیدم؛ چون به تجربه دستم آمده است که همه ی آنها اینگونه مواقع شانه هایشان را بالا می اندازند! ولی، آنچه می بایست دستگیرم می شد، شده بود.

توی این کشور کوچولو، همه کاری کرده اند و می کنند تا کسی به «اول ماه مِه» نیندیشد. برخلاف بسیاری کشورها که این روز، تعطیل رسمی است ـ و این نشاندهنده ی نیروی طبقه ی کارگر آنهاست ـ در این کشور، اول ماه مِه همه باید سرِ کار بروند و برای کسانی که این روز را دانسته مرخصی می گیرند یا به بهانه ای دیگر سر کار نمی روند، حساب ویژه ای باز می کنند؛ منظورم حساب بانکی و این جور چیزها نیست؛ به زبان پیر و پاتال های خودمان، برایش «چوب خط» می زنند.

اکنون، من مانده ام و نامه ی این آقای نماینده ی مجلس! می خواستم، همین چیزها را به انگلیسی برایش بنویسم. دیدم هم انگلیسی اش را خراب می کنم و هم شیرینی پارسی اش ـ زبان پارسی را می گویم، نه نوشته ی خودم ـ با چیزهای دیگری قاتی خواهد شد. ولی به هر رو، نبوغ این ایرانی هم مانند بسیاری دیگر از ایرانیان، مانند روز روشن است:
بگردی، بگردی و کشف کنی که زادروز نخستین پزشک زن در کانادا، روز اول ماه مه است و آن را به مجلس آنجا پیشنهاد کنی! با یک تیر دو نشان؟ نه. اگر بشمرید، شمار نشان هایی که زده، بیشتر از دو تاست. آخرین نشانی که زده، همین است که یک آدمی، اینور اقیانوس سبب نامدار شدن بیشتر وی می شود! با همه اینها، یک چیز هم برای من و همه ی کارگران ایران و جهان روشن است:
روز اول ماه مِه، روز جهانی کارگر است و چوب هم لای چرخش نمی رود!

بد نبود اگر یکی از دوستانی که این نوشته را می خواند و انگلیسی را نیز خوب بلد است (یعنی مانند بلبل چهچه می زند) آن را به این زبان برمی گرداند و برای آقای نماینده ی مجلس می فرستاد؛ چون ممکن است دانش پارسی وی نم کشیده باشد.  نشانی ای ـ میل وی در آن پایین دیده می شود

یک پرسش هم از ایشان داشتم:
آیا قدردانی شان از کار شما خشک و خالی بود؟ یا ...؟

ب. الف. بزرگمهر       ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۰

*
Dear friends:

On Thursday April 7, 2011, the Ontario Legislature unanimously passed my Motion and proclaimed May 1st as Doctor's Day in Ontario.  

The date of May 1st was specifically chosen as Doctor's Day in Ontario because it is the birthday of the first female physician in Canada, Dr. Emily Stowe

There is no Canadian jurisdiction which have legislation or proclamation of any type of Doctor's Appreciation Day.  Ontario is the first, and I was honoured to bring this Motion to the Ontario Legislature.

You may read the deatils in the attached New Release.

Regards,

Reza
____________________________
Reza Moridi, MPP (Richmond Hill)


Community Office
9891 Yonge Street
Richmond Hill, ON
Canada, L4C 1V1 
Tel: 905-884 8080
Fax: 905-884 1040
** از یکی از سخنرانی های خمینی به مناسبت روز جهانی کارگر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!