«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

«گاوِ» ما هر از گاهی شیر می دهد!


برایم نوشته بود:
«... از قافله به حرکت افتاده جدا و عقب نباید بود»* و من هرچه گشتم، حرکتی نو به سوی افقی روشن از «قافله» ندیدم؛ همان داستان پیشین؛ همان سردرگمی و البته نشانه های بن بست بیش از پیش و به هم ریختگی بیشتر که تنها دامن آنها را نمی گیرد. این روزها، بسیاری دچار این بن بست و  به هم ریختگی ها شده اند؛ از «کله مکعبی» های ناجوانمرد و نادان گرفته تا «ولی امر مسلمین» و «نماینده خدا در ایران» که نمی داند آیا هنگام نمایان شدن «آقا امام زمان» فرا رسیده یا نه؟! و دولتمدارانش که به پندار خود، «سوراخ دعا»ی «اسلام ایرانی» را در کوچه ی بن بست سیاسی یافته و همگی با هم برای فرو کردن انگشت خود در آن و گشاد نمودنش با همدیگر به رقابت برخاسته اند تا شاید دستکم سرِ «گاو» را از آن رد کنند! ولی، «گاو» ما که از جنس دیگری است، پس از سال ها، هر از گاهی شیر می دهد. شیری آغشته به ویروس «دمکراسی» و "آزادیخواهی" نولیبرالیسم. خبری که هنوز چندان شادی بخش نیست. شاید دستان «شیردوش» آلوده است؟! بیچاره باید مدتی جان بکند، بدوشد و بدوشد تا چکه ای شیر، بیرون تراود. سرِ «گاو» ما هنوز در همان آخور پیشین است و مزه ی علفِ کهنه ی «نولیبرالیسم» به دهانش بیشتر خوش می آید تا علف تازه ای که مردم زحمتکش جلویش می گیرند. این هم فرآورده ی آن، پس از سالها بی شیری:
کمی شیر آلوده که نه تنها نوزادی را نیز سیراب نمی کند که وی را بیمار نیز می نماید!

***

به دلیل ها و انگیزه هایی روشن، تاکنون نخواسته ام نوشته های درج شده در «نامه مردم»، ارگان مرکزی حزب توده ایران را آنگونه که باید و شاید نقد کنم؛ بیشتر از بیم «گُرگان» یا «نخاله» هایی خودفروخته که همیشه در آن دور و بر می پلکند و در کمین نشسته اند! تنها، هر از گاهی، گوشزدی کوتاه و بیشتر نارسا به جُستاری، بی هیچ موشکافی درخور و بایسته. اکنون نیز همچنان نمی خواهم به نوشتارهای همچنان سردرگم درج شده در «نامه مردم» که به تازگی با پرگویی های دانشمند مآبانه نیز آراسته شده، بپردازم. گاه ناچار شده ام، واماندگی و سترون بودن سیاستی را که نه بر بنیاد درونمایه و ماهیت روندها و فرایندهای سیاسی ـ اجتماعی که بیشتر برپایه ی شکل و ساختار رژیم حاکم بر جمهوری اسلامی بنا شده، با آوردن نمونه هایی از «راست» که چگونه حتا بخوبی از مفهوم های ساخته و پرداخته چپ به سود خود بهره می گیرند، نشان دهم؛ ولی کو آن چشم بینا یا گوش شنوا؟! و صد البته جای شگفتی نیست:
«از کوزه همان برون تراود که در اوست». می توان از کسانی که تنها دستی از دور بر آتش دارند، انتظار داشت تا نیازهای روز و آینده ی کارگران و زحمتکشان را دریابند و به آنها پاسخ دهند؟ می توان از سازمان یا حزبی که انباشته از روشنفکران خرده بورژواست و بخش عمده ای از آن به زندگی در «دمکراسی سرمایه داری» خو گرفته، انتظار در پیش گرفتن سیاستی پرولتری داشت؟! تجربه می گوید: نه! چنین انتظاری بیهوده و بیجاست.

با رویدادهایی که در پی بن بست سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی، زمینه های سرنگونی «رژیم ولایت فقیه» را از هرباره فراهم نموده و می رود تا با دستیاری «شیطان بزرگ» تومار این رژیم ضد ایرانی، ضدخلقی، ضد توده ی کار و زحمت  و ضد انقلابی را درهم پیچد، دیگر چه دستاویزی برجای خواهد ماند؟

ترس آن دارم که شیر «گاو»مان خشک شود!

ب. الف. بزرگمهر      ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۰

* از یک ای ـ میل دریافت شده از سوی کسی که سرانجام به «قافله» پیوسته است.

گاه در جهان پندار می بینمش که در پیِ استری چموش، لگدزن و بدبو، هِن هِن کنان و لنگ لنگان در حرکت است!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!