● به آزاده جان سلیمانی
مار ها تب می کنند
و چشم های رُعب آور و سرخشان برق می زند،
به گاهی که با جفتشان کلاف می شوند
با تمامی ی خونسردی شان
و پرندگان!
در لانه ای که پناهگاه باد است و زایشگاه پرواز،
و گلوی پرنده باد می کند از غُصه ی سقوط،
پناه جوجه ها می شوند
با تمامی ی بی پناهی ی شان
ماهی ها آواز می خوانند
با تمامی ی سکوتشان
ماهی های کوچکِ رقصان
حتی
گاه می گریند
با تمامی ی شادی ی شان
اما انسان!
تا زیبا نشده از دلدادگی
مشتش بسته می ماند!
خسرو باقرپور
برگرفته از «اخبار روز»
مار ها تب می کنند
و چشم های رُعب آور و سرخشان برق می زند،
به گاهی که با جفتشان کلاف می شوند
با تمامی ی خونسردی شان
و پرندگان!
در لانه ای که پناهگاه باد است و زایشگاه پرواز،
و گلوی پرنده باد می کند از غُصه ی سقوط،
پناه جوجه ها می شوند
با تمامی ی بی پناهی ی شان
ماهی ها آواز می خوانند
با تمامی ی سکوتشان
ماهی های کوچکِ رقصان
حتی
گاه می گریند
با تمامی ی شادی ی شان
اما انسان!
تا زیبا نشده از دلدادگی
مشتش بسته می ماند!
خسرو باقرپور
برگرفته از «اخبار روز»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر