افسوس
درزیرچشم ما
خیل خزندگان موذی
این زالوان نفت مکنده
این مار خوردگان ِ افعی شده همه
این هفت خطان ِ «حامی آزادی»
اینان که دم زنند به نیرنگ
هر لحظه از حقوق بشر
درزیرچشم ما
خیل خزندگان موذی
این زالوان نفت مکنده
این مار خوردگان ِ افعی شده همه
این هفت خطان ِ «حامی آزادی»
اینان که دم زنند به نیرنگ
هر لحظه از حقوق بشر
درکمال ِ شر !
آخر
کمر به قتل تو بستند
شریانهای تو گشودند
شیرازه ات ز هم گستند
راهت به نیمه راه بریدند
خاک ترا
آخر
کمر به قتل تو بستند
شریانهای تو گشودند
شیرازه ات ز هم گستند
راهت به نیمه راه بریدند
خاک ترا
به توبره کشیدند
با این همه ولی
دستی برون نیامد
با این همه ولی
دستی برون نیامد
ازآستین کس
نز اژدهای زرد فرو مانده در لجن
نز خرس قطبی به حیل گشته مستقر ...
ما خام ماندگان
سر برده زیر برف
چون کبک ساده لوح
دل کرده خوش به این که بهاران تازه ای
در حال زادن است،
غافل از این که بستن بیهوده دل به خس
هستی خود به گونه ای
نز اژدهای زرد فرو مانده در لجن
نز خرس قطبی به حیل گشته مستقر ...
ما خام ماندگان
سر برده زیر برف
چون کبک ساده لوح
دل کرده خوش به این که بهاران تازه ای
در حال زادن است،
غافل از این که بستن بیهوده دل به خس
هستی خود به گونه ای
بر باد دادن است.
امشب دوباره باز
در هر کرانه می شنوم من نفیر تو
از هر رگ ات تنوره کشد
امشب دوباره باز
در هر کرانه می شنوم من نفیر تو
از هر رگ ات تنوره کشد
ضجه ی عراق!
ره بسته بر گلوی تو
ره بسته بر گلوی تو
افغان هیرمند!
لیبی!
لیبی!
ببین!
ترا
به چه روزی فکنده اند؟
اکتبر سرخ کو؟
که دهد هر دمت پیام!
اکتبر سرخ کو؟
که شود این دمت سپر!
آن دادگرکجاست؟
که فریاد رس شود،
گیرد ترا در آتش وخون
زیر بال و پر!
در اوج فتنه بال گشاید به سوی تو
بیرون برد سفینه ی تو
از دل خطر!
هر لحظه ات به نام بخواند:
"بمان!
بمان!
مگذار بر زمین زندت
خصم حیله گر! "
"ما را چه چاره ای بو َد
جز متحد شدن،
جز همدلی و همرهی
هنگامه ی خطر؟!
این گونه
ریشه کن شود
این دشمن بشر! "
امشب
اگربه گوش ندایی نمی رسد
پرسم ز خود هر آینه با بغض و درد و غم
آن مرغ سرخ فام
به چه روزی فکنده اند؟
اکتبر سرخ کو؟
که دهد هر دمت پیام!
اکتبر سرخ کو؟
که شود این دمت سپر!
آن دادگرکجاست؟
که فریاد رس شود،
گیرد ترا در آتش وخون
زیر بال و پر!
در اوج فتنه بال گشاید به سوی تو
بیرون برد سفینه ی تو
از دل خطر!
هر لحظه ات به نام بخواند:
"بمان!
بمان!
مگذار بر زمین زندت
خصم حیله گر! "
"ما را چه چاره ای بو َد
جز متحد شدن،
جز همدلی و همرهی
هنگامه ی خطر؟!
این گونه
ریشه کن شود
این دشمن بشر! "
امشب
اگربه گوش ندایی نمی رسد
پرسم ز خود هر آینه با بغض و درد و غم
آن مرغ سرخ فام
کجا آشیان گرفت؟
آن مرغ شب شکن
کجا رفت و بر نگشت؟
کو اختری که بود فروزان در آسمان؟
بگرفته بود،شورجوانی، از او
جهان!
کو؟
کوکبی
که بعد ِ غروبش در ابر ِ غم
عطری به گل نماند و
جهان ماند چشم تر!
برزین آذرمهر
آن مرغ شب شکن
کجا رفت و بر نگشت؟
کو اختری که بود فروزان در آسمان؟
بگرفته بود،شورجوانی، از او
جهان!
کو؟
کوکبی
که بعد ِ غروبش در ابر ِ غم
عطری به گل نماند و
جهان ماند چشم تر!
برزین آذرمهر
با ویرایشی بازهم تازه تر و افزوده ای چند از سوی سروده سرا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر