«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

نامه ای سرراست از «بیت» رفسنجانی؟!


گاهنامه «پیک نت» در گزارشی خبری با عنوان «دیدارهای ضد جاسوسی بدنبال وحشت از ترور و انفجار»، گوشه ای از اندازه ی دانش و بینش رهبر نادان و مردم فریب جمهوری اسلامی و توان بیمانند رایزنی و چاره جویی «اُم الفساد والمفسدین»١ را به نمایش گذاشته است. در گزارش، از آن میان گفته می شود:
«... شایع است که علی خامنه ای با نگرانی بسیار مسئله احتمال ترور برخی فرماندهان سپاه و حتی شخص خود را مطرح کرده و راه حل هایی را نیز بعنوان چاره اندیشی پس از ترور خود عنوان کرده که تاکنون هیچ خبری ـ حتی در حد شایعه ـ در باره این راه حل ها جایی مطرح نشده است. یگانه خبری که میان برخی خواص دهان به دهان می شود، خنثی شدن چند طرح ترور سردار قاسمی وزیر نفت است که پیشتر فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه بوده است.»

در اینجا به گواهی این گاهنامه درباره ی «خواص» بودن خود کاری ندارم و تنها "فرازی" از رایزنی انجام یافته را بازمی گویم:
خامنه ای ـ دلیل این همه حساسیت نسبت به سردار قاسمی و توطئه بیگانگان برای ترور او [چیست]؟

رفسنجانی ـ احتمالا از داخل، کسانی رد و «گِرا»ی٢ او را داده اند.

پرسش کنجکاوانه ی "رهبر فرزانه" را با «نخود آش» که از دانش چندانی برخوردار نیست، در میان نهادم.

«نخود آش» ـ این «آقا ولی» بیشتر از اونکه نگران جان سردار قاسمی یا اصلا حمله ی امریکا به ایران باشه، نگران آینده ی خودشه و بیش تر نگران اینه که نکنه این آقا سردار آدم خیلی مهمی باشه و فردای روزگار براش شاخ بشه و دوکون ولایت را ببنده. همون موقع که این حرفا رو میزنه در فکر اینه که بعدا چطوری زودتر این بابا رو به لقاء الله وصل کنه!

از وی نظرش را درباره ی پاسخ رفسنجانی می پرسم:
«نخود آش» ـ «آدم باهوش که میگن، همینه دیگه! از اون باهوش تر عمله اکره شن که اینا را می نویسن و به خورد خلق الله می دن. تف به این مردک ...»

با عرض پوزش، ناچار شدم ناسزاهای چارواداری وی را نقطه چین کنم. البته، این نوشته را نیز به وی نشان نخواهم داد؛ چون پافشاری خواهد کرد که همه ی واژه های بی ادبانه ای را که بکار برده، آنگونه که عبارت بدریخت تازی «مطابق النعل بالنعل»٣ هم همیشه ورد زبانش است، بنویسم و به آگاهی خوانندگان برسانم.

ب. الف. بزرگمهر   ١٧ آذرماه ١٣٩٠

پانوشت:
١ ـ منظور رفسنجانی است. از سنجش نقش و سهم وی (سنجش واژگونه) در به شکست کشاندن انقلاب ایران ـ با همه ی محدودیت های تاریخی نقش شخصیت در تاریخ ـ با نقش تاریخی و بزرگ سردار ملی ایران: ستّارخان در برانگیختن انگیزه ی رزم و پایداری تبریز و آذربایجان قهرمان و زان پس رهایی ایران از چنگ بیگانگان بیزارم. هر اندازه که این یک در راه سرفرازی ایران و ایرانی با فداکاری های بزرگ کوشید، آن یک همه گونه زد وبند با واپسگرایان، چماقداران، دزدان و رشوه خواران در ایران و نمایندگان سرمایه داری امپریالیستی و حتا اسراییل سازمان داد تا نیروی توده های انقلابی را هرز برده، انقلاب بهمن را به شکست بکشاند. این سردار دروغین سازندگی، دروازه های اقتصادی کشور را به روی بنگاه های امپریالیستی سرمایه گشود و در دوره ی کنونی، نقش پشت پرده و هنوز بخوبی رسوانشده ی آنچه به نام «مهندسی روندهای اجتماعی» نامیده شده را به یاری همدستان امریکایی، اروپایی و شاید اسراییلی در میهن ما بکار بست و بر سردرگمی میان نیروهای اجتماعی و از آن میان بویژه نیروهای چپ با گرایشات فرصت جویانه هرچه بیش تر افزود. تاریخ ایران، از وی حتا بدتر از کسانی چون قوام السلطنه یاد خواهد نمود.

٢ ـ ریشه ی واژه یا واژه ی دم بریده ی «گِرا»، روشن نیست یا بهتر است بگویم چیزی درباره ی آن در جایی نیافتم. به هر رو، واژه ای است که در جنگ گرانبار شده «صددام» و امپریالیست ها بر علیه ایران، برای روشن نمودن جای مشخص جغرافیایی یک آماج نظامی (X, Y) از سوی ایرانیان و بویژه در پیوند با جاسوسی نظامی بسیار بکار برده می شد. به عنوان نمونه گفته می شد:
«گِرای فلان انبار مهمات را منافقین (منظور سازمان بی آبرویی به نام مجاهدین خلق است.) به عراقی ها داده اند.» در اینجا، مردکی که پایش به یکی از جبهه های خط مُقدّم جنگ نیز نرسیده و حتا به گفته ای شوخی آمیز، یک ترکش برنج نیز نخورده، از واژه ای سود می برد که میان جبهه دیدگان جنگ رواج داشت؛ جبهه رفتگانی که بسیاری از آنها برخلاف «بیت» وی و آقازادگانی که در همان هنگام در کشورهای اروپایی و جاهای دیگر سرگرم روسپی بازی بودند، فداکارانه در دفاع از میهن خود جان باختند. وی حتا واژه ی «گِرا» را نیز نادرست بکار می برد؛ انگار، جناب سردار چون هدفی ثابت مانند انبار مهمات در نمونه ی بالا، همواره در یکجا ایستاده و از جایش تکان نمی خورد!

واژه ی «بیت» از ریشه ی تازی، آرش های گوناگونی دارد. در اینجا، نه تنها آرش «خانه و سرای» که نیز همه ی «اَره و اوره» یا به گفته ی گزارش گاهنامه ی یادشده «خواص» کس مورد گفتگو را نیز دربرمی گیرد. 

٣ ـ منظور وی «طابق النعل بالنعل» است.

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

دیدارهای ضد جاسوسی بدنبال وحشت از ترور و انفجار

بدنبال انفجار در پایگاه موشکی ملارد، تاکنون چند جلسه مهم امنیتی و ضد جاسوسی در بیت رهبری تشکیل شده است. بعضی از این جلسات برای مشورت بوده و برخی برای تبادل اطلاعات و تصمیم گیری.

برای نخستین بار، پس از کودتای ٢٢ خرداد، گفته می شود یک جلسه رایزنی طولانی میان خامنه ای و هاشمی، درباره نفوذ در ارگان های مهم و حساس حکومتی برگزار شده که جزئیات آن فاش نشده است. در برخی محافل، شایع است که علی خامنه ای با نگرانی بسیار مسئله احتمال ترور برخی فرماندهان سپاه و حتی شخص خود را مطرح کرده و راه حل هایی را نیز بعنوان چاره اندیشی پس از ترور خود عنوان کرده که تاکنون هیچ خبری ـ حتی در حد شایعه ـ در باره این راه حل ها جایی مطرح نشده است. یگانه خبری که میان برخی خواص دهان به دهان می شود، خنثی شدن چند طرح ترور سردار قاسمی وزیر نفت است که پیشتر فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه بوده است.

شایع است که خامنه ای در دیدار با هاشمی از وی دلیل این همه حساسیت نسبت به سردار قاسمی و توطئه بیگانگان برای ترور او را پرسیده و هاشمی پاسخ داده: احتمالا از داخل  کسانی رد و گرای او را داده اند. پس از این پاسخ، خامنه ای خواهان تبادل اطلاعات با هاشمی و آگاهی از احتمالاتی که وی به آن اشاره کرده، شده است.

همزمان با این اخبار، گفته می شود که در هفته های اخیر و پس از احضار و بازجویی از تعدادی از فرماندهان سپاه، ١٢ سردار سپاه بازداشت شده اند. معلوم نیست آنها به اتهام انتقال اطلاعات محرمانه به بیگانگان بازداشت شده اند و یا در ارتباط با توطئه های خنثی شده علیه جان سردار قاسمی و یا اطلاع از احتمال ترور شخص خامنه ای.

«پیک نت»، ١٧ آذر ماه ١٣٩٠:

این گزارش خبری در برخی جاها از سوی اینجانب ویرایش شده است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!