نکته ی نخست:
پس از درج «نامه سرگشاده به دبیرکل
سازمان ملل متحد» در پیوند:
http://www.ipetitions.com/petition/letter-to-un-secretary-general/signatures و درخواست از هم میهنان برای امضای آن، هر روز
برای بررسی و بازبینی بازتاب آن در تارنگاشت ها از «گوگل» سود می بردیم. تا دو روز
پس از درج آن (تا ٢٦ آذرماه)، «نامه» در چند تارنگاشت بازتاب یافته بود و در جستجوی
آن با سود بردن از «گوگل»، بالاتر از چند نامه ای دیگر با همان عنوان؛ در صفحات
نخست «جستجو» به آسانی دست یافتنی بود: نتیجه ای پیش بینی شدنی در جستجو با
«گوگل»؛ زیرا چنین جستجویی، برپایه ی تاریخ و گستره ی درج آن در تارنگاشت ها و نیز
شمارگان خوانده و دیده شدن آنها استوار است. از این رو، در بیش تر موردها، کارها و
نوشته هایی که نوترند در بالاترین صفحات جستجو با «گوگل» یافت می شوند. در اینجا، سخن
بر سر «جستجو»های پیشرفته با سود بردن از SQL و فن آوری های دیگر که برپایه ی آن، می
توان کار یا نوشتاری را به بالا هُل داد و در نخستین صفحه ها جای داد، نیست. سخن
بر سر سودبردن از «جستجوی پیشرفته» ی «گوگل» نیز نیست که برپایه ی آن به عنوان نمونه،
«جستجو» را به یک روز، یک هفته یا ... محدود نمود.
از
روز ٢۷ آذرماه، ناگهان ورق برگشت و در جستجوی معمولی (نه پیشرفته!) با صفحات بسیار
بیش تری (نزدیک به ۵٠٠٠٠) با همان عنوان برخورد نمودیم که توجه ما را برانگیخت؛
نامه های سرگشاده ی رنگارنگی که از برخی از آنها در دو روز نخست درج نامه ی سرگشاده
ما در اینترنت، کم ترین نشانه ای یافت نمی شد. بخش عمده ای از نتایج «جستجو» (شاید
بیش از ٣٠ درصد) دربرگیرنده ی نامه های سرگشاده ای با عنوان «شاهزاده رضا پهلوی»
یا آنگونه که میان مردم در گذشته زبانزد بود و همچنان نیز هست: «نیم پهلوی» می شود که از سوی تارنگاشت «بالاترین» (وابسته
به محفل های شاه پرستان؟) و برخی دیگر از تارنوشت های کوچک مزدبگیر و وابسته به وی
با حجمی گسترده در اینترنت درج شده است؛ گرچه باید یادآور شد که در فاصله ی میان ٢٤
تا ٢٦ آذرماه، نامه هایی با آن عنوان نیز از حجمی به مراتب کمتر برخوردار بود. بخش
دیگر نامه های سرگشاده با عنوانی همسان عنوان نامه ی ما را طیف گسترده ای از فلان
استاد اسلام پناه در یکی از دانشگاه های ایران گرفته تا دیوانه ای که مدت ها پیش
در نقش «امام زمان» یا «نایب» وی، ای ـ میل های سرگرم کننده ای به این و آن می
فرستاد، دربر می گیرد. در نتیجه، با آنکه در آن میان، نامه ی سرگشاده ی ما در
تارنگاشت های دیگری نیز درج شده بود، از نخستین صفحه های جستجو با «گوگل» ناپدید شد
و تنها تک و توکی از آن در صفحه های پنجم به بعد «جستجو» یافت می شد. به این
ترتیب، پاسخ به نخستین پرسشی که اندیشه ی ما را درباره ی تصادفی بودن یا نبودن چنین
پدیده ای فرا گرفته بود، کم و بیش ساده شد: چنین پدیده ای، نه تنها تصادفی نمی
توانست (و همچنان نمی تواند) باشد که نشانه ای از کار سازمان یافته سیاسی، فنی و
بخوبی تقسیم کار شده میان همه ی واپسگرایان درون و برون ایران و مزدوران شان را
دربرداشت؛ نیروهایی که از اندوخته ی مالی بسیار خوبی برخوردار بوده و در صورت لزوم
آماده ی هزینه پول هایی سترگ برای پاسداری از منافع شان هستند. در این زمینه، با اندکی
باریک شدن در شیوه های تبلیغاتی و بازتاب های خبر در اینجا و آنجا می توان بخوبی
نقش پلید و تقسیم کار میان این نیروهای مزدور را در کالبد «روزی نامه» هایی چون
«گویا نیوز»، «بالاترین»، «روز آنلاین»، «پیک نت» و مانند آنها را دید و دنبال
نمود. به این سیاهه می توان نام های دیگری نیز افزود. برخی از آنها که در بالا نام
بردیم، دربرگیرنده ی «روزی نامه» هایی است که ادعای بیطرفی داشته و به نوشته ی پر
از دروغ یکی از آنها «هیچ جریان سیاسی را بر دیگری ترجیح نمی دهد».
با
آنچه در بالا یاد شد، آماج ما نه تنها بزرگنمایی بیجا درباره ی «نامه ی سرگشاده
...» ای که فراهم نموده ایم، نیست که برعکس می خواهیم بویژه به آن گروه های پیشرو
اجتماعی و شوربختانه بیش تر فرقه گرا و غرق در خود، نشان دهیم که چگونه بهره کشان
اجتماعی در هر جامه و کالبدی یا زیر هر پرچمی، به کوچک ترین کنش ها و کوشش ها در
سوی دیگر جبهه ی نبرد اجتماعی واکنش نشان داده به اقدامات عملی و هماهنگی های لازم
با یکدیگر دست می زنند؛ آنها با همه ی چشم همچشمی های گرگ منشانه شان با یکدیگر،
در برابر کم ترین خطر از دست دادن منافع طبقاتی خود، دست در دست یکدیگر عمل کرده،
خود را با شعارهای همبستگی میان تهی، بی پشتوانه یا «همه به زیر پرچمِ من»، سرگرم
نمی کنند. آیا نباید از دشمنان خود بیاموزیم؟
با
همه ی اینها، از دید ما («نویسندگان و مترجمین نامه»)، «نامه ی سرگشاده» پاسخگوی
یکی از نیازهای روز بوده و امضای هرچه پرشمارتر آن از سوی آدم هایی که به سرنوشت
مردم جهان، منطقه و میهن خود دلبسته اند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
نکته ی دوم:
تا لحظه ی کنونی، هشت روز پس از درج و
به آگاهی رساندن «نامه سرگشاده»، اندکی بیش از ٣٠ نفر آن را امضاء کرده اند. با
آنکه در صفحه ی اینترنتی آن از امضاء کنندگان درخواست شده که از امضای نامه به شکل
ناشناس یا تنها با نام کوچک یا خانوادگی خودداری نموده و نامه را با نام و نام
خانوادگی راستین خود امضاء نمایند، برخی از امضاء ها بروشنی، ساختگی است.
بی گفتگو، برخی از شما داستان زیبای
«نفوس مرده»، اثر ارزشمند نیکلای گوگول، نویسنده ی پرآوازه ی روس را خوانده اید. در
آن داستان گیرا، آدم کلاهبرداری با اندیشه ی خرید «سِرف»*های مرده که هنوز مرگ شان در جایی ثبت نشده و در
آمار رسمی سرشماری، بخشی از زندگان به شمار می آیند از اربابان دچار دشواری های
مالی یا ورشکسته در روستاهای روسیه، حساب کرده بود که چگونه با به رهن گذاشتن هر
«سِرف» به مبلغ ٢٠٠ روبل پول کلانی از خزانه داری روسیه درخواهد آورد؛ ولی آیا ما
نیازمند چنین نفوس مرده ای هستیم تا با به رهن گذاشتن شان در «سازمان ملل متحد»،
سر دبیرکل آن شیره بمالیم و شماری نام و امضاء که در میانشان امضاهای ساختگی نیز
کم نیست، سر هم کرده و به ایشان بسپاریم؟! نه! ما نیازی به نام ها و امضاهای
ساختگی نداریم!
هر کس به هر دلیلی نمی تواند با نام و
نام راستین خود این نامه را امضاء نماید، بهتر است پا پیش نگذارد. ما به گام های
استوار کسانی نیازمندیم که قلب شان برای مردم میهن شان و دیگر مردمان منطقه و جهان
می تپد؛ کسانی که خطر جنگ و پیامدهای آن را دست کم نگرفته، برای جلوگیری از آن همه
ی کوشش خویش را بکار می گیرند.
در شرایطی که کارگران و دیگر لایه های
زحمتکش اجتماعی، روشنفکران، دانشجویان و زنان رزمنده ی میهن مان برای دستیابی به
حقوق از دست رفته ی اجتماعی و اقتصادی، رنج زندان و شکنجه را به جان می خرند و برای
آن گاه تا پای جان می ایستند، آیا گذاشتن امضای ناشناس یا ساختگی پای چنین نامه ای،
آنهم از سوی کسانی که بطور عمده و به هر رو تنها از دور دستی بر آتش دارند، شرم آور
نیست؟ آیا اینک که پس از گذشت هشت روز از درج و آگهی «نامه»، تنها ٣٠ و اندی نفر
آن را امضاء کرده اند، این پرسش و نگرانی را برنمی انگیزد که شمار شاید بیش تری چشم
به راه تازش نیروهای بیگانه به خاک میهن مان هستند؟! آیا نباید برای آنچه در راه
است، اندیشناک بود؟
«نویسندگان و مترجمین نامه»
نامه در پیوند زیر در دسترس همگان است:
* برده ـ دهگان وابسته به زمین در روسیه ی تزاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر