می بینید؟ در کنار «بانوی آهنین» و
«سردار اقتصادی»، این یکی هم به خود لقب «امپراتور اقتصادی» داده بود.
"امپراتور"ی که کسب و کارش با فروش روغن کرمانشاهی نبمه تقلبی در بازار
تهران دوره ی شاه گوربگور شده، رونق گرفت. بسیاری پا به سن ها آن قوطی های حلبی
"روغن کرمانشاهی" را که کم تر از نیمی از آن در بالا از این روغن و در زیر
از روغن نباتی پر شده بود، به یاد دارند. بی جهت نیست که می گویند:
«کاسب، حبیب خداست»!
«حبیب خدا» در جمهوری اسلامی، کار و بارش
بازهم بیش تر گرفت و با همکاری دوستان «بانوی آهنین» در انگلستان، «سردار اقتصادی»
آینده و «سربازان گمنام امام زمان» "کشف" کرد که حزب توده* قصد کودتا برعلیه نظام مقدس اسلامی و آقایان اسلام
پناه دارد. اینگونه شد که سران آن حزب را به جرم ناکرده گرفتند؛ هر بلایی سرشان
درآوردند و سرانجام کشتند تا دروازه های اقتصاد کشور که نیمه بسته شده بود، چارتاق باز شود و کارآفرینان
بیرون رانده شده، بویژه مادرمرده هایی که به انگلیس پناه برده بودند، دوباره به
کارآفرینی خود بازگردند؛ حبیب آقا که در دوره ی جنگ کار و کسب پر رونق تری پیدا
کرده بود، پس از جنگ بازهم حبیب تر شد و خود را به پایه ی "امپراتوری" رساند.
می بینید؟ این "امپراتور اقتصادی" ماست که از در «مجمع تشخیص مصلحت نظام» پا به درون می گذارد؟! یالله!
ب. الف. بزرگمهر چهارم دی ماه ١٣٩٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر