نقش مزدوران امپریالیست ها در
دستگیری های تازه!
در چند روز گذشته، شماری از کوشندگان و
کنشگران اجتماعی ایران به بهانه هایی هنوز ناروشن دستگیر و روانه ی زندان یا شاید
شکنجه گاه شده اند. حنای رژیم آنچنان رنگ باخته که حتا اگر در میان دستگیرشدگان
جاسوس یا جاسوسانی نیز باشند و آنها را برای گواهی های تلویزیونی به نمایش
بگذارند، کسی سخن شان را باور نمی کند؛ شاید تا اندازه ای مانند داستان «چوپان
دروغگو»!
در واقع رنگ باختن حنای ساختگی رژیم
جمهوری اسلامی از مدت ها پیش تر آغاز شده بود. هیچگاه سخن خانمی با باورهای ژرف
اسلامی را روی تخت بیمارستان، سال ها پیش از این، هنگامی که شمار بسیاری از اعضای
کمیته مرکزی و کوشندگان حزب توده ایران را دستگیر نموده و برخی از آنها و از آن
میان دانشمند پرمایه ی میهن مان: احسان تبری را به گواهی گناهان ناکرده در
تلویزیون واداشته بودند، فراموش نمی کنم. من برای دیدار خانمی از بستگانم که در
تخت کناری وی بستری بود به بیمارستان رفته بودم. وی، زنی میانسال که در بستر بیماری نیز سخت روی خود
را پوشانده بود، می گفت:
والله من که باور نمی کنم ... اگر همه
را باور کنم، اعترافات این یکی (اشاره به زنده یاد تبری) را نمی توانم بپذیرم که
یکشبه مسلمان شده باشد ...
بعدها ثابت شد که کاملا حق با وی بود؛
رژیمی که اوباشان مزدور و شکنجه گرانش برای شکاندن و گواهی دروغ گرفتن، حتا آنها را
تهدید به تجاوز به همسر یا دیگر بستگان نزدیک نیز نموده بودند! به گوشه ای از این
پرده در واپسین دست نوشته ی زنده یاد محمود اعتماد زاده (به آذین) با زیرکی اشاره
شده است.
در دوران چندین ساله ی کنونی با گردش به
راست هرچه بیش تر رژیم جمهوری اسلامی و نابودی بسیاری از دستاوردهای انقلاب بهمن ۵۷
، اندازه و ژرفای نفوذ مزدوران، دستیاران و همدستان نیروهای امپریالیستی که از پیش
از پیروزی انقلاب نیز خود را آماده ی نفوذ و دستیابی به کلیدی ترین پایه (مقام) های
کالبد و ساختار آینده نموده بودند، هرچه بیشتر افزایش یافت. ماجرای سعید امامی و یورش چندی پیش اوباش به سفارت انگلیس، تنها دو چشمه از چنین نفوذ گسترده ای را به نمایش می گذارد؛ ولی هنگامی که فرزند یکی از بلندپایگان رژیم با گذرنامه ای امریکایی به عنوان بازرگان در دوبی کشته می شود یا بر اثر زیاده روی در «دود و دَم» جان به جان آفرین می سپارد و بجای روشن نمودن ماجرا از وی امامزاده درست کرده، به خورد مردم می دهند، روشن است که کار بیش از آن بیخ دارد که به پندار آید.
سخن بسیار درست زنده یاد طالقانی را به
یاد می آورم که گفته بود:
در این کشور همیشه جاسوس شوروی گرفته
اند و هیچگاه پیش نیامده که جاسوسی از انگلیس یا امریکا (ایالات متحد) را بگیرند
(نقل به مضمون). از آن هنگام به این سو، بویژه پس از فروپاشی اتحاد جمهوری های
شوروی سوسیالیستی، مزدوران و همدستان سرمایه امپرالیستی و اسراییل، دیگر بهانه ی
چندانی برای دستگیری "جاسوسان شوروی" ندارند؛ زیرا آن کشور بزرگ و
پشتیبان همه ی خلق ها و جنبش های توده ای جهان، دیگر هستی ندارد. اکنون، جاخوش
کردگان انگلیسی، امریکایی، اسراییلی و به تازگی فرانسوی و شاید آلمانی در حاکمیت
جمهوری اسلامی، تازی تخمگان، دارندگان «کارت سبز یانکی» ها، سوگند خوردگان بیشرم و
آزرم زیر پرچم های نیروهای اهریمنی بیگانه و کسانی که با دارا بودن تابعیت های دوگانه
گاه بالاترین پایه (مقام) های کلیدی را در حاکمیت ایرانی ستیز کشورمان به چنگ
آورده اند، همان نسبت ها و نارواگویی ها را به بهترین فرزندان این آب و خاک می دهند
که خود درخور و شایسته ی آنند.
دستگیری کوشندگان و کنشگران اجتماعی
میهن مان تنها و تنها دامنه و ژرفای نفوذ جاسوسان بیگانه و ایرانی ستیزان را در میان نیروهای حاکمیت و پیرامون آن نشان
می دهد که گامی فراتر برای دست اندازی اربابان و همدستان شان در میهن ما برداشته اند!
باید برای آزادی همه ی زندانیان سیاسی، کوشندگان و کنشگران اجتماعی میهن مان از جان و دل
کوشید! باید همه ی مزدوران بیگانه را شناسایی و رسوا نمود! چنین کارها و بسیار کارهای دیگری که اگر
به هنگام انجام نگیرد، پیامدهای ناگوارتری (تاکنون) برای میهن مان دربر دارد، تنها
از نیروهایی میهن پرست، زحمتکش و دلسوز توده های مردم برمی آید. برخلاف پندار ساده اندیشان، شیرین عقل های سیاسی و دخیل بستگان این یا آن "امامزاده"، چنین نیروهایی، بی هیچ گفتگو در میان سپاهیان، بسیجیان و نظامیان کشورمان نیز وجود دارند؛ نیروهایی که در شرایط دشوار کنونی و آینده ی نزدیک، تاریخ نقش دشوارتری بر دوش شان نهاده و به ناچار جورکش سستی ها، نارسایی ها و از زیرکار در رفتن دیگران نیز خواهند بود.
می دانم که برای بسیاری از لمیدگان
بر سوسالیسم علمی (مارکسیسم ـ لنینیسم) که شهامت و انگیزه ی حرکت مستقل، پویا و
برانگیزاننده را از دست داده و تنها منتظر دخالت خارجی برای تشریف فرمایی شان به
خاک میهن هستند، گوارش چنین سخنی دشوار است و شاید آن را «چپ روی» پندارند؛ ولی
براندازی رژیم فرومایه ی جمهوری اسلامی، از دیدگاه دیالکتیک ماتریالیستی و تاریخی در دستور
مستقیم روز قرار دارد. هر روز پابرجایی چنین رژیمی، زیان هایی بس بزرگ تر برای
کشور و میهن مان دربر دارد. چنین زیانی بویژه آنگاه سترگ تر و شاید برای همیشه
جبران ناپذیر خواهد شد که جنگ اهریمنی امپریالیست ها بر کشورمان گرانبار شود. این نکته را دشمنان آن سوی اقیانوس ها بسی بهتر از «دارندگان پروانه چپ» دریافته و از همین رو بر شتاب خود افزوده اند. ناچارم بیفزایم که این ها را کسی به شما می گوید که اوضاع کنونی را پیش از همه
ی شما با همه ی دانش و بینش داشته و نداشته تان به درستی دیده، تجزیه و تحلیل
نموده و جلوی پایتان نهاده بود. نمی گویم، سخنانش را دربسته بپذیرید؛ چنین خواستی بس کودکانه و
نابخردانه خواهد بود؛ ولی می خواهم که روی آن درنگ کنید و کمی بیش تر به اوضاع
باریک شوید. روی سخنم با لمیدگان نیست؛ برای آنها می گویم که جانی شیفته و گوشی
نیوشا دارند!
ب. الف. بزرگمهر ٢٠ دی ماه ١٣٩٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر