«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

اگر به آب و خاک مان ارج می نهیم ...


تارنگاشت وابسته به دولت هلند، در نوشتاری خبری با عنوان «افغانستان و فرانسه پیمان استراتژیک بلند مدت امضاء می‌کنند.» از امضای پیمان دوربردی (استراتژیک) میان دولت دست نشانده ی افغانستان و دولت فرانسه تا پایان ماه ژانویه گزارش داده، می نویسد:
«دولت افغانستان اعلام کرد که گفت‌وگوهای این کشور با فرانسه بر سر عقد پیمان استراتژیک به مرحله نهایی رسیده است.»* این گزارش در پایان می افزاید:
«در حال حاضر گفت‌وگو و مذاکره میان افغانستان و شماری دیگر از کشور‌ها از جمله امریکا، بریتانیا نیز برای عقد پیمان‌های مشابه جریان دارد.»**

آیا کشور افغانستان و خلق های آن را کشوری همسایه تهدید می کند که این کشور به امضای چنین پیمان های دوربردی با ایالات متحد، انگلیس و فرانسه روی آورده است؟

اگر به دگرگونی های سال های کنونی این کشور نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که به جز نیروهای پیمان «ناتو» و ایالات متحد، تنها «هم پیمان» و انباز عمده ی آنها: پاکستان،، این کشور را تهدید کرده است. کشورهایی چون هندوستان، چین، جمهوری های آسیای میانه و ایران، نه تنها این کشور را تهدید نظامی نکرده اند که رویهمرفته پیوندهای دوستی با افغانستان را بهبود نیز بخشیده اند. افزون بر آن، بخش عمده ای از خلق های افغانستان و ایران از یک ریشه بوده، زبان مشترک و پیوندهای ژرف تاریخی دارند.

در دوره ی کنونی، سیاست سازشکارانه و ضدخلقی حاکمیت جمهوری اسلامی و از آن میان همکاری با نیروهای «ناتو» و ایالات متحد برای آسان نمودن کار اشغال بخشی از سرزمین آریانا بوسیله ی آن نیروهای اهریمنی، ناخشنودی و خشم هر ایرانی میهن پرست را که به خلق های آن سرزمین چون پاره ی تن و برادران و خواهران خود، می نگرد، برانگیخته است؛ کرداری نابخردانه که همچنان چون خاری گلوی بسیاری از ایرانیان را می آزارد. پیامدهای چنان سیاستی که نمونه هایی تبهکارانه تر از آن را خلق های سرزمین ایران با پوست و گوشت خود آزموده اند، هم اکنون گریبان این رژیم ضد ایرانی را گرفته است. اگر رژیم کنونی افغانستان را به درستی رژیم دست نشانده ی «باختر» بنامیم، رژیم چندپارچه و فرسوده ی جمهوری اسلامی نیز در کردار، جاده ی امپریالیست ها برای دست اندازی به خاورمیانه و سرزمین آریانا (دربرگیرنده ی ایران، افغانستان و بخش هایی از آسیای میانه) را صاف و هموار نموده است.

اکنون، امضای چنین پیمان هایی میان دولت پوشالی حامد کرزای ـ که مردم افغانستان به شوخی وی را «شهردار کابل» می نامند ـ با دشمنان تاریخی و سوگندخورده ی خلق ها و ملت های این منطقه (و در واقع همه ی جهان!)، تنها یک آرش دارد: پدیداری درگیری ها و جنگ های برادرکشی تازه میان خلق های همریشه ایران و افغانستان، چنگ اندازی بازهم بیش تر به سرچشمه های پربار کان ها و نفت و گاز سرزمین های باستانی مان و استوار نمودن جای پای خود برای گام های پس از آن و سمتگیری به سوی قلب آسیای میانه، قزاقستان، هند، چین و روسیه. امضای چنین پیمان هایی، جز رویارو نهادن خلق های دو کشور ایران و افغانستان، رنج و بدبختی بیش تر و از همه مهم تر، خواری و سرافکندگی برای هر دو کشور، چیزی دربر نخواهد داشت.

اگر به آب و خاک مان ارج می نهیم و تاریخ و فرهنگ پربار آن را گرامی می داریم، باید از هرباره بکوشیم تا چنین پیمان های ننگین ضدخلقی بسته نشود، تا دولت های ضدخلقی در افغانستان و ایران را به زیر کشیم، تا اهریمن تبهکار را از منطقه بیرون رانیم و تا همبستگی و پیوندهای ریشه دار میان خلق های خود را استوارتر کنیم ...

ب. الف. بزرگمهر      ١٣ دی ماه ١٣٩٠

* «رادیو زمانه»:
** همانجا 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!