«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

آنچه من به چشم خویش دیدم ...


... 
به گزارش کلمه، مهدی خزعلی در اثر اعتصاب غذا، بسیار ضعیف شده و بر خلاف درخواست هم بندیان و دوستان و خانواده و فعالان سیاسی حاضر به پایان دادن به اعتصاب غذای خود نیست.

وی تاکنون چندین بار بر اثر اعتصاب و نوسان شدید فشار، تغییر رنگ صورت و بی حالی مفرط به بهداری اوین منتقل شده اما همچنان می گوید که خود را برای شهادت آماده کرده است و اعتصاب خود را نخواهد شکست.

مهدی خزعلی به چهارده سال حبس در شهرستان برازجان و بعد از اتمام دوره محکومیت، به ده سال اقامت اجباری در این شهرستان و نود ضربه شلاق محکوم شده است.

متن این نامه ... به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم

برادر ارجمند حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد منتظری دام عزه

پیام محبت آمیز شما واصل شد، ظلمی که بر من می‌رود یک از صد برابر ستمی است که بر هم بندی‌های من روا داشته‌اند!

در میان ما کسانی از زندانیان دهه شصت هستند که از قتل عام شهریور ۶٧ جان سالم بدر برده‌اند، وقتی از شرایط زندان‌های آن دوران سخن می‌گویند، مو بر تن انسان سیخ می‌شود، می‌گویند در سلول های انفرادی که مرا حبس کرده بودند، یک تخت سه طبقه قرار می‌دادند و ٣٠ نفر در آن جا می داده‌اند، در هر طبقه ٩ نفر چمباتمه می‌زدند و سه نفر در فضای باقیمانده جلوی در چمباتمه می‌زده‌اند و هنگام رفتن به دستشویی زانو‌ها باز نمی شده است! (به این می‌گفتند زندان مجرد‌ها)

یا قصه قفس‌های آهنی و تابوت و کیسه حاج داوود آهنگر (رییس زندان) دهشتناک است! حال می‌فهمم اگر فریاد اعتراض پدر شما نبود، چه بر سرما می‌آمد، اینجا همه زندانیان برای والد معظم شما دعا می‌کنند و برایش علو درجات مسئلت دارند.

بگذار جان ناقابل من نیز سبب شود تا آیین دادرسی در محکمه‌ها رعایت شود و از نفوذ عناصر ضد انقلاب و منافق در وزارت اطلاعات و سپاه کاسته شود، شاید آیندگان برای من نیز خدا بیامرزی بگویند.

شاید با شهادت من بساط بیدادگاههای انقلاب و این شعب فرمایشی و شعب تجدید نظر کذایی جمع شده و این رسوایی از دامن دستگاه قضا برچیده شود!

آنچه من به چشم خویش دیدم، کمترین حقوق متهم و زندانی در دادگاههای انقلاب رعایت نمی‌شود. بسیاری ازحق وکیل محرومند و اکثرا امکان ملاقات با وکیل ندارند، کسی اجازه خواندن پرونده خویش را برای دفاع ندارد، بدون ادله و مستندات و اقرار به صرف گزارش وزارت اطلاعات، حکم انشاء (ببخشید امضاء) می‌شود. شما را از داشتن حکم و دادنامه محروم می‌کنند، قبل از رویت حکم از شما به اجبار امضا می‌گیرند که حکم به شما ابلاغ شده است، حتی رای دادگاه را نمی‌توانی بخوانی!

سه نفر از هم اتاقی‌های مرا بدون ادله و مستندات و اقرار قاضی پیرعباسی ظرف دو دقیقه دادگاه به ١٧سال حبس محکوم کرده است و اینک از ١۴بهمن به اعتصاب غذا پیوسته‌اند.

فرد دیگری را بدون ادله و اقاریر به صرف یک ایمیل ١/۵ سطری دریافتی مجعول به اعدام محکوم کرده‌اند!

دیروز یکی ازهم بندی‌ها که توسط صلواتی دو بار به اعدام محکوم شده بود، در اعاده دادرسی آزاد شده و نزد خانواده‌اش رفت. مراسم تودیع او از زندان یکی از شاد‌ترین و بی نظیر‌ترین خاطرات شیرین همه زندانیان بود. این نشانه‌ای از دقت نظر قاضی کذایی است!

هفته گذشته جوانی را به خاطر تکذیب نکردن عقایدش که در چند بیانیه آمده بود به زندانی دیگر تبعید کردند تا باقیمانده حبس را به او و مادرش سخت گردانند!

سه تن را به جرم مسیحیت دربند کرده‌اند درحالی که کاری به سیاست و حکومت ندارند و تنی چند دیگر را به صرف عقاید مذهبی، دینی و فرقه‌ای و فارغ از سیاست به حبس‌های طویل المدت محکوم کرده‌اند و ما با آن‌ها صرف نظر از اختلاف عقایدشان ...

بسیاری را فقط به خاطر تسویه حساب با برخی از مسؤلان عالی رتبه نظام در بند کرده اند و با شکنجه‌های وحشتناک جسمی، روانی از آن‌ها خواسته‌اند، اعتراف‌های کذبی در ارتباط با سرویس‌های جاسوسی بیگانه و اختلاس از سازمان‌های دولتی کنند، هر چند ریالی از آن سازمان کسر یا اختلاس نشده است! در شکنجه‌ها رعایت موارد دینی و اخلاقی هرگز نشده است تا جایی که عزیزان دربند شکنجه گران را به “بی‌بی دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علی‌ها” سوگند می‌دهند و بازجو باتمسخر می‌گوید: “این حاجیه خانم کیه؟!” و در‌‌ نهایت قاضیان بیدادگاههای انقلاب آن‌ها را در محاکمه چند دقیقه‌ای بدون حضور وکیل به حبس‌های طویل المدت محکوم، و زندگیشان را متلاشی می‌کنند!

این‌ها نمونه‌هایی از درد‌های ماست و بسیاری دردهای ناگفتنی دیگر دارم که در این مختصر نگنجد! حال جا دارد که در این همه درد بمیرم؟ آیا هنوز خلخال از پای پیرزن یهودی در نیاورده‌اند؟ حال می‌فهمم که والد معظم شما از چه فریاد می‌زد، خدایش رحمت کند و ریشه این ظلم را بکند.

ان شاءالله

حسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر

١٣٩٠/١١/٢۴

سی ششمین روز اعتصاب غذا

مهدی خزعلی

اوین بند ٣۵٠


عنوان از اینجانب است و بخشی از یک جمله ی نامه را به خاطر نامفهوم بودن، نقطه چین نموده ام.        ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!