شاید انقلاب دومی در مصر رخ بدهد ...
جرس: حالا انقلاب مصر یک ساله شدهاست؛
انقلابی که در کوتاه مدتی پس از انقلاب تونس به وقوع پیوست و خود زمینهساز انقلابهای
دیگری در جهان عرب شد؛ دگرگونی و تحولی که از آن به عنوان بهار عرب یاد میشود. اما امروز مصر چگونه است؟ ژنرالها و احزاب اسلامی که پیروز انتخابات مجلس بودند،
تا کجا با یکدیگر راه میآیند؟ و در نهایت، اسرائیل و جهان غرب با این تحولات
چگونه مواجه میشوند؟
پرفسور جان اوون، متخصص روابط بینالملل
و استاد سیاست دانشگاه ویرجینیا آمریکا به این پرسشها پاسخ میدهد.
***
یک سال از بهار عربی گذشتهاست. گمان
میکنید که اکنون مهمترین چالشها در جایی مثل تونس و مصر که طلیعهداران این قیامها
در جهان عرب بودند، چیست؟
به گمان من، مهمترین چالشهایی که هر
دو کشور با آن مواجه هستند، یکی بازسازی اقتصاد است و دیگری بنا کردن نهادهای
مشروع و عدالتپرور. هر دو این مشکلات با یکدیگر ارتباط دارند. انقلابها همیشه
نظام اقتصادی را مختل میکنند و پس از مدتی مردم عادی درمییابند که زندگی باید به
روال عادی بازگردد. آدمها و موسسات تجاری باید بتوانند کار کنند، جنس بخرند،
بفروشند، نقل و انتقال کالاها را انجام دهند، از پول استفاده کنند و ... برای مصر
و تونس لازم است که توریستها هوس کنند دوباره به آنجا بازگردند و سرمایهگذاران
نسبت به شرایط اطمینان داشته باشند. انقلابها همچنین نهادهای سیاسی کهنه را برمیاندازند
و نهادهای جدیدی به وجود میآورند. تاسیس نهادهای سودمند و مفید برای بازسازی
اقتصاد امری حیاتی است. این نیز ضرورت دارد که حکومتی قانونی و مطابق خواست مردم
تاسیس شود تا بدین طریق از شورشها و درگیریهای آتی جلوگیری به عمل آید.
در مصر بهخصوص، به واسطه گوناگونی ارزشها
و توزیع قدرت در جامعه، مسئله تاسیس نهادهای جدید با پیچیدگیهایی روبهرو است. ارتش قدرت اصلی را در اختیار گرفتهاست و هیچ تمایلی هم به این ندارد که یک جامعه
اسلامی دیگر به وجود بیاید؛ در حالی که قدرتمندترین حزب سیاسی در مجلس جدید مصر، یعنی
حزب «عدالت و آزادی» مرتبط با اخوان المسلمین است که سودای جامعه اسلامی را دارد. «سلفی»
ها (حزب النور) هم که پس از اخوان المسلمین بیشترین کرسیها را در مجلس در اختیار
دارند، خیلی کمتر از اخوان المسلمین میل به مصالحه دارند. اگرچه مجلس در صدد نگارش
قانون اساسی است، اما به طور کلی ارتش میتواند ماجرا را متوقف کند. در حقیقت، همه
چیز به مذاکرات میان ارتش و حزب «عدالت و آزادی» بستگی دارد.
همانطور که گفتید، حالا نتایج
انتخابات مصر هم مشخص شدهاست و مانند انتخابات تونس و مراکش، اینبار هم احزاب
اسلامی پیروز شدهاند. شاید اسلامگرایی عامل انقلاب مصریها نبود، اما چرا در
نهایت، آنها پیروز انتخابات شدند و نه «سکولار»ها؟
در نظر داشته باشید، اسلامگرایان مصر
مجموعه متکثری هستند که هم اخوان المسلمین را شامل میشوند و هم سلفیها که تمایل
اولی برای توافق با «سکولار»ها به مراتب بیشتر از دومی است. اما در مصر، اسلامگرایان
به این خاطر پیروز شدند که ایدئولوژی اسلامگرایی پیش از این نیز در بدنه جامعه بیشترین
طرفدار را داشت. اگرچه فعالیتهای اخوان المسلمین برای سالها به صورت رسمی ممنوع
بود، اما در واقع آنها از طریق شبکههای مساجد، مدارس و دانشگاهها ادامه حیات میدادند. دولت مصر هیچگاه نتوانست که این نهادها را تعطیل کند. در عین حال ایدئولوژیهای دیگر،
مانند سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم و ... حتی در دانشگاهها هم نتوانستند که از
چنین پشتوانه و سازمانی برخوردار شوند.
آیا این پیروزی اسلامگرایان به
منزله اسلامی کردن قوانین و یا حکومت هم هست، چیزی مثل تجربه ایران؟
به نسبت دوران حسنی مبارک، احتمالا
اسلامیتر خواهد شد. فراموش نکنید قانون اساسی سال ١٩۷١ مصر تصریح میکرد که قوانین
اسلامی، اساس قوانین مصر است. آن قانون اساسی دیگر محل بحث نیست؛ اما از قرار هم
ارتش و هم اخوان المسلمین تمایل دارند که نص قانون اساسی ١٩۷١ را برای نوشتن قانون
جدید به کار ببرند. تفسیر اسلامگرایان از این کلام، مذهبیتر از تفسیر انور سادات
و حسنی مبارک است؛ اما احتمالا ارتش به آنها اجازه نمیدهد آنقدر پیش بروند که
مورد حکومت ایران دوباره تکرار شود. همه اینها به مذاکرات میان ارتش و پارلمان،
بهخصوص اخوان المسلمین بستگی دارد. اگر این مذاکرات به شکست بینجامد، شاید که
انقلاب دومی رخ بدهد، انقلابی که نتیجه آن را هیچ کسی نمیتواند با اطمینان پیشبینی
کند. به همین خاطر است که دو طرف ماجرا (ارتش و اخوان المسلمین) اصلا تمایلی
ندارند که مذاکراتشان به بنبست ختم شود.
در انتخابات مصر پس از اخوان المسلمین،
بیشترین کرسیها را گروهی برنده شدهاست که به افراطگرایی شهرت دارد: «حزب النور»
که بدنه آن را «سلفی» ها تشکیل میدهند. گمان میکنید که رای بالای آنان چه تاثیری
در مسائلی چون آزادیهای زنان و حقوق اقلیتهای مذهبی داشته باشد؟
این احتمال وجود دارد که وضعیت حقوق
زنان و اقلیتها بدتر از قبل بشود؛ اما خیلی نمیتوان با اطمینان چنین حرفی زد. مشکل از آنجا آغاز میشود که ارتش با اخوان المسلمین بر سر قانون اساسی معامله
کند. به نظر میرسد که نظام جدید، یک نظام ترکیبی پارلمانی ـ ریاستی باشد؛ شاید شبیه
نظام فرانسه. در چنین نظامی، مجلس و نخست وزیر بر سیاست داخلی تاثیر بیشتری میگذارند
و رئیس جمهور که با رای مردم انتخاب میشود، مسئول سیاست خارجی است. اگرچه اخوان
المسلمین مصرانه میگوید که آنها قصد دارند قدرت را تقسیم کنند، اما تاریخ نشان میدهد
که حزبی با چنین قدرتی دشوار میتواند جلوی تمایلات و ایدهالهای خودش را بگیرد. در واقع، این که اخوان المسلمین با این نظام ترکیبی موافقت کرده، نشان میدهد که
آنها بیشتر به سیاست داخلی علاقهمندند. به جز این، «حزب النور» هم سعی میکند که
حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی را محدودتر از این بکند. دو حزب «آزادی و عدالت» و «النور»
اکنون با هم رقیب هستند؛ اما این امکان وجود دارد که در مجلس با هم ائتلاف کنند. از این رو، شاید این دو حزب بر سر محدود کردن حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی به
توافق برسند.
آیا گمان میکنید که ژنرالهای مصر
ساده قدرت سیاسی را تحویل دهند؟
نه، سخت بتوان در تاریخ موردی را پیدا
کرد که یک ارتش قدرت را داوطلبانه واگذار کند. به همین خاطر است که آنها با احزاب
مجلس بر سر قانون اساسی چانه میزنند. همان طور که گفتم، ژنرالها شاید از سیاست
داخلی چشم بپوشند و در این زمینه بیشتر قدرت خود را واگذار کنند، اما به نظر میرسد
که آنها مصمم هستند قدرت را در عرصه سیاست خارجی برای خود حفظ کنند. یکی از مسائل
ژنرالها این است که اطمینان حاصل کنند، سیاست خارجی مصر تغییر چندانی نمیکند. آنها نمیخواهند که مصر معاهدات خود را با اسرائیل ملغی کند و هیچ تمایلی هم ندارند
که دگرگونی خاصی در روابطشان با ایالات متحده ایجاد شود یا این که کمکهای خود را
به حماس در غره از سر بگیرند و ...
به نظر میرسد ارتش میخواهد ریاست
جمهوری را در اختیار بگیرد که از این طریق بر سیاست خارجی تسلط داشته باشد؛ اما
اگر رئیس جمهور بخواهد مشروعیت داشته باشد، باید به واسطه رای مردم انتخاب شود. شاید
رئیس جمهور منتخب برای جلب نظر عامه مردم در سیاست خارجی بیشتر به اسلامگرایان
نزدیک شود و مواضعی در جهت حمایت از حماس و ضد اسرائیل و ضدآمریکا در پیش بگیرد. در این صورت ارتش مصر همان میکند که ارتشهای ترکیه و پاکستان گاهی اوقات انجام
دادهاند. آنها به شدت با رئیس جمهور مخالفت میورزند تا جایی که عاقبت سرنگونش می
کنند و یک حکومت نظامی برقرار میکنند. به دنبال چنین اقدامی باز بحران سیاسی بالا
میگیرد و چه بسا که یک شورش رخ بدهد. اما واضح است که هم ارتش و هم مجلس میتوانند
این مشکل را از هم اکنون پیشبینی کنند و اگر آنقدر درایت داشته باشند، تلاش میکنند
شرایط به این سمت و سو کشیده نشود.
شاید پیش از بهار عربی، اسرائیل
نگرانی چندانی نسبت به روابط خود با حکومت مصر نداشت. اما اکنون چطور؟ مناسبات
دولت اسلامی این کشور با اسرائیل چگونه خواهد بود؟
از ١٩۷٨ به این سو، ارتش مصر از سیاستهای
این کشور درباره اسرائیل سود بسیاری برده است. هیچ جنگی این میان رخ نداده و در
عوض، کمکهای فراوانی از ایالات متحده دریافت کرده و امنیت شبه جزیره سینا هم تامین
شدهاست. بنابراین به نظر میرسد که ارتش در رابطه با اسرائیل تمایل به حفظ وضعیت
موجود دارد؛ و اگر قدرت مجلسی که در اختیار اسلامگرایان است تنها به سیاست داخلی
محدود شود، ارتش نیز میتواند همان مسیر سابق را ادامه بدهد. در این صورت اسرائیل
نگرانی چندانی درباره مصر نخواهد داشت. اما اگر ارتش مصر به این نتیجه برسد که به
هیچ عنوان نمیتواند سیاست خارجی مصر را در اختیار بگیرد، یعنی رئیس جمهور از
اسلامگرایان باشد و ارتش نیز نتواند او را خلع کند، در آن صورت سیاست خارجی مصر نیز
تغییر خواهد کرد. بدیهی است که اسرائیل از بابت این احتمال نگرانیهایی داشته
باشد، از آنجا که یک مصر اسلامی میتواند معاهدات صلح را منسوخ کند و در جهت حمایت
از حماس در غزه و کرانه باختری گام بردارد.
و پرسشی هم درباره مواجهه غرب با
بهار عربی. غرب در این تحولات چه چیزهایی را از دست داد و در مقابل چه چیزهایی را
به دست آورد؟
پاسخ دادن به این پرسش دشوار است. غرب
در کوتاه مدت تا حدی اعتبار خود را از دست داد؛ چرا که اول مطمئن نبود جانب شورشیان
را بگیرد یا دیکتاتورها (بن علی، قذافی و بهخصوص مبارک). این اواخر به نظر میرسد
که اعتبار خود را در میان اعراب به واسطه دخالت در رویدادهای لیبی بازیافته است؛
اما در عین حال در رویدادهای سوریه هیچ دخالتی نمیکند و همین میتواند به اعتبار
غرب دوباره لطمه بزند.
یک تحول جالب توجه دیگر این میتواند
باشد که ایران به خاطر حمایت از اسد در سوریه تا حدی اعتبار خود را از دست داده و
از آنجا که رژیم تهران بسیار ضدغرب است، هر چقدر که نفوذش کمتر بشود، به نفع غرب
خواهد بود. اکنون به نظر میرسد ترکیه از قدرت نفوذی برخوردار شده که روزگاری ایران
از آن برخوردار بود. این شاید به نفع غرب هم باشد؛ اما البته سیاستهای ترکیه تحت
تسلط حزب «عدالت و توسعه» (AKP) کمتر از دوران «کمالیست»ها، غربی است.
از منظری کلانتر، اغلب غربیها گمان میکنند
که اگر جهان عرب به دموکراسی دست یابد، منطقه نیز به صلح و ثبات میرسد که این برای
غرب هم بهتر خواهد بود. اما حداقل در شرایط اخیر دموکراسی در بیشتر کشورهای عربی
به معنای اسلامیتر شدن آنها نیز هست. این مساله، جایی که بر سیاستهای خارجی
کشورهای عرب تاثیر بگذارد، برای غرب گران تمام میشود. بنابراین شرایط پیچیده است
و دشوار میتوان گفت که غرب برنده شده است یا بازنده.
احسان عابدی ٢٦ بهمن ۱۳۹۰
برگرفته از «جرس»
این نوشتار از سوی اینجانب بویژه در
نشانه گذاری ها ویرایش شده است. عنوان نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر