«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

تبریک به همه زنان ستاره دار!


این بار تبریکمان باشد برای زنان دوره گرد، بی خانمان و خیابان خواب، متکدی، دستفروش، زنان بی کس و کار، زنان بی پناه، زنان له شده زیربار گران معیشت، زنان فراموش شده!

میان این همه گرفتاری و مشکل و دردسر کوچک و بزرگ هم فراموشمان نمی شود که زنیم؟
«زن»

مگر می شود آدم یادش برود زن است، وقتی که در کوچه و خیابان دائم تذکر می گیرد که تار زلفت لغزشگاه جوانان شد؛ بپوشان بپوشان! یا بشنود که صدایت دلشان را لرزاند؛ خموش خموش!

مگر می شود آدم یادش برود زن است، وقتی مردهایی یادشان می رود آدمند و نرینگی شان بر مردانگی شان غالب می شود و می کشاندشان به مرز حیوانیت در مواجهه با هر زنی در کوی و برزن!

مگر می شود آدم یادش برود زن است، وقتی چپ و راست بخشنامه و مصوبه و قانون و شبه قانون و لایحه برایش تصویب می شود و صادر می شود و به رخش کشیده می شود که جنس دوم است و باید برود کنج خانه بنشیند و شیران نر بزاید به وفور و کشکش را بسابد همزمان و حرف زیادی نزند؟!

حالا باز هم روز جهانی زن از راه رسیده و کسی هم حواسش نیست. انگار از بس گرفتارند جماعت هوشیاران یارانه گیر و خُماران قبض پرداز!

روز جهانی زن، روز تبریک است به آدم ها. آنان که برای آدمیت سنگ تمام می گذارند با رفع تبعیض علیه زنان و آدمیت را ارج می نهند با تلاش برای احقاق حقوق زنان و آدمیت را معنا می بخشند با تلاش برای برابری و عدالت و آزادی!

روز جهانی زن، روز تبریک است به آدم ها و آدمیت؛ اما امسال دلمان می خواهد تبریکاتمان را اول روانه زندان کنیم؛ برای زنان زندانی سیاسی که بر سر آرمان ها و اعتقاداتشان ماندند و اسیر ماندند! و برای همسران زندانیان سیاسی که زجرشان مضاعف است بیرون زندان و برای مادران و خواهران و دختران زندانی های سیاسی.

امسال دلمان می خواهد تبریکاتمان را در میان شاخه گل های سپید صلح نماد، راهی خانه های شهدا کنیم برای مادران فرزند از دست داده و داغدار و برای همسران شهدا و فرزندانشان!

دلمان می خواهد ...

من اما باز هم با روز جهانی زن کار دارم. این بار برای تبریک به زنان روسپی که تن را می فروشند تا جانی بماند تا فرزندانشان شرافتمندی را به سیری نفروشند!

این بار برای تبریک به زنانی که مردان معتادشان سیاه و کبودشان می کنند و آنان دم نمی زنند تا فرزندانشان معنی خانه و خانواده را فراموش نکنند؛ هرچند نابسامان و خراب!

برای تبریک به زنان دانشگاهی که مزه خشونت را از مردان روشنفکر و شبه روشنفکرشان می چشند و به شاگردانشان درس انسانیت می دهند!

تبریک به زنان ممنوع الخروج، زنان ممنوع التحصیل، زنان ممنوع المعامله! زنان ممنوع الملاقات، ممنوع التماس، ممنوع ممنوع ممنوع ... تبریک به همه زنان ستاره دار! چه فرق می کند این ستاره برای چه نصب شود بر سینه شان. برای کدام خطا، کدام لغزش، کدام رفتار غیراستاندارد ناپسند از نظر اقتدارگرایان با مرام طالبانی!

این بار تبریکمان باشد برای زنان دوره گرد، بی خانمان و خیابان خواب، متکدی، دستفروش، زنان بی کس و کار، زنان بی پناه، زنان له شده زیر بار گران معیشت، زنان فراموش شده!

فراموش نمی کنیم که زنیم و فراموش نمی کنیم که خداوند با مردان برابرمان آفرید و توان و ظرفیت های فراوان در ما نهاد تا دوشادوش مردان، دنیا را بسازیم برای خودمان و برای فرزندانمان. فراموش نمی کنیم که در همین وانفسای جدال میان مرگ و زندگی در عسرت و سختی های روزگارِ بی بند و بارِ بی عدالتی، هنوز زنان سخت کوشی با بهره مندی از همه استعدادهای خدادادی و با جدال دائمی با مشکلات رنگ رنگ، چون ستاره های درخشانی زینت بخش آسمان شهرمان شده اند و نورافشانی می کنند مسیر درست زندگی را برای خواهرانشان، فرزندانشان. اما کیست که نداند سنگینی این بار، طاقت فرساست و کیست که نداند در میانه این هیاهوی آزارنده ی دعوا بر سر قدرت، «زن» اولین قربانی است! زن که هم خودش در کوران حوادث در معرض رنچ است و فشار و هم همسر و مادر و فرزند بودنش او را ناخودآگاه آبستن دردهای مضاعف می کند!

روز جهانی زن با زیباترین شاخه گل های سپید ممزوج شده است؛ می دانید؟ زن با سپیدی پیوندی جاودانه دارد؛ زن که همیشه مادر است؛ مادر همه کودکان دنیا!

روز زن بر همه آدم ها مبارک باد!

فخرالسادات محتشمی پور         ۱۸ اسفند ۱۳۹۰

برگرفته از «جرس»

این نوشتار، تنها اندکی در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است.     ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!