«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعه

اعتراض به پذیرش «هیات ایرانی تبار» به سخنگویی رضا پهلوی از سوی مجلس آلمان!


دوستان گرامی! رفقای ارجمند!

در کنار نابکاری ها و تبهکاری هایی که رژیم جمهوری اسلامی به مردم میهن گرامی مان گرانبار نموده، مشتی وطن فروش که میهن شان در چمدان ها و حساب های بانکی شان است، زیر عنوان «هیات ایرانی» به سخنگویی فرزند واپسین شاه خودکامه ی ایران در پارلمان آلمان شرکت نموده اند. گرچه بخوبی می دانم که بیرون آوردن رضا پهلوی از «جعبه ی پاندورا» ی امپریالیست ها و گرانبار نمودن وی به مردم ایران به عنوان شاه (یا عنوان دیگری) نه اکنون و نه در آینده هرگز ممکن نبوده و تنها ترفندی برای تکه تکه نمودن هرچه بیش تر نیروهای توده ای، رزمندگان انقلابی و خواهان پیشرفت ایران است، با این همه، به نظرم ضروری می رسد که هر ایرانی باوجدانی که دست کم تا اندازه ای به نقشه های دشمنان ایران آگاه است، نسبت به پذیرش این گروه یا گروه های همانند آن از سوی پارلمان ها یا سازمان های رسمی کشورها و بویژه کشورهای اروپای باختری و امریکای شمالی، حساسیت شایسته و بایسته از خود نشان داده، روشن و آشکار اعلام نماید که نه رضا پهلوی و نه چنین هیات هایی که بی هیچ گفتگو گردانندگان اصلی آن دربرگیرنده ی مزدوران سازمان سیا (CIA)و دیگر سازمان های وابسته ی امپریالیستی هستند و به هیچ رو ایران و ایرانی برایشان کم ترین پشیزی ارزش ندارند، هیچکدام نماینده ی مردم ایران نیستند.

اینجانب، متن زیر را برای تارنگاشت «صدای آلمان» («دویچه وله») که گزارشی با عنوان «گزارش هیات ایرانی به کمیسیون حقوق‌بشر پارلمان آلمان» در این باره منتشر نموده، فرستادم. پیوند این گزارش و صفحه ی اظهار نظر آن را در زیر می نویسم:


«به آگاهی شما می رسانم که نه آن هیات ایرانی تبار و نه سخنگوی شان رضا پهلوی، فرزند واپسین شاه خودکامه، دزد و گوربگور شده ی ایران را به عنوان نماینده ی ایران و ایرانیان به رسمیت نمی شناسم و بدینوسیله اعتراض شدید خود را نسبت به پذیرش آنها از سوی مجلس آلمان زیر عنوان «هیات ایرانی» یا هر عنوان دیگری ابراز می نمایم.

با احترام

بهزاد انصاری (ب. الف. بزرگمهر)»

دست تان را می فشارم.

با مهر     ب. الف. بزرگمهر



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!