مولانا قطب الدین در حجره ی مدرسه یكی
را می گائید. ناگاه شخصی دست به در حجره نهاد؛ باز شد.
مولانا گفت: چه می خواهی؟
گفت: هیچ. جایی می خواستم كه دو ركعت
نماز بگذارم.
گفت: اینجا جایی هست؟ كوری نمی بینی كه
ما از تنگی جا دو دو بر سر هم رفته ایم.
عُبید زاکانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر