«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

برای آن عابر سنگ بدست همیشگی!


قارقار یا غارغار؟

تنهاتر از همیشه، کلاغی به روی سیم
هی غارغار کرد
اندوه در صدای کلاغ گرفته دل
با من چه کار کرد؟

هم غارغار یاد زمان قدیم بود
با یاد غار
قار صدایش به لفظ غین
آهنگ آن صدای ملال آور کلاغ
دائم به گوش خسته ی من
جای قاف، غین
جای غین، قاف

افسوس در زمانه ی آهن و درد شهر
افتاده این کلاغ به یاد زمان غار
تنها و بیقرار
دلخسته از هر آنچه عابر بی آبروی شهر
این عابران سنگ به دست همیشگی
بیهوده با کلاغ سر جنگ بی هدف

بیچاره دور مانده ز اصل و اصالتش
صابون شیمیایی و نوشابه کثیف
حال کلاغ خسته ی ما را به هم زده است

چوپان کجا و آدمک و روستای آن
حالا که شهر زیر دکل های ارتباط
بی ربط با کلاغ چه بیداد می کند
او روی سیم، دهکده را یاد می کند

امیر عاملی

عنوان را اینجانب برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!