«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

شاهد از غیب رسید!


در گذشته (بویژه چند ماه گذشته تا کنون)، دستِ کم چندین بار درباره ی جریان «آلترناتیو سازی امپریالیستی» که زیر نظر و با مدیریت و سازماندهی «اداره ی ویژه ی ایران» در وزارت امور خارجه ی یانکی ها برای بزرگنمایی «رضا نیم پهلوی» فرزند واپسین شاه گوربگور شده ایران و آفرینش «سناریوی» فرعی دیگری در کنار دیگر «سناریو» های ساخته و پرداخته ی آن اداره، نوشته یا اشاره نموده بودم. اینک دلیل های کناره گیری چهار تن از «حزب مشروطه ایران»، حزبی که همواره از کمک های مستقیم و غیرمستقیم سیاسی و مالی برجای ماندگان رژیم شاه و اداره ی یاد شده برخوردار بوده، گواه دیگری است بر آنچه پیش تر یادآوری شده بود.

این چهار تن در بخشی از نامه شان به خوش بینی گذشته ی خود که بهتر است آن را ساده دلی نام گذاشت، اشاره کرده و نوشته اند:
«هشدارهای داریوش همایون در مورد "بدنه" حزب و بودن آنها در عوالم پنجاه شصت سال گذشته، شوربختانه حقیقت خود را به اثبات رساند. پس از او، تازش به "دفتر پژوهش" و پشت کردن به منشور و مواضع حزب، آغاز گشت. در اولین تهیه‌ها، به فرموده، بحث‌های سیاسی راجع به مواضع حزب، و شاهزاده از دستور کار این دفتر حذف گردید تا چرخش سیاسی دلخواه جریان سلطنت‌طلب در حزب با آسودگی بیشتری انجام پذیرد.»

می پندارم با آنچه نوشته اند، بر خود آنها نیز باید کم و بیش روشن شده باشد که سیاست در پیش گرفته شده از سوی این حزب، آن هنگام که مزدور و سرسپرده ای به نام داریوش همایون را به رهبری آن نشاندند، چیزی جدا از سیاست کنونی آن نیست؛ آن هنگام، نیاز به صورتکی لیبرال منشانه داشتند تا هم از سرریز برخی نیروهای خود که دیگر نمی خواستند انگ شاه پرستی تا ابد بر پیشانی شان ماندگار شود را زیر چتر خود نگاه دارند و هم کسانی دیگر از فرهیختگان دانشگاهی را که گرایش های لیبرال منشانه داشتند به زیر همان چتر بکشانند. اکنون، با دگرگونی هرچه بیش تر اوضاع اجتماعی و زمینه های بسیار نیرومند سرنگونی رژیم تبهکار ایران که هر روز نیرومندتر از پیش می شود، دیگر به آن صورتک نیازی نیست. با ناگوار شدن هرچه بیش تر اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی در جهان سرمایه، امپریالیست ها نیز ناچارند چنین صورتکی را به کنار نهاده، چهره ی ناپاک و چرکین خود را بیش از پیش به نمایش بگذارند!

به این آقایان، به مناسبت کناره گیری شان از آن حزب مزدور و دلیل های روشن و دلیرانه ای که در این باره در میان نهاده اند، شادباش می گویم.

ب. الف. بزرگمهر   ٣١ تیر ماه ١٣٩١


***

کناره‌گیری "ما" از حزب مشروطه ایران، اطلاعيه کناره‌گیری چهار تن از عضویت در حزب مشروطه ایران

به: شورای مرکزی محترم حزب مشروطه ایران
به: اعضای محترم حزب مشروطه ایران
به: رایزن حزب آقای دکتر اکمل

موضوع: کناره‌گیری از عضویت در حزب مشروطه ایران

‌تاریخ: ۱۸ ژوئيه ۲۰۱۲

به آگاهی اعضای حزب مشروطه می‌رسانیم از تاریخ ۱۸ ژوئيه ۲۰۱۲ به فعالیت خود در حزب مشروطه ایران پایان داده و از حزب کناره‌گیری می‌کنیم.

***

چرا ناچار به کناره‌گیری شدیم:
۱- حزب مشروطه ایران بعد از دو دهه فعالیت، نخواست و نتوانست با تغییری بنیادی در اندیشه، خود را از یک "حزب" نوستالژیک، با اولویت "پادشاهی همه چیز است" به حزبی لیبرال دمکرات فرا برویاند. خیال بستن به رهبری کاریزماتیک رضا پهلوی و ناتوانی در بیرون آمدن از "صغارت" (بمعنایی که کانت اشاره داشت) این حزب را از درک منشور لیبرال دمکرات خود ناتوان ساخت.

۲- سر سپردن به پویه قدرت، به موازات بالا‌گرفتن تلاش‌ برای رهبرسازی‌های بدون پشتوانه و بی‌ربط به مردم ایران و برگزیدن استراتژی نادرست و خطرناک شاهزاده بعنوان راه حزب، چیزی نیست جز همان نگاه و منشور سلطنت‌طلبی که از همان آغاز تشکیل حزب تاکنون منتظر فرصت مناسب مانده بود.

۳- سنجاق کردن سرنوشت حزب به شاهزاده، حاصل عدم استقلال حزبی، "صغارت سیاسی" و بی‌ربط بودن از مبارزات مردم ایران است. اینک "بدنه" حزب دوشادوش شورای مرکزی به طرح "شورای ملی ایرانیان" پیوسته و در مسیر آلترناتیوسازی خارج کشور و موازی‌سازی با مبارزات درون کشور گام بر‌می‌دارد.

۴- حزب و شاهزاده، هردو درمانده در کار "شورای ملی ایرانیان" و هردو علیرغم کارکشتگی در خالی‌کردن مواضع در صورت نامساعد بودن اوضاع! این‌بار بهای سنگینی را خواهند پرداخت. سرافکندگی، تنها بخشی از بهایی خواهد بود که این "شورا" به دست‌اندکارانش ارزانی خواهد داشت.

۵- هشدارهای داریوش همایون در مورد "بدنه" حزب و بودن آنها در عوالم پنجاه شصت سال گذشته، شوربختانه حقیقت خود را به اثبات رساند. پس از او، تازش به "دفتر پژوهش" و پشت کردن به منشور و مواضع حزب، آغاز گشت. در اولین تهیه‌ها، به فرموده، بحث‌های سیاسی راجع به مواضع حزب، و شاهزاده از دستور کار این دفتر حذف گردید تا چرخش سیاسی دلخواه جریان سلطنت‌طلب در حزب با آسودگی بیشتری انجام پذیرد.

۶- حزب، نخواست بپذیرد که شورای مرکزی مجاز نیست بر خلاف قطعنامه‌ها و منشور خود، خط‌مشی جدیدی در پیش گیرد. نخواست بپذیرد که کنگره حزب، اعضای شورای مرکزی را موظف کرده است منشور و قطعنامه‌ها را به اجرا بگذارند. نخواست بپذیرد که چک سفیدی به شورای مرکزی داده نشده است تا بین خود رای‌گیری کنند و هر چه خواستند در پیش گیرند. نخواست بپذیرد موظف است تا کنگره بعدی، بر سر مواضع و قطعنامه‌های پیشین بماند.

۷- "ما" فاصله‌‌ای ژرف بین اولویت‌های خود و حزب می‌بینیم. پیکار ما با رژیم اسلامی بر پایه منافع ملی ایران و حمایت از مبارزات مردم استوار است. ما نمی‌توانیم به روند "شوراهای رهبری خود‌خوانده" که بر فراز مردم ایران تشکیل می‌شود بپیوندیم. این "شورا"‌ها نیروی خود را بناچار از بیگانه خواهند گرفت و در "تعامل" با آنها، راهی جز پذیرش آن‌چه خواسته شود ندارند. در این بزنگاه خطرناک و حساس تاریخ میهن، مانند همیشه حفظ تمامیت ارضی و یگانگی ملی به‌هر قیمت و تحت هر شرایطی اولویت ما است. آنها که وارد مناسبات "رهبر سازی در بیرون" شده‌اند خود‌بخود این اولویت را به پرسش کشیده‌اند. ما می‌خواهیم مردم ایران به دست توانای خود، سرنوشت خود را بیافرینند و از هر فرصتی که فضای مبارزه را بازتر کند و خطر حمله نظامی و گسیختگی کشور را کاهش دهد استقبال می‌کنیم. این ملت نشان داده است که دشمنان خود را به شکل ویژه‌ی خود شکست داده است و این‌بار نیز خواهد داد.

اگر قرار است حزبی در عمل، رسالت خویش را برگرداندن پادشاهی بداند
اگر قرار است حزبی ناتوان از یک موضع‌گیری در برابر امر "قدسی"‌اش باشد
اگر قرار است بخش بزرگی از کاروان حزب، از قاره‌ای ندای "فدرالیسم از اصول دمکراسی است" و از قاره‌ای دیگر ندای "فدرالیسم را می‌شود به رای گذشت" سر دهد.

بناچار باید این کاروان را به حال خود گذاشت.

مهرداد احسانی‌پور، دکتر بابک بهزادی، بهرام رحیمی، مهدی موبدی

برگرفته از تارنگاشت مزدور «گویا نیوز»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!