«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

سخنانی فریبا و بی پشتوانه از زبان نماینده ی باشگاهی سیاسی!


در تارنگاشت «اخبار روز» و یکی دو تارنگاشت دیگر، از آن میان، تارنگاشت «خر در چمن»، متن گفتگویی با آقای بهروز خلیق، مسوول هیات سیاسی ـ اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) با عنوان «اتحادها، کنگره و شورای ملی و کنفرانس بروکسل»١ درج شده که دربردارنده ی نکته هایی درخور درنگ است. این نکته ها و برگرفته ها از آن گفتگو را درون « » نمایش داده ام.

***

آقای خلیق در بخشی از این گفتگو در پاسخ به آمادگی سازمان خود برای همکاری و اتحاد با همه ی نیروهای اپوزیسیون، چنین می گوید:
«سازمان ما در امر اتحادها مثل هر جریان سیاسی مرزهای معین دارد. از جمله با نیرو و گرایشی که برای انجام تحولات سیاسی در کشور بر دخالت کشورهای خارجی تکیه دارد. سازمان مخالف حمله نظامی و تحریم اقتصادی ایران است و دخالت دولت های خارجی در تحولات سیاسی کشور و گذر از دیکتاتوری به دمکراسی را زیانبار می داند و با این نیرو و گرایش مرز روشن دارد. سازمان منتقد این نیرو و گرایش و مخالف همکاری و اتحاد با آن است. سازمان ما با مدافعین رژیم ولایت و سلطنت مرز دارد و با آن ها وارد همکاری و اتحاد نمی شود.»

با نادیده گرفتن کلی گویی نامبرده درباره ی گذر از «دیکتاتوری به دمکراسی» (کدام گونه دمکراسی؟!) که در بخش دیگری از سخنان وی در همین گفتگو نیز بازتاب یافته، رویهمرفته امیدواری به اینکه آن «سازمان» در آینده همین چارچوب را در برخورد با نیروهای ضدانقلابی نگاه داشته و آنچه آقای خلیق بر زبان رانده از سوی همه ی اعضای آن سازمان پشتیبانی و همه با هم یک ساز را بنوازند، برمی انگیزد؛ ولی سایر پاسخ های نامبرده در همین گفتگو نشان از بیجا بودن این امیدواری است؛ به عبارت دیگر، هیچگونه پایبندی (تضمینی) در این باره، نه تنها در آینده که هم اکنون نیز وجود ندارد و شوربختانه، تاریخ آن «سازمان» نیز چنین گمانی را بیش تر نیرو می بخشد. افزون بر آن، شیوه ی برخورد و پاسخگویی آقای خلیق به برخی از پرسش ها، گونه ای عقب ماندگی از رویدادها («تاخیر فاز») را نیز به نمایش می گذارد. گویی پس از برخورد «اخبار روز» به جُستار مورد گفتگو، وی نیز از سوی سازمان خود ناچار به پاسخگویی در این باره شده است!  

آقای خلیق در بخش دیگری از گفتگو درباره آماج های «همایش بروکسل»، از آن میان، چنین می گوید:
«هدف این پروژه هم که تدارک کنندگان آن می خواهند برای آن چند کنفرانس برگزار کنند، روشن نیست. از ابتدا دست اندرکاران این پروژه مشخص نکردند که با برگزاری چندین کنفرانس، چه هدفی را پی می گیرند. اما گرایش هائی در بین تدارک کنندگان و شرکت کنندگان وجود دارد که هدف معینی را تعقیب می کنند.» و کمی جلوتر با برشمردن گرایش های شرکت کننده در آن «پروژه»، جُستار را چنین پی می گیرد:
«گرایش دیگری وجود دارد که هدف از تشکیل کنفرانس را فراهم آوردن فضای تعامل بین نیروهای سیاسی قلمداد می کند. طبعا این تلاش مثبت است. اما روی آن ها اجماع در بین تدارک کنندگان و شرکت کنندگان وجود ندارد و اقدامات تدارک کنندگان هم چنین هدفی را نشان نمی دهد.»

از دید من، گرایشی که آقای خلیق با دید مثبت به آن نگاه می کند، بگونه ای عمده گیج و گول ترین بخش یا به گفته ی وی: «گرایش» آن همایش را دربرداشته است. این بخشِ «گیج و گول» را می توان مانند ملاتی انگاشت که سنگ و کلوخ آن همایش، یعنی گروه هایی که بخوبی می دانند برای چه آماج هایی در آنجا گرد هم آمده اند ـ و خود آقای خلیق هم گذرا به  آن ها اشاره نموده! ـ را به یکدیگر پیوند بزند. آیا سازمان سیاسی که آقای خلیق به آن وابسته اند، بخشی از همین ملات را دربر نمی گیرد؟

نامبرده در بخش دیگری از گفتگو، کم و بیش (نه کاملا!) به هسته ی اصلی و آماج های پشت پرده ی چنین همایش های سازماندهی و مدیریت شده از سوی «اداره ی ویژه ی ایران» در «وزارت امور خارجه ی ایالات متحد» نزدیک می شود:
«خودداری تدارک کنندگان کنفرانس از بیان علت دعوت اتولانگی، این برداشت را تقویت می کند که برنامه های دیگری در میان بوده است. از جمله سیگنال دادن و جلب نظر جریان ها و محافل تندرو نظیر نئوکان ها ...»؛ ولی با این همه، تنها به این بسنده می کند که از زبان تارنگاشتی چپ نما بگوید:
«... مباد روزی که این رسم این کنفرانس باب شود و"عقابان" آمریکایی بشوند جزء ثابتی از کنفرانس های ایرانی!» و سپس با خودفریبی که بی گفتگو فریب دیگران نیز هست، بجای رو کردن دست گردانندگان اصلی و گاه پشت پرده ی این همایش و چنین همایش هایی که بی چون و چرا مزدوران شناخته شده یا هنوز ناشناخته ی دستگاه های امپریالیستی هستند، بازی را چنین پی می گیرد:
«... تدارک کنندگان هم اینقدر افراد بی تجربه ای نیستند که صرفا به خاطر اطلاع از مواضع "عقابان"، هزینه حضور او را تقبل کنند.» وی «امید[وار] است که این تجربه منفی توسط تدارک کنندگان کنفرانس بروکسل تکرار نشود، شرکت کنندگان نسبت به این نوع اقدامات با حساسیت برخورد کنند و پای "عقابان" را به کنفرانس هائی که امر اتحاد نیروهای سیاسی را دنبال می کنند، نکشانند. و اگر تدارک کنندگان کنفرانس در این امر مصرند، از قبل و به طور روشن اعلام کنند تا سمت گیری این پروژه برای شرکت کنندگان و فعالین سیاسی روشن باشد.» (افزوده ی درون [ ] از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر)

فشرده ی سخن نامبرده، چنانچه پرده پوشی دیپلماسی آن کنار زده شود، آن است که:
الف. ما آمادگی بازی در این میدان را داریم؛
ب. میدان خوب آب و جارو شده باشد و در آن پرندگان شکاری جلوی دیدگان همه به پرواز در نیایند؛ گرچه، کبوترها را برمی تابیم! و
پ. ما هم باید به بازی گرفته شویم؛ گرچه با کمال میل آماده ایم همچنان نقش «مُحلّل» و پدیدآورنده ی «فضای تعامل بین نیروهای سیاسی» را بر دوش گیریم تا خرتان از پل بگذرد و البته ما را نیز در این میان نادیده نگیرید!٢

آیا بوی کپک «سوسیال دمکراسی» به مشام تان نمی خورد؟ گونه ای «سوسیال دمکراسی ایرانی» که از دیدگاه تاریخی بسی عقب مانده تر و از دیدگاه اجتماعی بسی وامانده تر از گونه ی اروپایی آن است! «آقای مسوول هیات سیاسی ـ اجرایی» در پاسخ به نخستین پرسش پرسشگر درباره ی چگونگی استراتژی «سازمان» در زمینه ی اتحادهای سیاسی میان نیروهای «اپوزیسیون»، چنین می گوید:
«سازمان ما دو دهه است که بر استراتژی اتحاد نیروهای جمهوریخواه سکولار و دمکرات پای می فشرد و در جهت شکل دهی آن می کوشد. از نگاه سازمان تلاش برای نزدیکی نیروهای جمهوری خواه دموکرات و سکولار، اتحاد وسیع این نیروها در مرکز ثقل استراتژی اتحادهای سیاسی قرار دارد ...»

این سخنان، تاریخچه ی فشرده ای از آنچه بیش از دو دهه بر این «سازمان» رفته را دربر دارد. آغاز سردرگمی در شیوه ی نگرش غیرطبقاتی و ناروشن آن به جُستار «دمکراسی»، اکنون دیگر به فریبکاری و ریاکاری هرچه بیش تر و روزافزون گردانندگان این «باشگاه سیاسی» در کوشش برای آفرینش جبهه ای دربرگیرنده ی «چپ های شرمگین»، نیروهای بورژوا لیبرال اسلامی و غیراسلامی، نیروهای راست و حتا فراراست (طرفداران رضا نیم پهلوی) با پوششی از عبارت پردازی های چپ نمایانه، انجامیده است؛ کوششی که پنهان و آشکار همچنان پی گرفته می شود. بیهوده نیست که حتا «رضا نیم پهلوی» نیز در گفتگوها و سخنرانی های تازه ی خود، عبارت پردازی های "چپ" را بکار گرفته و از سوی آن زنک بی آبرو و مزدور (آروادین قحبه ی شاهانا!)٣ به عنوان «شاهزاده ی سرخ» جا زده می شود. چنین پدیده ی کم و بیش گسترده ای در میان این نیروها، از سویی توان چشمگیر اندیشه ها، خواست ها و آرمان های چپِ راستین را به نمایش می گذارد که نمایندگان کنونی آن در کشور ما و نیز بخش های بزرگی از جهان، هنوز زیر تاثیر فروپاشی اتحاد شوروی و آغشتگی به سیاست های نولیبرالیستی از بکارگیری چنین پشتوانه ی سترگی ناتوان بوده و همچنان هستند و از سوی دیگر، هماوند٤ با واقعیت یادشده، کالبدی میان تهی از همان اندیشه ها و آرمان ها از سوی راستگرایان و حتا فراراستگرایان برای دستیابی به آماج های طبقاتی خود با تردستی فراوان بکار گرفته شده و می شوند.

آنچه در پایان باید بیفزایم این نکته است که کوشش های آن «باشگاه سیاسی» همراه با گردانندگان چنان همایش هایی به آن چیزی نخواهد انجامید که دیپلمات های نوچه و تازه به دوران رسیده ی ایرانی و دوستان کمی کهنه کارشان در سر دارند. آنها نخواهند توانست با بهره وری ابزاری از توده ی پراکنده و گسترده ی نیروهای چپ، سیاست های کوته بینانه و ریاکارانه ی خود را به فرجام برسانند و تنها سردرگمی و پراکندگی بخش های کناره و کم تر آگاهِ نیروهای پیشرو را دامن خواهند زد؛ درست همان آماجی که دشمنان توده های مردم ایران در چارچوب سیاست های آن «اداره ویژه» و نهادهایی چون آن خواستارند و به دست کوتوله های سیاسی نادان به پیش می برند.

ب. الف. بزرگمهر یکم امرداد ماه ١٣٩١

پانوشت:
١ ـ «اتحادها، کنگره و شورای ملی و کنفرانس بروکسل»

٢ ـ نمی دانم نام چه جانوری بر آن بگذارم!

٣ ـ «سروده ای که با سه نقطه آغاز می شود ...»، ب. الف. بزرگمهر، ١٣ خرداد ماه ١٣٩١

٤ ـ این «آمیخته واژه» را بجای واژه ی «مرتبط» یا عبارت «در ارتباط با» ساخته ام!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!