پیوند میان بورژوازی لیبرال ایران با اربابان سرمایه ی جهان! به چه بهایی؟
چگونه با سرمایه ی مردم ایران، اسلحه ی
اسراییلی و آمریکایی خریداری و به ایالات متحد و تروریست های نیکاراگوئه کمک شد تا
حکومت ملی «ساندینیست» ها را به زیر بکشند!
چگونه سرمایه داری نوکیسه ی اسلام پناه از
«نعمت جنگ»١ خانمانسوز میان توده
های مردم ایران و عراق، بهره مند شد! آیا به همین دلیل نبود که «نعمت جنگ» پس از پیروزی
تاریخی ایران و بازپس گرفتن خرمشهر، به بهای خون فداکارترین فرزندان توده های مردم
ایران، بازهم پی گرفته شد؟
ویدئوی زیر، گزیده هایی از ماجرای
«ایران ـ گیت» را نشان می دهد. اینکه روایت آن از ماجرا تا چه اندازه دربرگیرنده یا
انتشار آن چه آماج هایی را نشانه گرفته اند، به نوبه ی خود مهم اند؛ ولی، آنچه مهم
تر است و هنوز بخش عمده ای از آن به درستی روشن نیست، نقش نیروهای بورژوا ـ لیبرال
ایرانی در جامه ی اسلام و کارچاق کن ها و پادوهای آن چون هاشمی رفسنجانی و محسن
رضایی در این ماجرای پلید و شگفت آنگیز است. آنچه در این زمینه، زیر عنوان «ماجرای
ایران ـ کنترا» در «ویکی پدیا»٢ نیز آمده، چندان رسا نیست. با این همه، در آنجا
اشاره ی کوتاهی به این نکته شده است که:
«... با گذشت چندین سال از این ماجرا
هنوز جنجال سیاسی بر سر ابعاد آن ادامه دارد و برخی هاشمی رفسنجانی را متهم میکنند
که فقط مذاکره برای خرید اسلحه و معامله برای آزادی گروگانهای آمریکایی در
لبنان را به سید روحالله خمینی اطلاع دادهاست؛ ولی حضور هیات بلند پایه در تهران
و تلاش برای عادی سازی روابط با آمریکا را از وی پنهان نمودهاست.» («ویکی
پدیا» ـ برجسته نمایی از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر)
ژنرال «اُلیوِر نورٍث» یکی از اعضای گروه
آمریکایی همراه «مک فارلین» که آن هنگام با هاشمی رفسنجانی گفتگو و زمینه های ساخت
و پاخت های پس از آن، خرید اسلحه ی اسراییلی و ... را فراهم نموده بودند، در
دادگاه یا «کمیته ی حقیقت یاب» امریکایی می گوید:
«... نباید [به جُستار] به صورت کار
اشتباهی نگریست که پول آیت الله [منظور آیت الله خمینی است!] را بگیری و آن را
برای پشتیبانی از رزمندگان آزادی در نیکاراگوئه بفرستی!». (افزوده های درون [ ] از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر)
کس دیگری که از وی درباره ی آن به
اصطلاح «رزمندگان آزادی» پرسش شده، رُک و پوست کنده و به درستی می گوید:
«رزمندگان آزادی؟! آنها رزمندگان آزادی
نیستند؛ آنها تروریست هستند!»
این ویدئو بصورتی مستند نشان می دهد که
چگونه با سرمایه ی مردم ایران، اسلحه ی اسراییلی و امریکایی خریداری و به ایالات
متحد و تروریست های نیکاراگوئه کمک شد تا حکومت ملی «ساندینیست» ها را به زیر
بکشند!٣
هاشمی رفسنجانی که از نخستین روزهای
انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون، در زد و بندهای اقتصادی کلان به سود «بزرگ سرمایه داران» و
بازگشایی دروازه های اقتصاد کشور به روی آنان، در سرکوب آزادی های مدنی و اجتماعی
و بویژه حقوق سندیکایی و کارگری، در آفرینش تنش و بدگمانی میان نیروهای انقلابی
مسلمان و کمونیست، در جستجوی پیوندهای آشکار و پنهانی با «شیطان بزرگ» و دیگر
«شیطانک»ها و کم وبیش در هر گند و گه کاری دیگر به زیان توده های مردم ایران،
پلیدترین نقش را داشته و سرِ هر کس و ناکسی را به سود خود و خانواده ی هزارفامیلش
کلاه گذاشته، در یکی از واپسین اظهار نظرهایش درباره ی «گفتگوهای هسته ای و
غیرهسته ای» می گوید:
«... طرفهای غربی اهل تعامل نیستند و
صداقت ندارند و تنها زورگویی را مبنای کار خود قرار دادهاند تا فرصت لازم را برای
اهداف آینده به دست آورند.» («خبرگزاری مهر»، ٣١ خرداد ماه ١٣٩١)
وی که بازهم سر دیگران و شاید خود را
کلاه می گذارد، نیک می داند که در گفتگوی دوجانبه یا چندجانبه که گفتگوهای میان
کشورها را نیز دربرمی گیرد، آنچه تعیین کننده است اندازه ی نیروی پشتوانه هریک از
آنهاست. کشورهای امپریالیستی به خوبی می دانند که با کسانی پشت میز گفتگو نشسته اند که:
الف. آن پشتوانه ی سترگ مردمی دوران
انقلاب را کم و بیش بطور کامل از دست داده و جز مشتی جیره خوارِ مزدبگیرِ چاقوکش،
دزدان و نابکارانی که تنها در پی چپاول سرمایه های کشورشان (قُربَتا الی لله)
هستند، پشتوانه ای ندارند؛
ب. کشورشان و "گاری" های هریک
از آنان با هزاران بند و بست به "ارابه" ی امپریالیست ها و بنگاه های
اقتصادی شان بسته شده و خواه ناخواه به دنبال آنها کشیده خواهند شد؛
پ. هریک از آنها نماینده ی بخشی از
حاکمیتی ملوک الطوایفی هستند که هر کدام ساز دیگری می زند و به هیچ رو همسو با هم و
همپشت یکدیگر نبوده و نیستند و این نکته بویژه آنها را در گرفتن امتیازهای بازهم
بیش تر از یکسو و پیمان شکنی های هر ازگاهی از سوی دیگر دلگرم تر و گستاخ تر می
نماید؛ و
ت. کشورشان، آنچنان روند فرسایشی را
پیموده که آستانه ی فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی را پشت سر نهاده و با ژرفش بیش
تر به آستانه ی فروپاشی سیاسی و سرزمینی نزدیک می شود.
آنها، بسیار خوب «اهل تعامل» هستند؛
همانگونه که پیش از این نیز داد و ستدهای پر و پیمان و به گفته ای آنها برد ـ برد
که این روزها "طوطیان" اسلام پناه نیز چپ و راست آن را بر زبان می آورند
با نمایندگان گروه های گوناگونی از حاکمیت جمهوری اسلامی انجام می دادند و هنوز آن را پی می گیرند؛ داد و
ستدهایی که تنها یک بازنده داشت و هنوز نیز دارد: توده های مردم ایران!
همه ی این ها را آن مردک پفیوز خوب می
داند!
اکنون دیگر کم تر جایی برای داد و ستد
یا به گفته ی آن مردک: «تعامل» برجای مانده است. چه جای تعاملی؟ و با چه کسانی؟ با
آنها که برخی شان افزون بر نابکاری با نادانیِ بسیار، شاخه ای که خود بر روی آن
نشسته بودند را نیز ارّه کرده و کار خود را یکسره نموده اند؟! با حاکمیتی پوسیده و
از درون پاشیده که تنها به دو دلیل عمده هنوز بر سرِ پا ایستاده و از سایه ی خود
نیز هراس دارد؟!
آن دو دلیل عمده، اینها هستند:
الف. نبود
گزینه ای توده ای (و نه گزینه ای امپریالیست ساخته که توده های مردم زیر بار آن
نخواهند رفت!) برای جایگزینی رژیمی ضد ملی و ضد خلقی؛ و
ب.
تهدیدهای هدفمند امپریالیستی که از سویی توده های مردم را از سرانجام کاری کارستان
می ترساند و از سوی دیگر "موش نیمه جان" را هر بار جانی تازه می بخشد که
همچنان از این ستون به آن ستون پریده، نفسی تازه کند؛ و می خواهد کار را به آنجا
برساند که هم این یک به پایان خط برسد و هم آن یک که همه ی هست و نیست خود بر باد
داده، کاسه ی شکیبایی نیز از کف بدهد، هرگونه اندیشیدن و بازاندیشی را بکناری نهد
و بگوید:
«هر کس بیایید مهم نیست؛ حتا اگر خود
اهریمن باشد؛ همین اندازه کافی است که بتواند با جدیت حکومت کند و به این آشفتگی
سر و سامانی بدهد»٤
به این دلیل هاست که چنین رژیمی باید
هرچه زودتر و پیش از آنکه دیر شود به دست توده های مردم و نیروهای ایرانی به زیر
کشیده شود؛ وگرنه امپریالیست های تا دندان ساز و برگ یافته، آن را در شرایط بسیار
بدتری سرنگون نموده و چنان کوبش خردکننده ای بر سرتاپای کشورمان وارد خواهند نمود
که شیرازه ی کارها از هم پاشیده شود؛ بگونه ای که اگر حتا همه ی سخنان فرماندهان
سپاه پاسداران و ارتش ایران درباره ی آمادگی بازدارندگی نیروهای نظامی ایران نیز راست
باشد، با بودن چنین رژیم خوار و فرومایه ای که تنها در پی رهایی خود است و سرنوشت خلق
های ایران زمین، همبستگی و یکپارچگی آن را نیز به سرنوشت خود گره زده، تنها و تنها
ازهم پاشیدگی به یکباره ی سیاسی و سرزمینی ایران را بدنبال داشته باشد. تنها
کافی است که تراز نیروها (سیاسی، اجتماعی، نظامی و ...) که پهنه ی بین المللی را
نیز دربرمی گیرد، اندکی بازهم بیش تر به سود آنها دگرگون شود تا یورش نظامی سهمگینی
به کشور ما را آغاز نمایند؛ و آنگاه که ابتکار عمل به دست شان بیفتد، دیگر کار از
کار گذشته است.
برای همه ی کسانی که با رویکردی ملی ـ
میهنی دست به قلم برده، در این باره «سناریو» می نویسند یا «سناریو» های این و آن
را به نقد می کشند، بوِیژه اگر مُهر و نشانی از چپ نیز بر پیشانی خود دارند،
نکته ی بسیار مهم آن است که بر اصلی ترین و دربرگیرنده ترین سیاست های امپریالیستی
خوب باریک شده و آن را در تحلیل های خود بگنجانند؛ وگرنه، خواه ناخواه به پیشبرد
سیاست های اهریمنی آن ها کمک نموده اند. از دید من، سیاست عمومی امپریالیستی در
منطقه ی بزرگی از آسیای میانه تا خاورمیانه در کلی ترین خطوط آن، افزون بر چنگ
اندازی مستقیم بر سرچشمه های سرشار از نفت و گاز و سایر کانی های گرانبها، مهار
منطقه ای بزرگ است که دست نیروهای اهریمنی سرمایه را به سوی چین و سرزمین های
پهناور روسیه در خاور، بازتر خواهد نمود. امپریالیست ها به دلیل های گوناگونی که
بیرون از چارچوب این یادداشت است (در برخی از نوشتارهای دیگرم به آن ها پرداخته
ام!)، دیگر نیازی به همدستان و پیشکارانی چون واپسین شاه گوربگور شده ی ایران
ندارند؛ آنها هنوز برای ظاهرسازی به نوکری گوش به فرمان و چاکری دست به
سینه نیازمندند تا فرمان های آن ها را بی چون و چرا اجرا نماید. این نکته ای است
که برخی سردمداران جمهوری اسلامی، آن شاهزاده ی حسرت به دل که برخی از چپ و راست،
گاه ناخواسته، بزرگش می کنند و نیز "چپ" پرمدعایی که بی اندک دانشی و
بینشی به کل "ماجرا"، تنها با برچینی مشتی «فاکت» دلخواه، «سناریو»هایی
یکسویه می نویسد، هنوز نیک درنیافته اند.
ب. الف. بزرگمهر ١۷ تیر ماه ١٣٩١
پانوشت:
١ ـ «جنگ برای ما نعمت است.» از پیام
رسانه ای روح الله خمینی در آغاز جنگ
٢ ـ «ماجرای ایران ـ کنترا»: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D8%A7#cite_note-0
٣ ـ کاش کسی
پیدا شود که چیرگی خوبی به زبان انگلیسی داشته و این نوار ویدئویی را با زیرنویس
پارسی آرایش دهد یا متن پارسی آن را در اختیار هم میهنان و پارسی زبانان نهد. از
دید من، چنین کاری وظیفه ای اجتماعی است!
٤ ـ «مکتب دیکتاتورها»، ایگناتسیو سیلونه، برگردان مهدی سحابی، «نشر نو»،
تهران ١٣٦٣
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر