در تنم شرار آتشی
در سرم زبانه های خشم
از حریق پرسشی گزیده لب
درغروب کوچ وار کوچه های میهنم پیش می
روم.
آسمان سرد
ابرهای گیج و گنگ در دل شفق
سرد و بی خیال
بر ستوه برهنه ی غرور کوچه های میهنم
نگاه می کنند.
ای ستاره ی سپیده دم
لحظه ای درنگ!
قصه ی سیاه این پرنده ی اسیر
در همه کرانه های روشن از نگاه آفتاب٬
با همه کبوتران آشنا
بگو!
با همه پرندگان رسته از قفس !
لحظه ای نگر!
در غروب خونبار کوچه های میهنم
در غروب کوچه های یخ زده ز فقر
در غروب کوچه های مثله از ستم
با چه سرعتی
با چه سرعتی
آسمان
سیاه می شود!
با چه سرعتی
با چه سرعتی
زندگی
تباه می شود!
تا طلوع خشم آفتاب
بر به خواب ماندگان عصر بی خبر
این خبر ببر!
برزین آذرمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر