«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

در غروب کوچه های میهنم ...


در تنم شرار آتشی

در سرم زبانه های خشم

از حریق پرسشی گزیده لب

درغروب کوچ وار کوچه های میهنم پیش می روم.


آسمان سرد

ابرهای گیج و گنگ در دل شفق

سرد و بی خیال

بر ستوه برهنه ی غرور کوچه های میهنم نگاه می کنند.


ای ستاره ی سپیده دم

لحظه ای درنگ!

قصه ی سیاه این پرنده ی اسیر

در همه کرانه های روشن از نگاه آفتاب٬

با همه کبوتران آشنا

بگو!

با همه پرندگان رسته از قفس !


لحظه ای نگر!

در غروب خونبار کوچه های میهنم

در غروب کوچه های یخ زده ز فقر

در غروب کوچه های مثله از ستم

با چه سرعتی

با چه سرعتی

آسمان

سیاه می شود!

با چه سرعتی

با چه سرعتی

زندگی

تباه می شود!


تا طلوع خشم آفتاب

بر به خواب ماندگان عصر بی خبر

این خبر ببر!


برزین آذرمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!