«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی
والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه
۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سهشنبه
جهان در خواب سنگین است ...
فرو برده جهانی را به خواب اندر
کنون در زیر چشمِ ما
به یاریِ هزاران گله گرگِ مست و خون
پرور
یله در کوه و دشت و در،
به هر سو ناجیانه اسب می تازند
و بر هر سرزمینِ پرنوا و کم دفاعی که نمی
خواهد
و این را بر نمی تابد
که باشد بنده و
عبد و عبید و
به زور آتشِ خمپاره و هر گونه جنگ افزارِ دیگر
دست می یازند!
بود و نبود مردمانی را
که در رنجند و سختی خود
در این عالم!
وز آنان می ربایند هر چه دارند دانه ی
شادی
و بر کوهِ المشان می فزایند
صخرههای غم،
می دهند
بر دستِ غولانِ مهیبِ جنگ
و می تازند
از آن چیزی که روزی بود بر روشان گشاده
گشته بس کوتاه!
که افتاده چنین،
چون نعشِ سردی بر زمینِ گرم
و اینان می مکندش با ولع
تا قطرههای واپسینش نفت،
رسیده نوبتِ خلقی دگر
تا طعمه ی این اژدهایِ هفت سر گردد
رسیده نوبتِ سوریه ی آتش گرفته،
سوخته
از این همه ترکش،
چه خواهد شد؟
گر این هم بگذرد چون لقمه ی چرب و لذیذی همچو
لیبی
از گلوشان
چه خواهد بودمان
فردایِ پر فریاد آن،
در انتظارمان
به جز سنگین هجومی سخت
بر ایران؟!
و
اما
ما؟
که مانده بر کناری
اگر زین خواب غفلت بار و سنگین چشم نگشاییم
به نقش بر آب کردنهای یک سر نقشههای شوم و
شیطانی نپردازیم،
هجوم سیلِ این فرهنگِ پر نیرنگ را
گر چاره ننمائیم؟
نگیریم پرده از آنچه به حیلت می کنند
پنهان
و از رخسارِ دیوانی که این سان می زنند
تیشه به ریشه، هر کجا
در پوششِ "یاری" به مردم
یا "دفاع ا زحق و آزادی"،
جزسرخیِ یک شرم؟
چه خواهد ماندمان فردا به تن
جز لکه ی یک ننگ؟
برزین آذرمهر
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!
درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر