به مناسبت برخی یاوه های "اصلاح
طلبانه"
«ملّا به قصد آشنایی با حاکم تازه، غازی را که زنش به دستور او بریان کرده
بود در طبق به زیر سرپوشی نهاد و از ده سوی شهر به راه افتاد. مگر در میان راه از
عطر اشتهاانگیز غاز تابش از دست بشد، چندان که رانی از آن برکند و بخورد. چون
حاکم سرپوش از طبق برداشت، گفت:
این از کم خِرَدی است که غاز بریانی به
نزد حاکم آرند و یک پایش خورده باشند!
ملّا گفت:
فرمایش حضرت حاکم در کمال صحت است؛ اما
چه توان کرد که در این ولایت غازها یک پا بیش تر ندارند؛ و چون به ناگاه چشمش به
کنار آبگیر دیوانخانه افتاد و غازها را دید که بر یک پای ایستاده اند، گفت:
حجّت نیز دور نیست، اگر حضرت حاکم نظری
به کنار آبگیر افکنند، صحت عرایض مرا به چشم مشاهده خواهند فرمود.
قضا را همان دَم، غلامِ سرای حاکم به
قصد راندن غازها به لانه چوبی بر ایشان زد که از آن حال خارج شدند. حاکم به خنده
افتاد که:
اینک افشای دروغ تو! می بینی که اینان
نیز چون دیگر غازان دو پای دارند.
ملّا گفت:
بالله که نمی خواهم بالای فرمایش حضرت
حاکم به جسارت عرضی کرده باشم؛ لیکن به خدا قسّم چوبی که فراش دیوانخانه بر آن ها
کوفت، اگر بر شما فرود آمده بود حال چارپا شده بودید!»
برگرفته از کتاب کوچه، حرف «پ»، دفتر نخست، احمد
شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، تهران ١٣۷٨
با اندکی ویرایش در نشانه گذاری ها از
سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر