گردنش را با تبر هم نمی توان زد!
پیشترها، همیشه با خود می اندیشیدم
گونه ای هماوندی میان واژه ی «کرگدن» و «خرگردن» باید باشد و چون این جانور در
جنگل های دور دست هند و نپال و اندونزی و آفریقا می زیسته و می زید، ایرانیان دیرتر
با آن آشنا شده، ناچار بوده اند، نامی برای آن برگزینند. چون در دسترس ترین جانوری
را که از گذشته ای دور می شناخته اند: خر (الاغ یا درازگوش) بوده، نام این چارپای
زحمتکش را پایه قرار داده و آمیخته واژه ای چون «خرگردن» که پس از آن به کرگدن
دگردیسه شده، ساخته اند! گرچه خر کجا و خرگردن یا کرگدن کجا؟ هرچه آن یکی زحمتکش و بکار و بردبار است، این یکی تنبل و نابکار و ...
با آنکه چیزی که گفتم، چندان پایه ی علمی و زبانشناسی درستی ندارد، ولی انگاره ی چندان بدی هم نیست. حتا می اندیشم که زبانزد دیگر توده ای: «گردنش را با تبر هم نمی توان زد!» یا «تبر هم به گردنش کارگر نیست»، بگونه ای هماوندی با این جانور داشته باشد. برای آنکه سنگ محکی دستتان بیاید، اندکی به تصویر نگاه کنید؛ درست همان ویژگی ها را دارد و می پندارم مانند آن جانور بیچاره که روشن نیست خداوند به چه دلیل، چنین گردن ستبری برایش آفریده، مانند گراز (خوک وحشی) و خوک دست آموز، نمی تواند به آسانی به چپ و راست چرخیده، ناچار است هربار دایره ای را بپیماید تا در موقعیت تازه قرار گیرد. این هم البته از حکمت های عالیه ی خداوندی است که در کنار هر نیرویی، نارسایی و کمبودی نیز در بدن هر جانداری آفریده که به خود غرّه نشده و نپندارد که همه کاری از وی ساخته است و سهم این جانور گردن کلفت و پرخور هم، نداشتن امکان مانور خوب برای چرخش به چپ و راست، دیدی کم و نارسا که تا نوک بینی اش بیش تر نمی تواند ببیند و مُخی بسیار کوچک در سنجش با اندام ستبرش است؛ تفاوتی هم نمی کند که وی را به آکسفورد فرستاده باشند یا نه!
با آنکه چیزی که گفتم، چندان پایه ی علمی و زبانشناسی درستی ندارد، ولی انگاره ی چندان بدی هم نیست. حتا می اندیشم که زبانزد دیگر توده ای: «گردنش را با تبر هم نمی توان زد!» یا «تبر هم به گردنش کارگر نیست»، بگونه ای هماوندی با این جانور داشته باشد. برای آنکه سنگ محکی دستتان بیاید، اندکی به تصویر نگاه کنید؛ درست همان ویژگی ها را دارد و می پندارم مانند آن جانور بیچاره که روشن نیست خداوند به چه دلیل، چنین گردن ستبری برایش آفریده، مانند گراز (خوک وحشی) و خوک دست آموز، نمی تواند به آسانی به چپ و راست چرخیده، ناچار است هربار دایره ای را بپیماید تا در موقعیت تازه قرار گیرد. این هم البته از حکمت های عالیه ی خداوندی است که در کنار هر نیرویی، نارسایی و کمبودی نیز در بدن هر جانداری آفریده که به خود غرّه نشده و نپندارد که همه کاری از وی ساخته است و سهم این جانور گردن کلفت و پرخور هم، نداشتن امکان مانور خوب برای چرخش به چپ و راست، دیدی کم و نارسا که تا نوک بینی اش بیش تر نمی تواند ببیند و مُخی بسیار کوچک در سنجش با اندام ستبرش است؛ تفاوتی هم نمی کند که وی را به آکسفورد فرستاده باشند یا نه!
ب. الف. بزرگمهر ٢٦ مهرماه ١٣٩١
***
مهدی هاشمی در تماس با پدر: در سلول
۳.۵ در ۳.۵ هستم
سیدمحمود علیزاده طباطبایی در گفتوگو
با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس درباره آخرین وضعیت مهدی هاشمی اظهار داشت: مهدی
همچنان در انفرادی به سر میبرد و ممنوعالملاقات است.
وی افزود: مهدی تاکنون سه بار از
بازداشتگاه با آیتالله هاشمی رفسنجانی تماس داشته و وضعیت خود را در زندان در حدی
که مجاز بوده، گزارش داده و تقاضا کرده است برای وی کتاب ببریم.
علیزاده طباطبایی ادامه داد: مهدی هاشمی
در سلول ۳.۵ در ۳.۵ متر در اوین نگهداری میشود و اتاق او سرویس بهداشتی و یک
دست رختخواب ساده دارد و از نوع برخورد دو بازجویش هم ابراز رضایت کرده است.
«مهدی به مزاح به پدرش گفت که من در
انگلیس هم در انفرادی بودم و اینجا هم در انفرادی و تنها هستم اما تفاوت این است
که آنجا مجبور بودم خودم غذا درست کنم ولی اینجا به من غذا میدهند.»
وکیل مهدی هاشمی گفت که آخرین تماس
موکلش با هاشمی رفسنجانی مربوط به اواخر هفته گذشته است که گفته بود هنوز کتابهای
تاریخی که برای وی فرستادهایم، به دستش نرسیده است.
علیزاده طباطبایی در پایان تصریح کرد:
تحقیقات از مهدی هنوز تمام نشده اما با توجه به اینکه معمولا مدت بازداشت موقت یکماهه
است، احتمال میدهیم تحقیقات از وی به زودی تمام شود.
وی در عین حال گفت که چنانچه بازداشت
موقت وی بیش از یک ماه طول کشیده و تمدید شود، رسماً به این موضوع اعتراض خواهد
کرد.
۲ نظر:
بهزاد گرامی، درود. مقاله زیبایت را فرستادم فیسبوک که امیدوارم با استقبال رو به رو شود. دست مریزاد به تو. خسرو
خسرو گرامی!
خرسندم که از آن خوشتان آمده و از آن بیش تر اینکه از شما رفیق ارجمند پس از مدت ها واکنشی دریافت کردم.
شاد باشید!
بهزاد
ارسال یک نظر