دوست ناشناسی برایم گزارشی از مراسم قدردانی از چند «نُخبه»* با «حضور رییس جمهوری اسلامی ایران» (بخوان: لات بی سر و پایی که با آوازه ی خود، آبروی ایران و ایرانی را بازهم بیش تر برد!) در «تالار وحدت تهران» فرستاده است.
در این گزارش، از آن میان گفته می شود:
«دکتر احمد
کامیابی مَسک استاد قدیم و نامدار دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران و برخی از
دیگر مراکز هنری ایران و خارج از کشور ، بیشتر به خاطر مطالعات و ترجمه آثار اوژن یونسکو
شهرت دارد. آقای کامیابی از دوستان یونسکو، سموئل بکت و برخی از دیگر نام آوران
هنر مدرن اروپای معاصر است. استاد کامیابی خصوصا با ترجمه کرگدن یونسکو چنان
انس و الفتی با کرگدن به هم رسانده که خانه مسکونیش در تهران نمایشگاهی دیدنی و قیمتی
از انواع مجسمه ها از کرگدن است. دکتر کامیابی به عبارتی با کرگدن و در جهانی
کرگدنی زندگی میکند.»
درجای دیگری از گزارش، آمده است:
«استاد در
باره مراسم بزرگداشت خود در تالار وحدت گفتند: ”وقتی فرصت کوتاه ملاقات با رییس
جمهور فراهم شد در همان چند لحظه از ایشان خواستم دستور بدهند که جلو پخش خرافات
از تلویزیون ایران گرفته شود. دیگر این که از ایشان خواستم دولت ایران باید جلو
اهانت به ایران رابگیرد“ می دانیم که اهانت به ایران و فرهنگ ایرانی در
کشور رسمی معمول شده است تا جایی که شاید ایران تنها کشور در کره زمین باشد که در
آن توهین به مبانی فرهنگ داخلی مایه پیشرفت و از طرفی حرکت در راه ترویج فرهنگ آن
کشور موجب شرم شده و رهرو را در زندگی شخصی و اجتماعی درمانده می سازد.»
خنده ای تلخ بر لبانم می نشیند و با خود
می اندیشم:
«استاد که بخشی از درخواست و پرسش خود
را تا اندازه ای پاسخ داده اند. خوب، این را هم باید به حساب بازنشستگی وی گذاشت و
انتظاری بیش از آن نداشت ...» ولی، سرانجام درنمی یابم که چرا پویش در راه گسترش
فرهنگ ایرانی موجب شرمندگی وی یا دیگران شده است؟!
وی از کسی که همراه گروه جن گیران و
جن بازان و پخش کنندگان پریشانگویی (خرافه) های مذهبی بویژه درباره ی «امام زمان»،
نقش پلیدی در واپسماندگی میهن مان داشته و به نوبه ی خود نقش بزرگی در زمینه سازی فروپاشی
ایران زمین بازی کرده و می کند، می خواهد که «جلو پخش خرافات از تلویزیون ایران
گرفته شود ...[و] دولت ... جلو اهانت به ایران را بگیرد»!
آیا استاد بازنشسته سرِ خود را شیره می
مالد؟ یا زبانم لال، لفت و لیسی زیر پوشش قدردانی در کار بوده است؟!
این را هم بیفزایم که به دلیل دلبستگی بسیار
«استاد» به تندیس های کرگدن**، تصویری
نیمرخ از کرگدنی را همراه این یادداشت درج می کنم تا با بهره وری از آن و دیگر تصویرهای
تمام رخ این جانور بیمانند***، اگر
خواستند، سپارش ساخت تندیس کرگدنی از نژادی در حال نابودی را داده و بر ارزش «جهان
کرگدنی» خود بازهم بیفزایند!
ب. الف. بزرگمهر ٢٢ آبان ماه ١٣٩١
برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] از آنِ من
است. ب. الف. بزرگمهر
پانوشت:
* من همواره بگونه ای غریزی از این واژه که روشن نیست در کدام زبان ریشه
داشته و چگونه به پارسی وارد شده، بدم می آمده است. اکنون که با آرش های گوناگون
آن در «واژه نامه دهخدا» بیش تر آشنا هستم، از این واژه بازهم بیش تر بدم می آید.
از دید من، باید اینگونه واژه های نامهربان را از زبان پارسی زدود و دور ریخت!
** می بینید؟ با کاربرد واژه ی «تندیس»، هم پاسِ کرگدن را داشته و هم دلبستگی
استاد به این جانور بخت برگشته را ارج نهاده ام!
*** از کرگدن زندانی سیاسی ساخته نمی شود!، ب. الف. بزرگمهر، ٢٦ مهرماه ١٣٩١
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر