«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

کلید خوشبختی


زیاد خوانده ام آثار شاعران بزرگ،
ترشح قلم آن فسونگران سترگ.
بخواندم و بفتادم همیشه در بن بست:
چرا که منشاء آنها غم است و اندوه است.

سروده های فضولی است بلبلان حزین،
که چهچه همه شان ناله های مجنون ها است.
بسوخته است نوایی مرا بباد سموم،
که حاصل غم و اندوه جمله دلخونها است.

فشرده قلب مرا ناله های لرمونتف،
نمود حافظ افسرده خاطرم بس زود.
و پوشکین، چو از دختران چرکس گفت
غمش فزود و مرا نیز با غمش فرسود.

سوال کردم از شکسپیر و ... این چه عجب ـ
بداد پاسخ من را به جای او خیام:
«نصیب پیکر ما گشته تازیانه ی یأس،
که حکمران جهانند دردها، آلام!»

جدا شدم من از آنها و پیش خود گفتم:
در این عقیده بهمراهتان نخواهم بود!
و زآن ببعد بقلب فسرده و محزون
روانه گشت سرور و نشاط چون رود!

گشود شادی از سلطه ی مسلم خویش
عجیب پرده ی مرموز را به پیش نظر ـ
بدیدم آنکه نباشد سعادتی به از این:
کنم ترنّم خوشبختی از برای بشر.

بلی، بمیهن آزاد و نیک بختم نیز
مسلم است که جز این نمی تواند بود،
بمیهنم که شده جاودانه غم منکوب
ز سوی زندگی شاد و پرخروش و سرود!

باین دلیل شده یار و دوستم شادی،
فسرده خاطر، هرگز کمر ندارم خم.
چرا نباشم خوشبخت، چونکه در هر جا
سرور و شادی بینم، نه آنکه غصه و غم!

حمید عالمجان       ١٩٣٨

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!