«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ دی ۱, جمعه

پس مردم چی؟ اونا تو بازی نیستن؟!


شترنج

زن بین نگاه پیرمرد و پنجره فاصله انداخت. پیرمرد چشمهایش را بست!

ـ ببین پیرمرد! برای آخرین بار می گم … خوب گوش كن تا یاد بگیری ...

ـ آخه تا كی می خوای به این پنجره زل بزنی؟ اگه این بازی را یاد بگیری، هم از شر این پنجره راحت می شی، هم می تونی با این هم سن و سالهای خودت بازی كنی … مثل اون دوتا ... می بینی؟

ـ آهای ! با توام ! می شنوی؟

پیرمرد به اجبار پلكهایش را بالا كشید.

ـ این یكی كه از همه بزرگتره شاهه … فقط یه خونه می تونه حركت كنه ... این بغلیش هم وزیره … همه جور می تونه حركت كنه … راست ...چپ ... ضربدری ... خلاصه مهره اصلی همینه ... فهمیدی؟

پیرمرد گفت: ش ش شااا ه… و و وزیـ ـ ـ ـررر

ـ آفرین ... این دو تا هم كه از شكلش معلومه ... قلعه هستن ... فقط مستقیم میرن … اینا هم دو تا اسب جنگی ... چطوره؟؟

ـ فقط موند این دو تا فیل كه ضربدری حركت می كنن ... و این ردیف جلویی هم كه سربازها هستن … هشت تا!

ـ می بینی ! درست مثل یك ارتش واقعی! هم می تونی به دشمن حمله كنی ... هم از خودت دفاع كنی ...

دیدی چقدر ساده بود ... حالا اسماشونو بگو ببینم یاد گرفتی یا نه؟

پیرمرد نیم سرفه اش را قورت داد و گفت:
پس مردم چی؟ اونا تو بازی نیستن؟!

از «گوگل پلاس» امید ابراهیمی

نوشتار را اندکی در نشانه گذاری ها ویرایش نموده و عنوان را از متن برگزیده ام.     ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!