... از آن گروه کسانی است که گفته ی
پرآوازه ی ماکیاولی را آویزه ی گوش خود نموده به هر ابزاری برای رسیدن به آماج های
خود، دست می یازند. از بهره ی هوشی چندانی برخوردار نیست؛ از نوشته های بیمایه اش
که بی هیچ نوآوری است و بیش تر به نوک زدن های مرغی در باغچه ی خانه و پرنمودن
چینه دانی آکنده از چیزهای گوناگون می ماند، می توان این ها را بخوبی دریافت؛ خود
وی، خوشبختانه یا بدبختانه، این ها را نمی داند و نمی خواهد نیز بداند؛ بیخود نیست که
بر سردر پرستشگاه دلفی نوشته اند:
خودت را بشناس!
خرسند است که وی را به کارِ گل گرفته
اند؛ در جهانی کوچک، او نیز اکنون سری در میان سرهاست؛ شاید هم خود را با همه ی
نادانی اش سر و گردنی بالاتر از دیگران می بیند که برخی شان کم و بیش به همان
نادانی، پرمدعایی و گستاخی وی هستند؛ پروانه هایی بال و پرنیافته در پیله های خود ...
باز هم نوشته ای بیرون داده است. از عنوان
آن خنده ام می گیرد؛ به خودش مدال داده و کار خواننده را آسان نموده است! با چنان عنوانی،
خواننده پیشاپیش باید بداند که با نقدی کارآ روبروست که هیچ شوخی بردار نیست و
نویسنده با پشتوانه ی نگاهی خوش بینانه آن را نوشته است!
چکار باید نمود؟ پهلوانان میان میدان،
هم اکنون این ها هستند و روشن نیست در تا کی بر این پاشنه خواهد چرخید ...
ب. الف. بزرگمهر ١٣ آذرماه ١٣٩١
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر