من از مسوول هامون ناراحتم؛ از بی کفایتی شون
ناراحتم؛ از ریاکاری شون ناراحتم؛ از کم کاری شون ناراحتم و از اونایی که فکر میکنن
خیلی مقدس هستن و بقیه کافر، ناراحتم.
اما با همه اینها کشورم و مردمم رو دوست
دارم و دوست دارم همیشه مارک یه ایرانی رو من باشه.
من همه کودکای مظلوم رو و دوست دارم؛ چه
تو ایران باشه و جه تو آمریکا و برا همشون ناراحتم.
اما اگر موافق متن زیر هستی ...
«درست است
که درد و رنج و کشته شدن به تعداد و کیلو و نفر نیست و درد، درد است اما خدا را
شکر کردم به خاطر اینکه در امریکا زندگی نمیکنم و لقب امریکایی پسوند نامم نیست.
با خودم گفتم بگذار ایرانی باشم و کسی طعنه بزند که بدلیل بیتوجهی کودکی از
مملکتم بر اثر آتشسوزی با بخاری نفتی فوت کرده است. این صدشرف دارد به آنکه امریکایی
باشی و بجز آن همه کشتار سازمان یافته در ویتنام و عراق و افغانستان و لیبی و صد
جای دیگر توسط دولت، حالا یکی از ملت هم ٢ اسلحهی خودکار به دست بگیرد و بعد از
کشتن مادرش ٢٠ دانشآموز کودک دیگر را هم بکشد. ناراحتم برای کودکان دبستان “سندی
هوک” اما در عین حال خوشحال که نه وقوع بلکه حتی تصور چنین اتفاقی در مدرسهی
مثلاً “شین آباد” وطنم زیر صفر است.
بخاری نفتی یک مسالهی مالی قابل حل است
که جای ناراحتی فراوان دارد و باید حل بشود و حل هم میشود اما سالهای سال طول کشیده
تا جانورِ بیست سالهای مثل “آدام لانزا” در شهر نیوتاون ایالت کانتیکت امریکا به
وجود آمده. “آدام لانزا” آخرین محصولِ فرهنگ امریکایی و زندگی به سبک یواسآ ست.
شاید چند سال دیگر، با یک مدیریت صحیح دیگر
شاهد فقر در روستاهایمان نباشیم و “شین آباد” آخرین تراژدی ایران باشد اما همه میدانند
“سندی هوک” نه اولین تراژدی امریکاست و نه آخرین آن چرا که توحش و سبعیتی که اینچنین
زبانه میکشد ریشه در سبک زندگی آتشینی دارد که با هزاران اشکریزان پرزیدنت
اوباما هم خاموش نخواهد شد …»
برگرفته از : «ما بخاری نفتی،
شما دو اسلحهی خودکار»
از «گوگل پلاس» خط قرمز
این نوشتار از سوی اینجانب اندکی بویژه در نشانه
گذاری ها ویرایش شده است. ب. الف.
بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر