«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

رژیمی که خدا را نیز بنده نیست!

بازجویی بر چه پایه و بنیادی؟!

متن بازجویی دادسرای «ویژه ی روحانیّت قم» از آقای احمد منتظری را پیوست نموده ام. در این بازجویی، دستِ کم سه اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی زیر پا نهاده شده است:
اصل ۲۳
تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‏ای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد.

اصل ۲۵
بازرسی و نرساندن نامه‏ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هر گونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون.

اصل ۲۶
احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم دی ماه ١٣٩١

***

متن بازجویی احمد منتظری در دادسری وِیژه روحانیت

پیرو احضار اینجانب احمد منتظری به دادسرای ویژۀ روحانیّت قم، بسیاری از دوستان می پرسیدند در آن دادسرا چه گذشت. مواردی را بیان ‌کردم و مواردی را هم در مصاحبه با بعضی از سایت‌ها گفته بودم که انعکاس یافت. و اینک متن کامل آن را تا جایی که حافظه یاری می‌کند، در ذیل می‌آورم:

در تاریخ ٩١/٩/٢٨ پیرو احضاریۀ شعبۀ ٤ دادسرای ویژۀ روحانیّت قم، ساعت ١٠ صبح در آن شعبه حاضر شدم. ابتدا من شروع به صحبت کردم:

گفتم: خیر است؛ لابد برای رفع پلمب منزل مرا دعوت کرده اید. و لابد خبرهای آن جا به شما رسیده که مراجعین در گرمای تابستان و سرمای زمستان، به آن هایی که اتاق پذیرایی ما را پلمب کرده‌اند نفرین می‌کنند و می‌گویند یک نظام با این عظمت یک اتاق را نمی‌تواند برای ما ببیند! من یقین دارم که شما روز قیامت جوابی در پیشگاه خدا ندارید که بدهید. برای خود شما خوب نیست که با شخص دوم انقلاب این طور رفتار می‌کنید.

گفت: نخیر، بحث رفع پلمب نیست. شما شهریه به طلاب می‌دهی، کم کم ادّعا هم می‌کنی، آن وقت دیگر نمی‌توان کاری کرد.

گفتم: قصاص قبل از جنایت می کنید؟

گفت: دفع ضرر محتمل می کنیم.

گفتم: بفرمایید پیش‌گیری بهتر از درمان است. البته ما پول به طلاب و نیازمندان می‌دهیم و طبق نظرات مراجع معظم تقلید عمل می کنیم و از هیچ‌کس دیگر هم دستور نمی‌گیریم؛ ولی در مورد ادعای مرجعیّت، خیالتان راحت باشد که بنده چنین ادعایی ندارم.

گفت: ما نمی خواهیم شما را احضار کنیم، ولی شما در تاریخ ٩١/۷/٢٢ در سرای اهل قلم حرف‌هایی زده ای که قابل دفاع نیست.

گفتم: این ها که می گویید چند روز قبل در بولتن جامعۀ مدرسین چاپ شد و من آن را جواب دادم و تکذیب کردم.

گفت: نه، این جا فرق می کند. شما در مورد مراجع گفته ای این ها عدالت ندارند. منظورت کدام‌یک از مراجع است؟ نام ببرید.

گفتم: صحبت من مربوط به سکوت مراجع تقلید بود. گفته بودم که مراجع یا باید مانند آیت‌الله منتظری باشند که در همه موارد اظهار نظر می کردند یا مانند آیت‌الله بهجت که در هیچ موضوعی اظهار نظر نمی کردند. اما اگر قرار باشد آقایان در برخی موضوعات اظهار نظر کنند و در مورد برخی موضوعات دیگر سکوت کنند، سکوت آنان در موارد خاص تایید محسوب می‌شود. مانند برخی که در مورد حضور بانوان در استادیوم آزادی اظهار نظر کردند و فریاد وا اسلاما سردادند، اما در مورد قضیه مهمی مانند کهریزک که آن جنایات صورت گرفت و افراد در آنجا شکنجه و کشته شدند، سکوت کردند. این کارها متاسفانه به اسم جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی انجام شده است زیرا ادعای حکومت بر این است که احکام اسلام اجرا می‌شود. و گفتم که رفتاری این چنین  قابل قبول نیست و با عدالت سازگار نیست.

گفت: شما گفته اید که اکنون زمان آن رسیده که ما اندیشه های امام (ره) را به نقد بگذاریم.

گفتم: در آن جلسه شخصی سؤال کرد که آیا وقت آن نرسیده است که اندیشه های امام خمینی به نقد گذاشته شود و من جواب دادم در فضای مجازی که خیلی وقت است این کار انجام می شود، ولی در کتاب ها و روزنامه های رسمی انتظار نداشته باشید که حالا ایشان نقد شود.

گفت: اگر روزنامه ای این کار را بکند که مردم آن را نابود می کنند.

گفتم: من هم همین را گفتم که در روزنامه‌ها وقت این کار نرسیده است.

گفت: واقعاً نقد امام به نفع کیست؟ به نفع منافقین نیست؟

گفتم: نه این طور نیست؛ بلکه این‌ها همه برای عبرت گرفتن دیگران است. پند تاریخ است.

برای مثال وقتی اعدام های سال ١٣٦۷ انجام شد و در ظاهر هم خیلی مثلاً آینده نگری شد و گفتند دو ماه ملاقات‌ها تعطیل شود تا کسی با‌خبر نشود! حالا نه امام خمینی هست و نه آنان که اعدام شدند، ولی تمام ریز و درشت اتفاقاتی که افتاده، امروز موجود هست و تحلیل می‌شود. این‌گونه مطالب باید گفته شود که مسئولین فعلی روی تصمیمات خود بیشتر دقت کنند. و فکر نکنند می‌شود چیزی را مخفی کرد.

گفت: شما می گویید منافقین نباید اعدام می شدند؟

گفتم: صحبت از کسانی است که در دادگاه‌های جمهوری اسلامی به ٢ سال یا ٣ سال یا ۵ سال زندان محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیّت خود بودند. آیت‌الله منتظری می‌گفت اعدام این‌ها هیچ مجوّز شرعی ندارد.

گفت: در عملیات مرصاد که انجام شد، این‌ها در زندان آماده بودند که به آن‌ها بپیوندند.

گفتم: فکر می‌کنی آن‌ها در پارک زندانی بودند؟ زندانی بودند با دیوارهای بلند زندان و حفاظت‌های سخت.

گفت: شما تشویق به نقد امام خمینی کرده ای. امام خمینی بود که باعث شد این انقلاب با این عظمت، به پیروزی برسد.

گفتم: شما فکر می کنید امام خمینی یک دفعه آمد و گفت: "اجّی مجّی لا ترجّی"، این انقلاب پیروز شد. نخیر، این امام خمینی که شما می‌گویید اصحاب داشت، یاران داشت، و ملتی بودند که بالأخره با رهبری ایشان پیروز شدند.

گفت: ولی اگر امام خمینی نبود این انقلاب پیروز نمی شد.

گفتم: نمی دانم، شاید می شد. شاید زودتر می شد. شاید دیرتر می شد.

گفت: نه، نمی شد.

گفتم: آخر این چه بحثی است که می کنیم؟ همۀ این ها تقصیر حاج آقا عبداللهی است که به شما مرخصی نمی‌دهد تا برای سخنرانی بروید؛ شما هم مجبور می‌شوی برای من سخنرانی ‌کنی. همۀ این‌ها را ما قبول داریم، ما رهبری امام خمینی و انقلاب را قبول داریم، فقط می‌گوییم این طور نبود که ایشان تنها انقلاب کنند و دیگران هیچ‌کاره باشند.

گفت: شما گفته‌ای که شورای نگهبان نباید بر انتخابات نظارت کند و به جای آن مجمع تشخیص مصلحت نظارت کند.

گفتم: اصلاً من وارد چنین بحثی نشدم. واقعاً شما باید آن مأموری را که این طور گزارش داده و باعث شده شما به اشتباه بیفتید، مؤاخذه کنید. صحبت‌های من در آن جلسه ضبط شده و لابد در اختیار شما هم هست.

گفت: شما گفته ای آقای بازرگان و آقای شریعتمداری  می گفتند ما باید شاه را وادار به رعایت قانون کنیم و نظام را بر هم نریزیم . ای کاش آقای منتظری هم این نظر را قبول داشت.

گفتم: در آن زمان هر یک از این بزرگان بنا به وظیفۀ شرعی خود تصمیم می گرفتند، و خود به خود نظرات و تصمیمات، متفاوت بود، ولی چیزی که من گفتم این بود که با توجّه به کارهای زشتی که به نام اسلام انجام می شود، ای کاش دیگران از جمله آقای منتظری هم همان نظر آقای بازرگان و آقای شریعتمداری را دنبال می کردند که نظام ساقط نشود و کارهای خلاف به نام اسلام انجام نشود.

گفت: در زمان پیغمبر هم کار خلاف انجام می شد.

گفتم: بله، انجام می شد ولی به اسم دین انجام نمی شد. اتفاقاً یک خاطره ای هست برایتان بگویم. یک وقتی آقای منتظری از تلویزیون دید که امام خمینی از اقدامات آقای لاجوردی در زندان ها تعریف و تمجید می کرد. ایشان در اولین ملاقات با امام به ایشان گفته بودند: در زمان رسول الله هم کارهای خلاف انجام می شد، ولی رسول الله هیچ وقت آن ها را به عهده نمی گرفتند. شما چرا کارهای آقای لاجوردی را به عهده گرفتید؟ آقای منتظری نقل می کرد که در این موقع امام خمینی فقط سکوت کرده و چیزی نفرمود، و من احساس کردم مطلب من را قبول کرده است.

گفت: شما هر چه می گذرد فاصله تان را با نظام زیاد می کنید.

گفتم: فاصله را چه کسی زیاد می کند؟ مثلاً چرا گذرنامۀ مرا گرفته اید؟ با پسر من برای فوق لیسانس مصاحبه شده و به او گفته اند: "تو که تکلیفت روشن است". چرا تکلیفش روشن است؟ چون فرزند من است؟ چون نوۀ آیة‌الله منتظری است؟ و نهایتاً هم او را به اصطلاح ستاره‌دار کردند و از ادامه تحصیل محروم کردند.

گفت: شما گفته ای که اگر انقلاب پیروز نمی شد، مملکت ما اسلامی تر بود.

گفتم: چنین حرفی نزده ام. من گفتم که اگر انقلاب پیروز نمی‌شد، هر چه انجام می‌شد به اسم اسلام نبود، از آن جهت که انقلاب مثلاً اسلامی است.

گفت: در زمان شاه، خلاف اسلام حتمی انجام می شد، مثل کشف حجاب. ولی در جمهوری اسلامی چه خلاف اسلامی رسماً می شود؟

گفتم: مثلاً همین گذرنامۀ من را که گرفته اید. اگر من بخواهم حج بروم، نمی‌توانم. شما صدّ عن سبیل الله کرده اید. اصلاً شأن نزول آیه " ... وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ ... " مسئلۀ حج است.

اما این که می گویید زمان شاه، یک خاطره بگویم که در کتاب خاطرات آیة‌الله منتظری هم هست. مادر ایشان در سال ١٣٤٩ از دنیا رفت. یک عده از دوستان و از جمله مرحوم حاج غلامرضا قدیری برای تسلیت به نجف‌آباد می‌روند. در یکی از جلسات، ایشان به آقای منتظری می گوید: حاج‌آقا. آقای منتظری می‌گوید من حاج‌آقا نیستم، مکه مشرّف نشده‌ام. آقای قدیری می‌گوید، چرا؟ آقای منتظری می‌گوید هم استطاعت نبوده و هم این که معلوم نیست اجازۀ خروج از کشور داشته باشم.   

آیت الله منتظری نقل می‌کرد که چند روز بعد از آن، یک سرهنگ از ساواک اصفهان آمد و پیغام آورده بود که جناب تیمسار مقدّم سلام رساندند و گفتند اگر حج بخواهید بروید از نظر ما مانعی ندارد. معلوم شد در آن جلسه مأمور ساواک حضور داشته و خبر برده است و آن‌ها این جناب سرهنگ را فرستاده‌اند. و بالأخره در همان سال آقای حاج غلامرضا قدیری بانی شد و آیة‌الله منتظری به حج مشرّف شد.

گفت: اصلاً چرا شما این جور جاها می روید؟

گفتم: خوب دعوت کرده بودند. مثل این که الآن شما دعوت کرده اید و من هم آمده‌ام.

گفت: البته ما که تشکر می کنیم که تا حالا هر وقت دعوت کرده ایم، تشریف آورده‌اید.

گفتم: از دور هم قضاوت نکنید. همین آقای دکتر مهدی خزعلی آنقدر پسر خوبی است. من قبلاً او را تا حدودی می‌شناختم، ولی با او هم صحبت نشده بودم. چند بار که با هم جلسه داشتیم و صحبت کردیم، دیدم چه انسان دوست داشتنی و فهیم و متواضعی است.

گفت: پدرش که از او اعلام برائت کرده است.

گفتم: قرآن هم که لابد خوانده اید که می‌فرماید:.......

گفت: شما گفته‌ای که آزاد شدن میرحسین موسوی و مهدی کروبی کافی نیست؛ بلکه آنان باید به بدنۀ نظام برگردند.

گفتم: بله، الآن هم همین را می‌گویم. اینان سرمایه‌های کشور هستند. خیلی مسائل هست که راحت می‌توان حل کرد، ولی فکر می‌کنیم مشکل است. مثلاً همین حصر آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی. اگر مقام رهبری یک شام تهیّه کند و این آقایان را با خانواده هایشان دعوت کند و با هم شام بخورند و گفتگو کنند و از همانجا آزاد گردند، مسأله حل می‌شود. آیا شما قبول نداری که حل می‌شود؟

گفت: اگر مقام معظم رهبری صلاح بدانند، من هم قبول دارم.

گفتم: شما خودت آیا صلاح می دانی؟

گفت: بله، صلاح است.

در ساعت ١٢ ظهر، این جلسه پایان یافت.        

احمد منتظری

١٣٩١/١٠/٤

برگرفته از «ندای سبز آزادی»


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!