نوشته:
«لقمه ی بزرگتر از دهنتون برندارین! با
تچکر» و تصویر این جانور لُپ گنده را هم درج کرده است.
با خود می اندیشم:
شاید پیام خوبی است برای همه ی "دانشمندان و سرایندگان و منقدان و ... همه چیز دان" که گاه گداری گرد و
خاکی درباره ی جُستاری که از آن سر در نمی آورند، راه می اندازند و دوباره ناپدید
می شوند. بیشترشان هم یک گوشه ای از دانشگاه های اروپای باختری یا امریکای شمالی
جا خوش کرده و کار فرهنگی ـ سیاسی می کنند؛ هیچکس هم بهشان نمی گوید:
«بالای چشم تان ابروست»!
جهان شگفتی است! نه؟! و یک جای کار من
هم بیگمان ایراد دارد که تاکنون دو بار در اوج شکوفایی و پختگی از کار بیکارم کرده
اند و کسی آن بالاها چشم دیدنم را ندارد!
بازهم می گویید: ماهیت سرمایه داری دگرگون
نشده است؟! اگر چنین است، چگونه این همه «چپ» از هر رقم که دلتان بخواهد توی
دانشگاه هایشان راست راست راه می روند و کسی هم برایشان تره خرد نمی کند؟! شاید هم
بیچاره کارل مارکس بدهنگامی پا به جهان گذاشته بود؟! اگر هم اکنون زنده بود، ناچار
نبود چون آن هنگام با قرض و قوله ی همیشگی و در شرایط تنگدستی سر کند! اگر هم
اکنون می زیست، به وی می گفتند:
بفرمایید آقای مارکس! قدم تان روی دو تا
تخم چشم مان! برایتان یک کُرسی فلسفه ویژه نگه داشته ایم!
با این سخنان، همداستان نیستید؟! پس
روشن می شود که آدم ناسازگاری هستید. مواظب باشید کارتان به تیمارستان نکشد!
ب. الف. بزرگمهر ١۵ آذر ماه ١٣٩١
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر