«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه

گفتم چگونه می کشی و زنده می کنی؟


نوشته است:
حال که مرا کشتی
جسمم را چرا جا گذاشتی؟
یا جانم را بده
یا جسمم را بگیر!

و تصویری از دخترکی تنها نشسته در میان راهی روستایی نیز درج کرده است!

یاد این سروده می افتم:
گفتم چگونه می کشی و زنده می کنی؟     با یک نگاه کشت و نگاه دگر نکرد!

و برایش می نویسم:
از یکی از سرایندگان یکی دو سده پیش ایران که نامش را از یاد برده ام!

البته گرسنه ات که شد، بلند می شوی حرکت می کنی! ولی می اندیشم از آن ها باشی که یخچال پر و پیمانی همیشه در دسترس داری و می توانی از اینگونه، ببخشید که می گویم: چُسناله ها سر بدهی!

اشتباه می کنم؟

ب. الف. بزرگمهر   ١٢ آذر ماه ١٣٩١ 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!