نوشته است:
«چند سال پیش بود تو دوبی دختر رییس
کارخونه ی تک ماکارون رو دیدم ... آنقدر پولدار بود که وقتی رفت تو فروشگاه ... در
فروشگاه رو به احترام شون بستن ... خلاصه یادم میاد که من به شوخی می گفتم که این
دختر آرزوهای منه ...
دوستم می گفت: این که نه اخلاق داره، نه
تحصیلات، نه قیافه، نه هیکل ...
منم به شوخی بهش می گفتم: ولی بابای
خوبی داره! تفاوت آدم ها دیگه تو این دوره زمونه تو رنگ پوست و نژاد نیست. تفاوت
آدم ها این روزها با سرمایه هاشون سنجیده میشه. این یک شکل جدیدی از نژادپرستی در
این قرن هست. یک عده وقتی میرن تو هر فروشگاهی، اونجا رو اجاره میکنن و یک عده همیشه
پشت ویترین دنبالِ حراج میگردن!» از «گوگل پلاس»
و دیگری یادداشتی اینچنین در پای آن گذاشته
است:
«یعنی دختر کارخونه دارِ تک ماکارون تو
ایران از دختر ِ کارخونه دارِ ساختِ قطعات مکانیکیِ نفت و گاز و پتروشیمی پولدارتره؟!
تهِ رشد و ارتقاء مملکتیه به قرآن!
آنقدر که این عاقایون [منظور همان
آقایان است!] از تحریم اقتصادی ضربه نمیخورن، همه جا هویداست. کارخونه هایِ ساخت و
خودکفایی یه قل دو قل بازی میکنن از نبودِ ...
یعنی میزان رشدِ صنعت در ایران در سطحِ
ماکارونیه؟!» همانجا
دختر خانمی دیگر، آه کشان یادداشت زیر
را نوشته است:
«یه دختره توی دانشگاه همکلاسیم بود. رفت
زنِ یه پسری شد که باباش نمیدونم توی تک ماکارون چه کاره بود. اصلن یه عالمه تغییر
کرد بعد از عقدش» همانجا
با ویرایش و پیرایش درخور از ب. الف.
بزرگمهر. عنوان و زیرعنوان از ب. الف.
بزرگمهر افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر